متن
ترجمه آیتی
ترجمه شهیدی
ترجمه معادیخواه
تفسیر منهاج البرائه خویی
تفسیر ابن ابی الحدید
تفسیر ابن میثم
[ 65 ]
104 از خطبههاى آن حضرت عليه السّلام است
وَ قَدْ رَأَيْتُ جَوْلَتَكُمْ وَ اِنْحِيَازَكُمْ عَنْ صُفُوفِكُمْ تَحُوزُكُمُ اَلْجُفَاةُ اَلطَّغَامُ وَ أَعْرَابُ أَهْلِ ؟ اَلشَّامِ ؟ وَ أَنْتُمْ لَهَامِيمُ اَلْعَرَبِ وَ يَآفِيخُ اَلشَّرَفِ وَ اَلْأَنْفُ اَلْمُقَدَّمُ وَ اَلسَّنَامُ اَلْأَعْظَمُ وَ لَقَدْ شَفَى وَحَاوِحَ صَدْرِي أَنْ رَأَيْتُكُمْ بِأَخَرَةٍ تَحُوزُونَهُمْ كَمَا حَازُوكُمْ وَ تُزِيلُونَهُمْ عَنْ مَوَاقِفِهِمْ كَمَا أَزَالُوكُمْ حَسّاً بِالنِّصَالِ وَ شَجْراً بِالرِّمَاحِ تَرْكَبُ أُوْلاَهُمْ أُخْرَاهُمْ كَالْإِبِلِ اَلْهِيمِ اَلْمَطْرُودَةِ تُرْمَى عَنْ حِيَاضِهَا وَ تُذَادُ عَنْ مَوَارِدِهَا جولة : جنگ و گريز طغام : اوباش يآفيخ : جمع يأفوخ است كه به بالاى دماغ گفته مىشود .
حسّ : ريشه كن كردن تذاد : كشانده و رانده مىشود إنحاز : لغزيد لهاميم : جمع لهوم و به معناى خوبان از مردم است وحاوح : جمع وحوحه به معناى آوازى است كه با گرفتگى از سينه دردمند برخاسته مىشود .
نضال : جمع نضل به معناى شمشير است شجر : نيزه زدن « گريز و هزيمت شما را در جنگ و كنارهگيرى شما را از صفوف خود ديدم ، جفا پيشگان و فرومايگان و باديه نشينان شام شما را از صفهايتان گريزاندند ، با اين كه شما از برگزيدگان عرب ، و سران شرف ، و عضو مقدّم ( جبهه حقّ ) ، و كوهان بلند پيكر اجتماع هستيد ، امّا دردهاى سينه من آن گاه
[ 66 ]
بهبود يافت ، كه ديدم سر انجام همان گونه كه آنها شما را گريزاندند ، شما نيز آنها را از جاى رانديد ، و همان گونه كه شما را از مواضع خود دور كردند ، شما نيز آنها را به ترك سنگرهاى خود وادار مىساختيد و با نيزه و شمشير آنها را كشتار مىكرديد چنان كه مانند شتران تشنه كه از آبشخور خود رانده و منع شده باشند بر رويهم در آمده و اوّليها بر سر آخريها مىافتادند . » امام ( ع ) در اين خطبه نخست ياران خود را از اين كه در جنگ با دشمن سنگرهاى خود را رها كردند به سختى سرزنش مىفرمايد و سپس آنان را پرهيز مىدهد ، و تشويق مىكند كه ديگر از جنگ نگريزند و پايگاههاى خود را رها نكنند ، چنان كه ضمن جملات و قد رأيت . . . تا أهل الشّام آمده است ، يعنى :
شكست و گريز شما را از آنها ديدم ، و مشاهده كردم كه اوباش اهل شام بر شما پيروز شدند ، با اين كه شما اهل شرف و بزرگان عرب هستيد ، واژه يافيخ را براى آنها استعاره آورده است ، زيرا آنها در شرافت و بلندى رتبه نسبت به ديگر عربها مانند نسبت مهمّترين قسمت مغز به ديگر اعضاى بدن بودند ، همچنين واژه أنف و سنام استعاره مىباشد ، و وجه مشابهت اين است كه همان گونه كه بينى بر ديگر اعضاى بدن تقدّم و برترى دارد ، و زيبايى رخسار بيش از اعضاى ديگر صورت بدان وابسته است ، آنان نيز بر ديگر اعراب شرف و تقدّم دارند ، همچنين بلندى مقام آنها به كوهان شتر تشبيه شده كه بر ديگر اعضاى آن بلندى و برترى دارد ،
امام ( ع ) پس از نكوهش و ياد آورى اين عمل آنان ، به ذكر غلبه و تفوقى كه در پايان كار به دست آوردند مىپردازد كه توانستند به همانگونه كه دشمن ، آنان را هزيمت داده بود او را منهزم كنند و همانطور كه آنان را از سنگرهاى خود رانده بود ، او را از مواضع خويش برانند ، و وى را با نيزه و شمشير از پاى درآورند و آن چنان شكستى نصيب لشكريان دشمن كنند كه اوّليها بر روى آخريها در افتند ، و
[ 67 ]
اين تذكار امام ( ع ) براى اين است كه بر اين دليرى پايدار بمانند و در اين گونه موارد استوار و پا بر جا باشند ، آن حضرت اين پايمردى و پيروزى آنها را درمانى براى دردهاى سينه خود شمرده ، و با به كار بردن واژه وحاوح به اندوه و دلتنگى خود ، به سبب شكست ياران خويش و پيروزى دشمنان اشاره فرموده ، و هزيمت لشكريان دشمن را در پايان كار كه در هنگام فرار بر روى هم در مىافتادند ، به شتران تشنهاى كه در كنار آبشخور گرد آمده و پيش از اين كه آب بنوشند آنها را از آن جا برانند و با زدن تير آنها را از آن محلّ دور كنند و مانع آب نوشيدن آنها شوند ، تشبيه فرموده است ، زيرا چنين احوالى باعث مىشود كه شتران از شدّت فرار به پشت يكديگر سوار شده بر روى هم درافتند .