متن
ترجمه آیتی
ترجمه شهیدی
ترجمه معادیخواه
تفسیر منهاج البرائه خویی
تفسیر ابن ابی الحدید
تفسیر ابن میثم
[ 52 ]
103 از خطبههاى آن حضرت عليه السّلام است
اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِي شَرَعَ اَلْإِسْلاَمَ فَسَهَّلَ شَرَائِعَهُ لِمَنْ وَرَدَهُ وَ أَعَزَّ أَرْكَانَهُ عَلَى مَنْ غَالَبَهُ فَجَعَلَهُ أَمْناً لِمَنْ عَلِقَهُ وَ سِلْماً لِمَنْ دَخَلَهُ وَ بُرْهَاناً لِمَنْ تَكَلَّمَ بِهِ وَ شَاهِداً لِمَنْ خَاصَمَ عَنْهُ وَ نُوراً لِمَنِ اِسْتَضَاءَ بِهِ وَ فَهْماً لِمَنْ عَقَلَ وَ لُبّاً لِمَنْ تَدَبَّرَ وَ آيَةً لِمَنْ تَوَسَّمَ وَ تَبْصِرَةً لِمَنْ عَزَمَ وَ عِبْرَةً لِمَنِ اِتَّعَظَ وَ نَجَاةً لِمَنْ صَدَّقَ وَ ثِقَةً لِمَنْ تَوَكَّلَ وَ رَاحَةً لِمَنْ فَوَّضَ وَ جُنَّةً لِمَنْ صَبَرَ فَهُوَ أَبْلَجُ اَلْمَنَاهِجِ وَ أَوْضَحُ اَلْوَلاَئِجِ مُشْرَفُ اَلْمَنَارِ مُشْرِقُ اَلْجَوَادِّ مُضِيءُ اَلْمَصَابِيحِ كَرِيمُ اَلْمِضْمَارِ رَفِيعُ اَلْغَايَةِ جَامِعُ اَلْحَلْبَةِ مُتَنَافِسُ اَلسُّبْقَةِ شَرِيفُ اَلْفُرْسَانِ اَلتَّصْدِيقُ مِنْهَاجُهُ وَ اَلصَّالِحَاتُ مَنَارُهُ وَ اَلْمَوْتُ غَايَتُهُ وَ اَلدُّنْيَا مِضْمَارُهُ وَ اَلْقِيَامَةُ حَلْبَتُهُ وَ اَلْجَنَّةُ سُبْقَتُهُ أبلج : آشكارتر و تابانتر مضمار : جاى پرورش اسبان براى مسابقه سبقة : چيز مهمّى كه بر سر آن مسابقه انجام مىشود وليجة : همراز و برگزيده حلبه : اسبانى كه از هر سو براى مسابقه گردآورى مىشود و گاهى به محلّ اجتماع آنها اطلاق مىگردد « ستايش ويژه خداوندى است كه آيين اسلام را بر قرار فرمود و مقرّرات و احكام آن را براى كسانى كه بخواهند از آن بهرهمند شوند آسان كرد ، و پايههاى آن را در برابر آنانى كه ستيزهگرى و برتريجويى كنند استوار و
[ 53 ]
نيرومند ساخت . و آن را براى كسانى كه بدان چنگ زنند ، پناهگاه امن ، و براى آنهايى كه در حريم آن جاى گيرند مايه صلح و سلامت ، و براى كسانى كه از آن سخن گويند حجّت و برهان ، و براى آنهايى كه از آن دفاع كنند گواه ، و براى آنانى كه از آن روشنى بخواهند نور ، و براى كسانى كه آن را درك كنند فهم ، و براى آنانى كه در آن انديشه كنند عقل قرار داد .
