آینه رومی
آینه فلزی . آینه حلبی . سَجنجل:
آب گوئی از آینه رومیست
بر سرش برگ چون بر آینه زنگ.
فرخی .
آییژ
شراره . شرر آتش:
زآتش حسرت و آییژ حسد صد کرت
سوختی سینه بحر و دل کان آزردی .
سراج الدین قمری .
آی آبه
(موید...) نام مملوکی از سلطان سنجر. و او در 548 ه' .ق . بر نیشابور و طوس و نسا و ابیورد و دامغان استیلا یافت و در 569 به دست تکش خوارزمشاه مغلوب و مقتول شد.
آیرتام
نام منزلی از منازل راه گرگان بخوارزم .
آیندگان
ج ِ آینده . آنان که آیند.
آنان که پس از ای_ن ی_ا پ_س از ما بدین جهان آیند. مقابل گذشتگان .
آینده
آنکه آید:
زآنکه عشق مردگان پاینده نیست
چونکه مرده سوی ما آینده نیست .
مولوی .
آینه زدا
آینه زدای . صیقل . (زمخشری ). صاقل . روشنگر. پرداخت کننده آینه . آینه افروز. صقّال . آنکه آینه روشن کند.
آیات
ج ِ آیه . نشانها. علامتها.هر یک از فقرات و جم_ل ق_رآن که سوره از آنها مرکب است .
معجزات: و باظهار آیات مثال داد. (کلیله و دمنه ). و آن را به آیات و اخبار و ابیات و اشعار موکد گردانیده شود. (کلیله و دمنه ). و شرایط سخن رانی در تضمین امثال و تلفیق آیات ... تقدیم نموده آید. (کلیله و دمنه ). و در آیات براعت و معجزات صناعت که این کتاب بر اظهار بعضی از آن مشتمل است تاملی بسزا رود شناخته گردد. (کلیله و دمنه ).
این طبیبان نوآموزندخود
که بدین آیاتشان حاجت بود
کاملان از دور نامت بشنوند
تا بقعر تار و پودت درروند.
مولوی .
آین رود
نام رودیست ، سرچشمه آن بمغرب گردنه کندوان و شعب آن به طالقان رود.
آینه زدایی
کار و حرفت آینه زدای . روشنگری . آینه افروزی . صقل . صِقال .
آیین
سیرت . رسم . (صراح ). عرف . طبع. عادت . داب . (دهار). آئین . شیمه .روش . دَیْدَن . خلق. خصلت . خو. خوی . منش:
سیرت او بود وحی نامه بکسری
چونکه به آئینْش پندنامه بیاکند.
رودکی .
آیرین
قاسم آباد. ایستگاه شماره سه در راه آهن جنوب . (فرهنگستان ).
آیین اکبری
قوانین و یاسا و دین گونه ای که میرزا ابوالفضل به امر اکبرشاه هندی آورد.
نام کتاب سوم از اکبرنامه .