جستجو

پاتاوی
نوعی از مرکبات و آن در ولایات ساحلی بحر خزر بسیار است . پتاوی . فتاوی . شاید منسوب به باتاویا.
پاتسی
عنوان رئیس شهر در سومر، و مردم این شهر عقیده داشتند که پاتسی ها امور شهرها را بر وفق میل خدایان اداره میکنند و بنابراین پاتسی ها پادشاهان کوچکی بودند که امور مذهبی و کشوری و لشکری شهر را در دست داشتند. رجوع به ایران باستان ج 1 ص 115 شود.
پاتشولی
(از: پاتش ، نام هندی این گیاه + لاف ، برگ) گیاهی از طایفه نعناع که برای دور کردن حشرات در جوف البسه پشمی نهند.
  • عطری که از این گیاه گیرند.
  • پاتی
    آدلینا. مغنیه ایتالیائی مولد بسال 1843م . مطابق با 1259 ه' . ق. در مادرید. و وفات بسال 1919م . مطابق با 1338 ه' . ق..
    پاچالدار
    آنکه آرد دکان نانوائی بدو سپرده است .
  • آنکه درنانوائی سنگکی نان به تنور بندد. شاطر دکان سنگکی .
  • پاچه ریز
    پاچه ریز شدن یا پاچه ریز کردن ;سخت مانده شدن و مانده کردن از بسیاری پیمودن راه .
    پاد
    پاس .
  • نگاهبان . پاسبان .
  • پائیدن . دوام . ثبات . (برهان ).
  • سامان و دارندگی .
  • بزرگ و عمده . (برهان ). و باز صاحب برهان گوید پادشاه مرکب از این کلمه و شاه است .
  • تخت . اورنگ. (برهان ). پات . سریر.
  • شستن و پاک کردن . (جهانگیری ).
  • پاتکول
    یوهان راینهولد. سپاهی و سائس معروف از مردم لیونی از صاحب منصبان پطر کبیر. مولد بسال 1660م . مطابق 1071ه' . ق. و وفات بسال 1707م . مطابق با 1119 ه' . ق.
    پاتیا
    رودخانه ای به امریکای جنوبی در کشور کلمبیا که از میان کردیلر مرکزی و غربی سرچشمه میگیرد و به اقیانوس کبیر میریزد. دلتای آن دارای یازده شاخه و طولش 480000 گز است .
    پاچاندن
    درتداول عامیانه ، پاشیدن . متفرق کردن . پراکنده کردن .
    پاچه گزک
    قسمی آتش بازی . پاچه خیزک .
    پادآفراه
    باداَفراه . رجوع به بادافراه شود.
    پاتل
    پیِر. نقاش فرانسوی بمائه هفدهم میلادی . وی در تصویر مناظر بارع و صاحب مهارت است . وفات ظاهراً بسال 1676م . (1086 ه' . ق.).
    پاتیالا
    ایالتی از پنجاب در شمال غربی هندوستان دارای 1600000 تن سکنه . پایتخت آن نیز بهمین نام مشهور است .
    پاچاه
    چاهک جولاهگان . پاچال .
    پاچه گیر
    گزنده پاچه .
  • آن کس که بی مقدمه و آگاهی کسی را مورد عتاب یا آزار قرار دهد.
  • پا دادن
    روان کردن و قوت و قدرت دادن . (تتمه برهان ). اتفاق نیکو برای کسی پیش آمدن .
    پاتلن
    نام وکیل عدلیه ای در یکی از داستانهای قرن پانزدهم میلادی و اکنون مترادف مکر، حیله ، دسیسه ، خیانت ، تملق و تزویر. از داستان مضحکی که راجع به او در مائه پانزدهم میلادی معروف بود «بردیس » و «پالاپرا» در مائه هیجدهم کمدی مفرحی تصنیف کردند (1706م . مطابق با 1118 ه' . ق.) که داستان آن از این قرار است : ارباب گیوم (آن یله ) چوپان خود را به سرقت گوسفندان متهم ساخت و کار آنان به محاکمه کشید. در محکمه ناگهان چشم گیوم به وکیل مدافع متهم مذکور موسوم به پاتلن افتاد و بخاطر آورد که وی شش گز ماهوت ازو گرفته و بها نداده است از این روی افکارش مشوش شد و دو موضوع فوق را بهم آمیخت . قاضی که چیزی از گفته های او درنمی یافت هر لحظه سخنان نامنتظم او را می گسیخت و میگفت : «آقای گیوم از گوسفندان خود سخن گوئید» و این جمله در زبان فرانسه مثل شده است و مراد از آن این است که به مطلبی که رشته آن گسیخته است بازگردید. نظیر، از نان و گوشت حرف بزن .
    پاتیس
    نوعی پارچه ریزباف و نازک .
    پاچاهه
    پاچال . پاچاه .