جستجو

بابارتن
خواندمیر آرد: بعد از وصول بمزار ارتیش (میرزا سلطان ابوسعید) بخاطر همایون خطور نمود که بی خبر بر سر اهالی خیوقرود و آن بلده را در حیز تسخیر کشد زیرا که در غیبت حضرت خاقان متوطنان آن مکان باظهار مخالفت مبادرت جسته نسبت بقرابت امیر نورسعید که شادمان نام داشت لوازم فرمان برداری مرعی میداشتند. مقارن آن حال با بارتن از معسکر خاقان صف شکن گریخته بخیوق رفت و مردم آنجای را از وصول آن حضرت آگاه ساخت . لاجرم خیوقیان قلعه را مضبوط ساخته شادمان رایت مدافعت و ممانعت برافراخت . (حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 131).
باباش کندی
دهی ازدهستان مغان بخش گرمی شهرستان اردبیل 42 هزارگزی شمال گرمی . در مسیر شوسه گرمی به یله سوار. جلگه ، گرمسیر. سکنه آن 635 تن ، شیعه و آب آن از رود بالهاری ومحصول آن غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری است . راه مالرو دارد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
باباغری شدن
کور شدن . نابینا شدن . باباغری شدن چشم ; نابینا شدن آن . از دید افتادن آن . رجوع به باباقری شدن شود.
بابا کندی کوه
دهی از بخش سراسکند شهرستان تبریز. 8 هزارگزی شمال سراسکند و 3 هزارگزی شوسه سراسکند - سیاه چمن . کوهستانی معتدل . سکنه آن 125 تن ، شیعه . آب آن از چشمه و محصول آن غلات ، حبوبات ، پنبه و شغل اهالی زراعت و گله داری است و راه مالرو دارد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
باباحسن شمالی
دهی از دهستان لیراوی بخش دیلم شهرستان بوشهر 15 هزارگزی خاور دیلم 6 هزارگزی راه فرعی دیلم به گچساران . جلگه ، گرمسیر مرطوب و مالاریائی . سکنه آن 490 تن و آب آن از چاه و محصول آن غلات (دیمی ) وشغل اهالی زراعت است . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7).
بابارتن هندی
بابارطن هندی . مکنی به ابوالرضا یکی از شیوخ عرفای هند. افسانه های چندی درباره او آمده است از جمله گویند عمر او یکهزار و چهارصد سال بوده و از حواریون عیسی است و صحبت حضرت رسول اکرم را نیز دریافته است و در نیمه اول مائه هفتم هجری درگذشته است . رجوع به ابوالرضا بابارتن در لغت نامه و ذیل «رتن » در تاج العروس و «لغات تاریخیه و جغرافیه ترکی ج 2» شود. مولف قاموس الاعلام آرد: بابارتن هندی (ابوالرضا) وی در قرن ششم هجری میزیست . مدعی بود که از زمان حضرت مسیح زنده مانده و در زمره اصحاب کبار داخل شده است .
باباشمل
لقب گونه ایست که به سردسته لوطیهای هر محل و به روسای قاطرخانه شاهی دهند.
باباغوری
رجوع به باباغری و باباقری و باباقوری شود.
بابا کوکلتاش
(امیر...) امیری معاصر ابوالقاسم بابر: و در شبرغان لواء دولت امیرباباکوکلتاش سمت ارتفاع پذیرفت . (حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 54).
باباحسن علیا
دهی به چهار فرسخ و نیم کمتر میانه شمال و مغرب احمدحسین (کوه گیلویه ). (فارسنامه ناصری ).
بابارضی الدین
حاکم دیاربکر بود در عهد ابقاخان ، اشعار خوب دارد به وقتی که او را از دیاربکر معزول کردند و بامیر جلال الدین سراسی (؟ ) ختنی دادند، این دو بیت به خواجه شمس الدین صاحب دیوان نوشت . بیت :
شاها ستدی کشورت از همچو منی
دادی به مخنثی نه مردی نه زنی
زین کار چو آفتاب روشن گشتم
پیش تو چه دف زنی چه شمشیرزنی .

(تاریخ گزیده عکسی چ لندن ص 819).

باباشوریده
امیر علیشیر گوید: به قصیده خوانی مشهورست . و با اکثر خوش طبعان مصاحبت دارد. و طبعش نیک است ، و در باب پیری این بیت از مثنوی اوست :
قدم شد چون کمان و عمر شد شست
جوانی همچو تیر از شست من جست .

(ترجمه مجالس النفائس 86 و 260).

