طنطنه
1 ـ به صدا درآوردن طشت ، زنگ و مانند آن . 2 ـ صدای رود، طنبور و مانند آن . 3 ـ آوازه ، کّر و فر.
طغامه
مرد رذل ، سفله ؛ ج . طغام .
طنفسه
1 ـ بوریا مانندی از شاخه خرما، زیلو، فرش . 2 ـ نهالی ، تشک . 3 ـ جامه . ج . طنافس .
طغراکش
آنکه امر طغرا کشیدن بر سر فرامین و احکام بر عهده او محول باشد. طغرانویس . طغرائی:
ای که انشاء عطارد صفت شوکت تست
عقل کل چاکر طغراکش دیوان تو باد.
حافظ.
طراده
1 ـ مؤنث طراد. 2 ـ کشتی تندرو. 3 ـ قایق ، زورق . 4 ـ علم ، درفش .
طفره
پریدن ، پریدن از بلندی .
طوزغو
طعامی که پیشکش خویشاوندان و بزرگان کنند.
طرب شکار
که شادی شکرد. که ایجاد طرب کند:
آن جام طرب شکاربر دستم نه
وآن ساغر چون نگار بر دستم نه .
حافظ.
طفره زدن
1 ـ کوتاهی کردن در کار. 2 ـ در رفتن .
طوطی خط
کنایه از: جوانی که تازه مو بر صورتش روییده .
طفطفه
1 ـ تهیگاه . 2 ـ اطراف پهلو متصل اضلاع . 3 ـ هر گوشت پاره مضطرب ، گوشت پاره نرم از نرمجای شکم ؛ ج . طفاطف .
طوطی وار
بی اندیشه و بدون تعقل به آموختن یا از بر کردن مطالب اکتفا کردن .