آن را نشانه گردانيد براى كسى كه در پى آن باشد ، و بينش براى كسى كه عزم آن را داشته باشد ، و عبرت براى كسى كه از آن پند گيرد ، و رستگارى براى كسى كه آن را تصديق كند ، و آرامش براى كسى كه بدان تكيه كند ، و آسايش براى كسى كه كار خود را به آن واگذارد ، و سپر امن براى كسى كه شكيبايى كند ، خلاصه اين كه اسلام روشنترين راهها و واضحترين مذهبهاست ، دلائل و نشانههايش در برابر ديد همگان ، و راههايش تابان ، و چراغهايش روشنى بخش و فروزان است ، او برنده بزرگوار ميدان مسابقه است ، براى اين كه مقصدش بلند ، اسبانش براى مسابقه آماده ،
جايزهاش نفيس و گرانقدر و سواركارانش شريف و بزرگوارند ، تصديق حق ، راه آن ، و كردار نيك نشانه آن ، و مرگ پايان آن ، و دنيا ميدان مسابقه آن ، و رستاخيز جاى گرد آمدن آنان ، و بهشت جايزه آن است » امام ( ع ) خداوند سبحان را ستايش فرموده است بر اين كه نعمت خود را ارزانى داشته و دين مبين اسلام را وضع و برقرار كرده است تا به وسيله آن خردها به سوى او راه يابند ، و ذكر واژه شرايع اشاره است به احكام و قوانين دين اسلام كه مورد توجّه افكار و مطمح نظر انديشمندان و صاحبنظران مىباشد ، و منظور از تسهيل شرايع اين است كه خداوند متعال احكام و مقرّرات اسلام را آن چنان واضح و روشن قرار داده است كه فصيح و الكن آنها را مىفهمند ، و كودن و زيرك در وارد شدن به سرچشمههاى آن مشتركند ، و مراد از اعزاز اركان اسلام ،
حمايت حقّ تعالى از احكام و شرايع آن است ، و اين كه پايههاى آن را استوار ، و
[ 54 ]
مرتبه آن را برتر از آن قرار داده كه نادانان و مشركان بر آن غلبه و در صدد انهدام آن بر آيند و بتوانند نور آن را خاموش سازند ، سپس امام ( ع ) به ستايش اسلام پرداخته ،
و صفاتى را كه شارع آن يعنى خداوند متعال بدان بخشيده به شرح زير بيان كرده است :
1 جعله أمنا لمن علقه :
آشكار است كه اسلام براى كسى كه بدان چنگ زند در دنيا از قتل و در آخرت از عذاب الهى پناهگاه است .
2 و سلما لمن دخله :
يعنى اسلام با كسى كه در آن وارد شود روش مسالمت دارد ، و در اين عبارت ، اسلام اوّلا به حرم تشبيه شده است كه هر كس در آن پا نهد ، در امن و سلامت خواهد بود ، و ثانيا به دلاور پيروزى تشبيه شده كه رفتارش مسالمت آميز است ، زيرا هر كس آن را بپذيرد و در آن داخل شود جان و داراييش محفوظ مىماند و مانند اين است كه اسلام با او مسالمت و مصالحه كرده است كه آنچه را مايه آزار و ناراحتى اوست پس از ورود به اسلام دنبال نكند .
3 و برهانا لمن تكلّم به :
يعنى در اسلام براهين و دلايل آشكار موجود است .
4 شاهدا لمن خاصم به :
شاهد ، اعمّ از برهان است زيرا جدل و خطابه را نيز شامل است .
5 نورا يستضاء به :
يعنى اسلام نور است كه از آن كسب روشنى مىشود ،
در اين جمله نور را ، براى اسلام استعاره آورده ، و با ذكر استضاء ، كه به معناى روشنى خواستن است ، آن را ترشيح داده و كامل فرموده است جهت مشابهت ميان اسلام و نور اين است ، كه انسان در راه خود به سوى خدا و به دست آوردن بهشت از اسلام پيروى مىكند و از آن دستور مىگيرد .
6 و فهما لمن عقل :
اسلام فهم است براى كسى كه آن را درك كند ، و چون فهم عبارت است از خوب آماده بودن ذهن براى پذيرش چيزهايى كه بر او وارد مىشود ، دخول در اسلام ، و پرورش دادن نفس بر اساس احكام و مقرّرات آن نيز سبب بزرگى براى حصول آمادگى ذهنى جهت تابش و پذيرش انوار الهى و فهم
[ 55 ]
اسرار قدسى است ، و اطلاق واژه فهم بر آنچه گفته شد مجاز و از باب اطلاق نام مسبّب بر سبب مىباشد .
