جستجو

چانه انداختن
حرکت آخرین که در زنخ محتضر پدید آید. تشنج آخرین شخص محتضر در فک اسفل . آخرین حرکت تشنجی چانه محتضر. کنایه است از مردن . کنایه است از دم درکشیدن و جان سپردن .
چاوش زاده
ابراهیم بن محمد; مولف کتاب «الصحائف فی الفرائض » که بسال 1053 ه' . ق. وفات یافته و کتاب «مجمع اللطائف فی شرح الصحائف » شرح کتاب وی میباشد. (از کشف الظنون ج 2 ص 1075 و 1603).
چاه ابوعتبه
ظاهراً چاهی بوده در نزدیکی شهر «مدینه ». مولف حبیب السیر نویسد: «... القصه حضرت مقدس نبوی صلوات اللّه و سلامه علیه بعد از ترتیب لشکر و تهیه مایحتاج سفر ابن مکتوم را با ابورهم غفاری در مدینه ، خلیفه گذاشته بقولی در دهم ماه مبارک رمضان رایت بجانب مکه مبارکه برافراخت و بر سر «چاه ابوعتبه » بعرض لشکر هدایت اثر اشتغال نموده از مهاجر هفتصد مرد در حیز شمار آمد...». (از حبیب السیر جزو سیم از ج 1 ص 134).
چاه بوقیر
چاهی است که افراسیاب بیژن را در آن چاه محبوس کرده بود. (برهان ). نام چاهی که افراسیاب بیژن را در آن بند کرده بود. (آنندراج ). چاه ارژنگ. رجوع به چاه بیجن و چاه بیژن شود.
چامه گوئی
چامه سرائی . سخن سرائی . شاعری . شعرگوئی . گفتن سخن منظوم و کلام موزون و مقفی .
  • سرایندگی . آوازه خوانی . خوانندگی شعر و غزل با آواز. خواندن شعر و تصنیف و سرود به آهنگ و در دستگاه موسیقی . و رجوع به چامه سرائی شود.
  • چانه بند
    باشماق. زنخ بند. یاشماق. خمار. چیزی از اقسام پارچه نخی ، پشمی یاابریشمی که بعض مردان یا زنان چانه را بدان وسیله بندند. چیزی شبیه به یاشماق زنان را. چیزی که غالباً زنان ترک یا بعض زنان ایلاتی بچانه بندند:
    واعظ این سنت تحت الحنکت دانی چیست ؟
    چانه بندیست که پر چانه بیجا نزنی .

    تاثیر (از آنندراج ).

    چاوش قلی
    دهی است از دهستان رهال بخش حومه شهرستان خوی که در 10 هزار و پانصدگزی جنوب باختری خوی و 6 هزار و پانصدگزی جنوب شوسه خوی به سیه چشمه واقع شده ، جلگه ای است کنار رود قطور، معتدل و مالاریائی که 139 تن سکنه دارد. آبش از رود قطور و محصولش غلات ، حبوبات و کرچک است . شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان جوراب بافی و راهش مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
    چاه احمد
    دهی است از دهستان دژگان بخش بستگ شهرستان لار که در 144 هزارگزی جنوب خاوری بستک و در جنوب کوه خمیر واقع شده ، دامنه ، گرمسیر و مالاریائی است و 223 تن سکنه دارد. آبش از چاه و باران ، محصولش غلات و خرما و شغل اهالی زراعت است . راه فرعی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
    چاه بهار
    یکی از شهرستان های استان هشتم کشور است که از طرف شمال به شهرستان ایرانشهر،از طرف خاور به مرز پاکستان ،از طرف جنوب بدریای عمان و از طرف باختر ببخش جاسک از شهرستان بندرعباس محدود میباشد. بطور کلی هوای شهرستان گرمسیر و مالاریائی است و قسمت جنوب شهرستان چون مجاور دریاست گرمتر و مرطوبتر است . آب قسمت جنوبی و بخش دشتیاری از چاه تامین میشود و آب قسمت شمالی شهرستان از رودخانه و چشمه و چند قنات است . محصول عمده شهرستان غلات ، خرما، ذرت ، حبوبات ، لبنیات و پنبه است و مخصوصاً غلات و پنبه در ناحیه جنوب شهرستان (بخش دشتیاری و دهستان کنارک ) دیمی بعمل میاید و اگر باران بموقع ببارد این قسمت از حاصلخیزترین نقاط شهرستان است . این شهرستان دارای چهار رودخانه است به این شرح : 1- رود باهو کلات که از کوهستان سرباز سرچشمه گرفته در شمال خاوری شهرستان وارد دهستان باهو کلات میشود این رودخانه در قسمت بالا دارای آب و از محلی که وارد شهرستان میشود خشک و بی آب است . 2- رودخانه خواجه که از کوهستان قصرقند و اهوران سرچشمه میگیرد و پس از مشروب ساختن آبادیهای بخش قصرقند وارد دشتیاری میشود ولی در ناحیه اخیر بدون آب است . 3- رودخانه گه که از ارتفاعات نیکشهر و پیچان و تنگ سرخه سرچشمه گرفته پس از مشروب ساختن آبادیهای اطراف خود وارد دهستان کنارک می گردد. 4- رودخانه رایچ که از ارتفاعات قنوج و بنت سرچشمه گرفته پس از مشروب کردن آبادیهای اطراف به دریای عمان میریزد. شهرستان چاه بهار از بخشهای زیر تشکیل شده است :
    1- بخش مرکزی شامل دهستانهای کنارک و تنگ. 2- بخش قصرقند شامل دهستان قصرقند. 3- بخش دشتیاری شامل دهستانهای باهو کلات ، دشتیاری میرعبدی و دشتیاری دلاور. 4- بخش نیکشهر شامل دهستانهای نیکشهر و بنت . جمعیت شهرستان بشرح زیر است : چاه بهار یک آبادی و دو هزارتن سکنه . بخش مرکزی 54 آبادی و 17 هزار تن سکنه که جمعاً 55 آبادی و 19 هزار تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
    چامیدن
    شاشیدن . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بول کردن . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کمیز انداختن . (ناظم الاطباء). ادرار کردن . و رجوع به چامین شود.
  • دمیدن .
  • وزیدن . (ناظم الاطباء).
  • رفتار بناز. چمیدن مخفف چامیدن است . (فرهنگ نظام ).
  • چانه بیجا زدن
    سخن بیهوده گفتن . حرف مفت زدن . پرگوئی و پرچانگی کردن:
    واعظ این سنت تحت الحنکت دانی چیست ؟
    چانه بندیست که پر چانه بیجا نزنی .