بابافرج تبریزی
معاصر فقیه زاهد بود بمقبره کحیل مدفون است . (تاریخ گزیده چاپ عکسی لندن ص 788)... و در این مقابر [ تبریز ] مزارات متبرکه بسیار است مثل فقیه زاهد و امام جعده و ابراهیم کواهان و بابافرج ... (نزهة القلوب چ لیدن ج 3 ص 78).
بابا کوهی
شیخ باباکوهی ، بشیراز گویند برادر پیرحسین شروانات بود، مریدشیخ ابوعبداللّه خفیف . (تاریخ گزیده چاپ عکسی لندن ص 785)..... و در آنجا (فارس ) مزارات متبرکه مثل ... باباکوهی و شیخ روزبهان و شیخ سعدی و کرخی و شیخ حسن گیاه و حاجی رکن الدین رازگو و امثالهم فراوانست ... (نزهة القلوب چاپ لیدن ج 3 ص 116). الشیخ ابوعبداللّه محمد بن عبداللّه المعروف به باکویه در علوم متبحر و مجمع خصال پسندیده بود. شیخ بزرگوار ابوعبداللّه محمد بن خفیف را در جوانی دریافت و سفر گزید، شیخ ابوسعید بن ابی الخیر میهنی را در نیشابور ملاقات کرده و نزد او ملازم شد و هم بدانجا ابوالعباس نهاوندی را دیدار کرده و باوی ببحث و گفتگو پرداخت و ابوالعباس بفضل و بسبقت وکمال حال وی اقرار کرد، و مدتی مصاحب هم بودند، سپس باکویه بشیراز بازگشت و در غاری از کوههای صبویه (شمالی ) اقامت کرد و مشایخ و علماء و فقراء بنزد او آمد و شد و گفتگو داشتند تا بسال 442 ه' . ق. درگذشت وهمانجا بخاک سپرده شد. (ترجمه از شدالازار صص 380 - 384) و رجوع به غزالی نامه مصحح همائی ص 100 شود. و در پاورقی همین صفحات شدالازار و حواشی صفحات 550 و 566 مرحوم علامه قزوینی تحقیقات مستوفی راجع بنام وی و باکویه یا باکوکه جد اعلای اوست و این که در تداول عوام شیراز به باباکوهی تحریف شده است و دیوان منسوب بوی کرده اند و حتی بعنوان شاهد بیتی از سعدی آورده اند:
ندانی که بابای کوهی چه گفت
بمردی که ناموس را شب نخفت .
باباحسین
عبداللطیف فرزند الغبیک پس از قتل پدر ازین پدرکشی تمتعی نیافت ، زیرا پس از آنکه برادرش عبدالعزیز را نیز بقتل آورد بنوبت خود در سال بعد یعنی در 854 ه' . ق. / 1450 م . بدست شخصی موسوم به باب حسین کشته شد واز عجایب آنکه ماده تاریخ این قتل نیز در عبارت «بابا حسین کشت » درست آمده . (از سعدی تا جامی ص 419) (حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 43) (رجال حبیب السیر ص 125).
بابارطن هندی
رجوع به بابارتن هندی شود.
باباشهیدی
از شعرای مشهور زمان سلطان یعقوب و در خدمت او عمری خوش گذرانیده و بعد فوت [ وی ] در عراق و آذربایجان نمانده عازم خراسان وروز ورود او به هرات مولانا عبدالرحمن جامی با شعرای نامی تمامی استقبال او نموده بتخصیص جامی رعایت بسیار ازو بجا آورده و حضرت سلطان حسین میرزا بایقرا التفات بسیار نسبت به او به عمل آورده . هم در آنجا اکثر اوقات با مولانا جامی محشور بوده بعد از وفات به مجرداستماع ورود شاه اسماعیل صفوی به هندوستان رفته در گجرات بعد از آنکه عمرش به صدسال رسید رخت بسرای آخرت کشیده و کان ذلک فی شهور سنه ... این اشعار ازوست :
تو بر آنی که نکوخواه منی ای ناصح
من بر آنم که مرا همچو تو بدخواهی نیست .

#

بابافغانی
لطفعلی بیک آذر آرد: شاعری متین سخن پرداز و عاشقی غریب خانه برانداز است مدتی در ولایت خراسان و عراق بوده ، گویند بعلت دوام شرب مدام تلخیها چشیده و بسبب عشق جوانان گل اندام خواریها کشیده ، صاحب دیوان است ، ملاحظه شده قصاید صاف دارد اما به فن غزل سرائی مایل . این ابیات از دیوان وی انتخاب شد و در این سفینه ثبت افتاد:
وصالم هست اما رخصت بوس و کنارم نی
گلم در خوابگاه و خواب در پیراهن است امشب .

#

بابا کیان
یکی از یازده قریه معروف اردکان فارس است . (جغرافیای غرب ایران ص 110). قریه ای است به سه فرسنگی میانه جنوب و مشرق اردکان . (فارسنامه ناصری ).
باباحسینی
لحنی از الحان موسیقی است .