7 ولبّا لمن تدبّر :
چون لبّ به معناى عقل است ، در اين جا نيز مانند جمله پيش واژه عقل براى اسلام بر سبيل مجاز آمده اگر چه مسبّب آن است ، و در اين جا منظور عقل لملكه و مراتب بالاتر آن است ، زيرا اسلام و قواعد و احكام آن ،
نيرومندترين وسيله براى دست يافتن به بالاترين مراتب خرد مىباشد .
8 و آية لمن توسّم :
منظور كسى است كه در جستجوى راه حق و يافتن اهداف آن است ، و اسلام براى چنين كسى نشانه و علامت است كه اگر بدان راه يافت در طريق هدايت قرار گرفته است .
9 و تبصرة لمن عزم :
مراد كسى است كه تصميم بر انجام دادن مقصود خود گرفته است ، و اسلام براى او مايه بينش است كه بتواند مقصود خود را به گونه شايسته انجام دهد .
10 و عبرة لمن اتّعظ :
معناى اين جمله آشكار است ، زيرا اسلام با بيان احوال امّتهاى گذشته و آنچه روزگار بر سر آنها آورده براى كسى كه پند آموز و موعظه پذير باشد در راه حركت به سوى خدا نيكوترين مايه عبرت است .
11 و نجاة لمن صدّق :
اسلام براى كسى كه رسالت پيامبر ( ص ) را تصديق كند و به آنچه از جانب خداوند براى بشر آورده ايمان آورد ، مايه رستگارى است ،
زيرا پذيرش اسلام براى او در دنيا موجب رهايى از قتل و شمشير دين و در آخرت باعث رستگاريش از عذاب خداوند است ، و اطلاق نام نجات بر اسلام از باب اطلاق نام مسبّب بر سبب مىباشد .
12 و ثقة لمن توكّل :
يعنى اسلام مايه وثوق و اعتماد كسانى است كه بر خداوند توكّل كنند ، زيرا مشتمل بر وعدههاى گرانقدر اوست ، و به سبب اطمينان بر آن است كه توان توكّل بر خدا را مىيابند .
13 راحة لمن فوّض :
يعنى كسى كه بحث و تدقيق در مسائل را رها و به
[ 56 ]
احكام اسلام و دلايل قرآن و سنّت اصيل اهل قرآن تمسّك جويد ، و كار خود را به آن واگذارد آسايش مىيابد ، گفته شده : منظور ترغيب مردم است به اين كه امور را به خدا واگذارند ، و دانش آنچه را كه نمىتوان دانست و شناخت ، به او تفويض كنند و در اين راه بيهوده زحمت نكشند كه در اين صورت آسودگى مىيابند ، و نيز گفتهاند : مراد اين است كه اگر اسلام مسلمان كامل باشد و امور خود را به خداوند واگذارد ، پروردگار متعال تمامى كارهاى او را كفايت و اصلاح مىفرمايد و او را از كوشش و تلاش بىنياز و آسوده مىگرداند .
14 جنّة لمن صبر :
يعنى در به كار بستن و عمل كردن به احكام و دستورهاى آن بردبارى و شكيبايى ورزد ، و روشن است كه معناى سپر ، ايمنى از عذاب خدا مىباشد ، و واژه جنّه ( سپر ) استعاره شده است .
15 أبلج المناهج :
مقصود از مناهج اسلام راههاى وصول بدان و اصولى است كه با اذعان بدانها و پيمودن آن راهها ، انسان مسلمان مىباشد ، و اينها عبارت است از اقرار به خداوند و يگانگى او و ايمان به رسالت پيامبر ( ص ) و تصديق به آنچه در شرع وارد شده است و امام ( ع ) آنها را به مناهج تفسير فرموده است ، و بديهى است اينها راههاى روشن هدايت و رستگارى است .
16 و أوضح الولائج :
يعنى هر كس به ديده اعتبار به اسلام بنگرد ، اسرار و بواطن آن را آشكار خواهد ديد .
17 مشرف المنار :
منار اسلام عبارت است از اعمال صالحهاى كه سالكان اين راه به جا مىآورند ، مانند نمازهاى پنجگانه و امثال آن ، و آشكار است كه اين عبادات و اعمال ، برتر و بالاتر از عباداتى است كه پيش از اين به جا آورده مىشده است .