    تاثیر (از آنندراج ).

    چاوشکی
    قریه ای است در هفت فرسنگی میانه جنوب و مشرق تنگستان . (از فارسنامه ناصری ).
    چاه ارژنگ
    چاهی در توران زمین که افراسیاب بیژن را در آن چاه زندانی کرد. چاه بیژن:
    به پیلان گردنکش آن سنگ را
    که پوشد سر چاه ارژنگ را.

    فردوسی .

    چاه بیجن
    نام چاهی که افراسیاب بیژن را در آن بند کرده بود. (آنندراج ). چاه ارژنگ. چاه بیژن:
    این چاه بیجن است مسیحا خموش باش
    چندان نشین که صبح برآید ز شام تو.

    مسیح کاشی (از آنندراج ).

    چاه اسماعیل
    ده کوچکی است از دهستان شهوار بخش میناب شهرستان بندرعباس که در 30 هزارگزی شمال میناب بر سر راه فرعی کهنوج به میناب واقع شده ، 45 تن سکنه دارد و دو مزرعه چاه شیرین و «قنبری » جزء این ده است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
    چاه بیدو
    دهی از دهستان گله دار بخش کنگان شهرستان بوشهر که در 62 هزار و پانصدگزی جنوب خاور کنگان ، کنار راه فرعی لار بگله دارواقع شده است . جلگه ، گرمسیر و مالاریائی است و 177 تن سکنه دارد. آبش از چاه ، محصولش غلات و تنباکو و شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
    چاهچور
    دولاغ و چاقشوری که زنان هنگام بیرون رفتن از خانه می پوشند. (ناظم الاطباء). چاقچور.
    چاه دزد
    از دهات جلگه هرون آباد است و در صورتیکه از هرون آباد به کرند بروند این هر سه ده [ چاه زر. چاه زرد و چاه دزد ] در طرف راست راه واقعند. (از مرآت البلدان ج 4 ص 133).
    چاه زنخدان
    چاه ذقن و چاه زنخ و چاه غبغب . (آنندراج ). چاه زنخ . گودی چانه . (ناظم الاطباء). چاه ذقن و چاه زنخ . (فرهنگ نظام ). گو زنخ . گوی که در زنخ بعضی خوبان باشد. فرورفتگی کوچکی که در زنخ بعضی خوبرویان است:
    ای دل گر از آن چاه زنخدان بدرآیی
    هر جا که روی زود پشیمان بدرآیی .

    حافظ.

    چاه سوارآقا
    ده کوچکی است از دهستان آباده طشک بخش نی ریز شهرستان فسا که در 30 هزارگزی شمال باختر نی ریز واقع شده و 30 تن سکنه دارد که از طایفه قرائی میباشند و ییلاق و قشلاق میکنند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).