18 مشرق الجوادّ :
معنايى نزديك به مفهوم أبلج المناهج دارد .
19 مضىء المصابيح :
اين جمله كنايه از دانشمندان اسلام و پيشوايان آن است كه به طريق استعاره بيان فرموده و با ذكر واژه إضاءه آن را ترشيح داده
[ 57 ]
است ، و اشاره دارد به اين كه علوم از آنها نمايان مىشود و مردم بايد از آنها پيروى كنند ، و شايد منظور از مصابيح ، ادلّه دين مانند كتاب و سنّت باشد .
20 كريم المضمار :
يعنى اسلام در ميدان مسابقه حيات هميشه برنده است و مراد از اين ميدان مسابقه ، دنياست ، و شكّ نيست كه ميدان آن كريم و ارجمند است ، زيرا از اين جاست كه انوار معرفت كسب ، و در پرتو آن به سوى خدا گام برداشته مىشود ، واژه مضمار استعاره است براى دنيا و پيش از اين شرح آن داده شده است .
21 رفيع الغاية :
چون مقصد اسلام ، رسيدن به آستان پروردگار جهانيان است و آستان او همان جنّة الماوى يا بهشت جاويد است ، لذا مقصد او بلند و هدف او عالى است ، زيرا مقصدى بلندتر و هدفى برتر از بهشت وجود ندارد .
22 جامع الحلبة :
واژه حلبه را براى روز رستاخيز استعاره فرموده است ، زيرا قيامت چنان كه بيان خواهيم كرد حلبه اسلام و وعدهگاه نتيجه مسابقه است ،
وجه استعاره اين است كه مردم در آن روز همه گرد مىآيند تا كدام يك از آنان براى وصول به آستان حضرت حقّ كه همان بهشت جاويدان است بر ديگرى پيشى گيرد ، مانند گرد آمدن اسبان براى مسابقه و شتافتن آنها براى گرفتن جايزه .
23 متنافس السبقة :
يعنى جايزه آن محبوب و گرانقدر است ، زيرا بهشت جايزه آن است و اين گراميترين چيزى است كه بر سر آن رقابت مىشود و مطلوب انسان است .
24 شريف الفرسان :
واژه فرسان را كه به معناى سواركاران است ، براى دانشمندان اسلام استعاره آورده است ، آن دانشمندانى كه در ميدان دانش يكّه تازان و قهرمانانند ، و شباهت دارند به اسبان لايقى كه در ميدان مسابقه موجب پيروزى صاحبان خود مىشوند .
25 التّصديق منهاجه :
اين جمله تا آخر اين بخش از خطبه ، توضيحى است بر آنچه در عبارات پيش روشن نشده و تفسيرى است بر منهاج و منار و غاية و
[ 58 ]
مضمار و حلبه و سبقه ، و اين كه مرگ را نهايت يا مقصد بيان كرده و الموت غايته فرموده است براى اين كه مرگ نزديكترين مقصدى است كه انسان را در آستانه لقاى پروردگار متعال قرار مىدهد ، و شايد هم مراد از موت ، مرگ شهوات و هواهاى نفسانى باشد ، زيرا اين نيز از اهداف و مقاصد اوليّه اسلام است ، همچنين سبقه را براى بهشت استعاره فرموده است ، براى اين كه بهشت ثمره دين و غايت مطلوب آن است همچنان كه سبقه يا جايزه حاصل كوشش دو طرف مسابقه مىباشد .
بخشى از اين خطبه است كه درباره پيامبر اكرم ( ص ) فرموده است :
حَتَّى أَوْرَى قَبَساً لِقَابِسٍ وَ أَنَارَ عَلَماً لِحَابِسٍ فَهُوَ أَمِينُكَ اَلْمَأْمُونُ وَ شَهِيدُكَ يَوْمَ اَلدِّينِ وَ بَعِيثُكَ نِعْمَةً وَ رَسُولُكَ بِالْحَقِّ رَحْمَةً اَللَّهُمَّ اِقْسِمْ لَهُ مَقْسَماً مِنْ عَدْلِكَ وَ اِجْزِهِ مُضَعَّفَاتِ اَلْخَيْرِ مِنْ فَضْلِكَ اَللَّهُمَّ أَعْلِ عَلَى بِنَاءِ اَلْبَانِينَ بِنَاءَهُ وَ أَكْرِمْ لَدَيْكَ نُزُلَهُ وَ شَرِّفْ عِنْدَكَ مَنْزِلَهُ وَ آتِهِ اَلْوَسِيلَةَ وَ أَعْطِهِ اَلسَّنَاءَ وَ اَلْفَضِيلَةَ وَ اُحْشُرْنَا فِي زُمْرَتِهِ غَيْرَ خَزَايَا وَ لاَ نَادِمِينَ وَ لاَ نَاكِبِينَ وَ لاَ نَاكِثِينَ وَ لاَ ضَالِّينَ وَ لاَ مُضِلِّينَ وَ لاَ مَفْتُونِينَ قبس : شعله حابس : ايستاده در جايى نزل : غذايى كه در مهمانى و امثال آن براى حاضران آماده مىشود .
أورى : افروخت زمرة : گروهى از مردم سناء : بلندى مقام ناكب : منحرف از راه « پيامبر اكرم در تبليغ احكام الهى كوشيد تا براى كسى كه خواهان روشنى هدايت است شعلهاى بر افروخت ، و نشانهاى پرفروغ فرا راه درماندگان وادى حيرت قرار داد ، پروردگارا او امين مورد اعتماد تو ، و گواه تو در روز رستاخيز است ، او برانگيخته توست كه وى را براى خلق نعمت قرار دادهاى ، و
[ 59 ]
پيامبر بر حقّ توست كه او را براى رحمت فرستادهاى ، خداوندا از عدل و داد خويش بهره وافرى نصيب او گردان ، و از فضل و كرامت پاداش او را چند برابر فرما ، بار خدايا كاخ آيين او را از همه كاخها بلندتر و افراشتهتر كن و او را بر خوان نعمت خود گرامى بدار ، و بر شرف پايگاه او نزد خود بيفزاى ،
و وسيله تقرّب خود را به او مرحمت كن ، و بلندى مقام و برترى به او عطا فرما ،
و ما را در زمره ياران و پيروان او قرار ده بىآن كه رسوا و پشيمان و منحرف و پيمان شكن و گمراه و گمراه كننده و فريب خورده باشيم . » شريف رضىّ گفته كه اين خطبه پيش از اين آورده شده است ، ليكن به سبب اختلافى كه با روايت سابق دارد دوباره ذكر شده است .
فرموده است : حتّى أورى . . . تا لحابس .
اين عبارات حاصل گفتارى است كه امام ( ع ) در ستايش پيامبر اكرم ( ص ) و شرح مجاهدتها و كوششهاى آن حضرت در راه دين براى وصول به هدف مذكور بيان فرموده است ، واژه قبس را براى انوار فروزان دين استعاره آورده است ، زيرا نفوس بشرى از اشعّه انوار هدايت آن روشنى مىگيرند ، همچنين واژه علم ( نشانه ) را استعاره آورده ، و تابش انوار دين را بدان نسبت داده است ، و از اين دو چيز دانسته مىشود :
1 اين كه پيامبر گرامى ( ص ) انوارى از خود ظاهر ساخت ، و آنها را علم و نشانه قرار داد ، تا سالكان و جويندگان راه خدا ، كه در ظلمت حيرت و شبهت فرو رفته و از رفتار بازمانده و سرگشته و حيرتزده بر جاى ايستادهاند هدايت شوند ، چنان كه خداوند متعال فرموده است : « و إذَا أظْلَمَ عَلَيْهِمْ قَامُوا [ 1 ] » و اين نشانهها كنايه از آيات كتاب الهى و سنّت است .
2 اين كه مراد از اعلام ، ائمّه و پيشوايان دين است ، و منظور از تابش انوار او
[ 1 ] سوره بقره ( 2 ) آيه ( 20 ) يعنى : و هنگامى كه تاريكى آنان را فرا مىگيرد مىايستند .
[ 60 ]
بر آنها ، روشن گردانيدن دلهاى آنان است به كمالات و علومى كه از آن حضرت ظاهر شده است .
فرموده است : فهو أمينك المأمون .
يعنى او ( پيامبر ( ص ) ) امين وحى توست ، و شهيدك يوم الدّين يعنى گواه بر خلق تو در روز رستاخيز است ، و بعيثك نعمة يعنى بر انگيخته توست ، در حالى كه او را براى مردم نعمت قرار دادى تا به هدايت او به بهشت راه يابند ، و رسولك بالحقّ رحمة يعنى فرستاده بر حقّ توست كه او را براى بندگانت رحمت گردانيدى تا به آتش خشم تو در وادى هلاكت نيفتند « وَ مَا أَرْسَلْنَاكَ إلاّ رَحْمَةً لِلْعَالَمِيْنَ [ 2 ] » پس از اين ، گفتار خود را با دعا براى آن حضرت ادامه مىدهد ، و از خدا مىخواهد كه بهرهاى از عدل و داد خويش نصيب او گرداند ، و چون مقتضاى عدالت الهى ايجاب مىكند ، كسى را كه به پيامبرى برگزيده و محلّ رسالت خويش قرار داده او را به بالاترين كمالاتى كه براى او مهيّا ساخته برساند ، و براى وصول به برترين و بالاترين مرتبه كمال آماده سازد ، از اين رو امام ( ع ) خدا را مىخواند كه بهره وافرى از عدل خويش نصيب او گرداند كه به سبب آن او را براى وصول به درجات بىمنتهاى قرب مهيّا گرداند .
فرموده است : و أجزه مضاعفات الخير من فضلك .
چون امام ( ع ) درباره پيامبر ( ص ) به آنچه استحقاق دارد دعا كرده بود ، در اين جا از خداوند مىخواهد كه هر چه بيشتر به او تفضّل و مرحمت فرمايد ، و احسان و پاداشى را كه آن حضرت استحقاق دارد چند برابر گرداند .
فرموده است : أللّهمّ أعلى على بناء البانين بنائه .
امام ( ع ) دعا مىفرمايد كه خداوند پايههاى آيينى را كه پيامبر ( ص ) آورده هر چه استوارتر و بناى دينى را كه بنيان نهاده است از اديان پيش بلندتر و
[ 2 ] سوره انبياء ( 21 ) آيه ( 109 ) يعنى : و ما تو را نفرستاديم مگر اين كه رحمت براى جهانيان باشى .
[ 61 ]
افراشتهتر بدارد ، و در اين دعا بناى رفيع كمالات و فضيلتهايى را كه پيامبر ( ص ) براى نفس خويش فراهم فرموده نيز اراده كرده است . واژه بنا بر سبيل استعاره آمده است ، سپس امام ( ع ) دعا مىكند كه خداوند با پاداشهاى فراوانى كه براى او آماده ساخته است وى را نزد خود گرامى بدارد ، و بر برترى مقام او در پيشگاه خويش بيفزايد ، و آنچه وسيله تقرّب و توسّل به اوست به وى مرحمت فرمايد ، يعنى آنچه نيروى او را براى وصول به بالاترين مرتبه قرب ، كامل مىگرداند ، و همچنين به او بلندى مقام و برترى تمام مرحمت فرمايد ، سپس امام ( ع ) براى خود دعا مىكند و از خدا مىخواهد كه او را در زمره ياران پيامبر ( ص ) و از جمله پيروان او قرار دهد ، در حالى كه بر اوصاف زير باشد :
غير خازين : يعنى به سبب ارتكاب گناهان و اعمال زشت ، رسوا و سرافكنده نباشد ، لا نادمين : در برابر اوامر الهى كوتاهى نكرده و در فرمانبردارى تقصير نكرده باشد ، و لا ناكبين يعنى : از راه راست منحرف نشده و در يكى از دو طرف افراط و تفريط نيفتاده باشد ، و لا ناكثين يعنى : عهد و ميثاقى را كه خداوند با بندگانش دارد كه تنها او را عبادت و بندگى كنند و دين خود را براى او خالص گردانند ، نقض نكرده باشد ، و لا ضالّين از راه راست و حدّ اعتدال بيرون نرفته باشد و لا مفتونين : فريفته شبهات باطل نشده باشد . توفيق از خداوند است .
بخشى ديگر از اين خطبه است كه به ياران خود مىفرمايد :
وَ قَدْ بَلَغْتُمْ مِنْ كَرَامَةِ اَللَّهِ تَعَالَى لَكُمْ مَنْزِلَةً تُكْرَمُ بِهَا إِمَاؤُكُمْ وَ تُوصَلُ بِهَا جِيرَانُكُمْ وَ يُعَظِّمُكُمْ مَنْ لاَ فَضْلَ لَكُمْ عَلَيْهِ وَ لاَ يَدَ لَكُمْ عِنْدَهُ وَ يَهَابُكُمْ مَنْ لاَ يَخَافُ لَكُمْ سَطْوَةً وَ لاَ لَكُمْ عَلَيْهِ إِمْرَةٌ وَ قَدْ تَرَوْنَ عُهُودَ اَللَّهِ مَنْقُوضَةً فَلاَ تَغْضَبُونَ وَ أَنْتُمْ لِنَقْضِ ذِمَمِ آبَائِكُمْ تَأْنَفُونَ وَ كَانَتْ أُمُورُ اَللَّهِ عَلَيْكُمْ تَرِدُ وَ عَنْكُمْ تَصْدُرُ وَ إِلَيْكُمْ تَرْجِعُ فَمَكَّنْتُمُ اَلظَّلَمَةَ مِنْ مَنْزِلَتِكُمْ وَ أَلْقَيْتُمْ إِلَيْهِمْ أَزِمَّتَكُمْ وَ أَسْلَمْتُمْ أُمُورَ اَللَّهِ فِي أَيْدِيهِمْ يَعْمَلُونَ بِالشُّبُهَاتِ وَ يَسِيرُونَ
[ 62 ]
فِي اَلشَّهَوَاتِ وَ اَيْمُ اَللَّهِ لَوْ فَرَّقُوكُمْ تَحْتَ كُلِّ كَوْكَبٍ لَجَمَعَكُمُ اَللَّهُ لِشَرِّ يَوْمٍ لَهُمْ « در پرتو لطف خداوند متعال به مقامى رسيدهايد كه به خاطر آن كنيزكان شما را گرامى مىدارند ، و با همسايگانتان آشنائى و پيوند برقرار مىكنند ، كسانى كه شما را بر آنها هيچ برترى نيست ، و حقّى بر آنها نداريد ، براى شما تعظيم مىكنند ، و آنانى كه از قدرت شما باك ندارند و بر آنها دستى و سلطهاى نداريد از شما مىترسند ، اينك با اين كه مىبينيد قوانين و حدود الهى شكسته شده خشمناك نمىشويد در صورتى كه اگر پيمانهاى پدرانتان شكسته شود آن را ننگ مىدانيد ، دستورهاى خداوند بر شما وارد مىشد ، و از شما به ديگران مىرسيد و رجوع و بازگشت آنها به سوى شما بود ، امّا مقام خويش را به ستمگران وا گذاشتيد ، و زمام امور خويش را به دست آنان داديد ،
و امور الهى را به آنان سپرديد ، در حالى كه آنها به شبهات عمل مىكنند ، و در جهت ارضاى شهوات گام بر مىدارند ، سوگند به خدا اگر اين ستمكاران شما را در زير ستارگان آسمان پراكنده سازند ، خداوند شما را براى روز سختى كه اينها در پيش دارند گرد خواهد آورد . » امام ( ع ) در اين بخش از خطبه ، سخن را به يادآورى مردم از مقام و منزلتى كه خداوند در پرتو دين مبين اسلام و هدايت نور ايمان ، آنان را بدان گرامى داشته ،
آغاز فرموده است ، و درباره اهميّت و اثرات اين موهبت مىفرمايد كه حرمت اين منزلت حتّى كنيزكان و همسايگان شما را اگر چه مسلمان نيستند فرا گرفته است ،
و كسانى كه شما بر آنها هيچ برترى نداريد و شما را بر آنها حقّى و منّتى نيست به شما احترام مىگذارند و بزرگتان مىشمارند ، و آنانى كه از قدرت شما باك ندارند از شما مىترسند ، و پيداست كه همه اينها به سبب اسلام و هدايت ايمان است ،
كه خداوند به آنها بخشيده است .
امام ( ع ) پس از آن كه نعمتها و موهبتهاى خداوند را درباره آنها ياد آورى
[ 63 ]
مىفرمايد ، گفتار خود را با سرزنش و نكوهش آنها كه در اداى حقوق واجب آلهى كوتاهى مىكنند ادامه مىدهد ، و به اعمال آنها كه موجب كفران نعمتهاى اوست اشاره مىفرمايد ، و اين كفران و ناسپاسى عبارت از اين است كه آنان مىبينند حدود آلهى شكسته و پيمانهاى او نقض مىشود اما سكوت مىكنند ، و خشمناك نمىشوند و چنان مىنمايد كه به اين كارها خشنودند ، منظور امام ( ع ) اعمال زشت و مظالم ستم پيشگان و خروج خوارج و ديگر منكراتى است كه مردم شام و ديگران مرتكب مىشوند ، براى اين كه مردم شام با فرمان خداوند مخالفت كرده ، و بيعت امام ( ع ) را كه عهدى از عهود آلهى است شكستهاند ، و سكوت در برابر اين امور با وجود قدرت در رفع اين مظالم و ردّ اين اعمال ، و امكان جهاد با ستمكاران ، خود عمل زشت و منكرى است كه اينها مرتكب مىشوند ، و واو در جمله و أنتم . . . براى حال آمده است يعنى : در حالى كه شما ننگ مىدانيد پيمان پدرانتان شكسته شود به طريق اولى بر شما لازم است كه شكستن پيمانهاى آلهى و نقض عهود او را ننگ بشماريد ، سپس سستى و كوتاهى آنها را در كارهايى كه خداوند اجراى آنها را بر آنان واجب فرموده و آنها را متصّدى سامان دادن به امور دين و واسطه تبليغ اسلام قرار داده ، و از اين راه به آنان سلطه بر ديگران بخشيده يادآورى مىكند و آنها را سرزنش و توبيخ مىفرمايد كه مقام خود را در اسلام به ستمكاران سپردهاند ، و منظور از ستمكاران در اين جا معاوية و گروه اوست ، و مقصود از تمكين ستمكاران ، خوددارى از سركوب آنان و سپردن زمام امور به دست آنهاست ، واژه أزمّه ( جمع زمام مهار يا افسار ) استعاره است ، و مراد از امورى كه به دست ستمكاران سپردهاند امور شهرها و ممالك اسلام است ، كه بر اثر كوتاهى و سستى آنها در جهاد و پيكار ، همگى اين وقايع و حوادث به وجود آمده است ، منظور از اين كه ستمكاران به شبهات عمل مىكنند اين است كه اعمال آنها مطابق با اوهام فاسد و نظريّات باطلى است كه آنها را در كارهاى خود حجّت و دليل قرار مىدهند ، و مراد از سير در شهوات اين است كه ستمكاران
[ 64 ]
اوقات خود را به فرو رفتن در شهوات و ارضاى خواهشهاى نفسانى خويش مىگذرانند .
فرموده است : و أيم اللّه . . . تا آخر .
اين عبارت بيم و اخطارى است به مردم درباره كارهايى كه بنى اميّه در آينده انجام مىدهند و اين كه همه را در گرفتاريها و شرور خود وارد كرده ، و فتنه خود را گسترش خواهند داد ، و مراد از يوم ( روز ) مدّت خلافت بنى اميّه است كه بدترين مدّت و سختترين روزگارى است كه بر اسلام و مسلمانان گذشته است ، و اين كه امام ( ع ) تفرقه و پراكندگى مردم را به آنان ، و جمع و گردآورى را به خداوند نسبت داده براى اين است كه اعلام فرمايد ابتلاى مردم به بليّه بنى اميه قضاى الهى و نزول آن در آينده ، قطعى است ، و اگر براى جلوگيرى از فرود آمدن اين بلا مردم را در اطراف و اكناف شهرها پراكنده سازند ، سودى نخواهد داشت ،
و قضاى آلهى نازل خواهد شد و دامن همه مردم را خواهد گرفت ، زيرا تقدير اين است كه مردم به بلاى فرمانروايى بنى اميّه و شرور و تبهكاريهاى آنها دچار و آزمايش شوند ، و چگونگى احوال و رفتار بنى اميّه با مردم بويژه با صلحا و نيكان معلوم است . و توفيق و خوددارى از گناه بسته به لطف خداست .