جستجو

متن ترجمه آیتی ترجمه شهیدی ترجمه معادیخواه تفسیر منهاج البرائه خویی تفسیر ابن ابی الحدید تفسیر ابن میثم

273 امام ( ع ) فرمود : وَ قَالَ ع : كَانَ لِي فِيمَا مَضَى أَخٌ فِي اَللَّهِ وَ كَانَ يُعْظِمُهُ فِي عَيْنِي صِغَرُ اَلدُّنْيَا فِي عَيْنِهِ وَ كَانَ خَارِجاً مِنْ سُلْطَانِ بَطْنِهِ فَلاَ يَشْتَهِي مَا لاَ يَجِدُ وَ لاَ يُكْثِرُ إِذَا وَجَدَ وَ كَانَ أَكْثَرَ دَهْرِهِ صَامِتاً فَإِنْ قَالَ بَذَّ اَلْقَائِلِينَ وَ نَقَعَ غَلِيلَ اَلسَّائِلِينَ وَ كَانَ ضَعِيفاً مُسْتَضْعَفاً فَإِنْ جَاءَ اَلْجِدُّ فَهُوَ لَيْثُ غَابٍ وَ صِلُّ وَادٍ لاَ يُدْلِي بِحُجَّةٍ حَتَّى يَأْتِيَ قَاضِياً وَ كَانَ لاَ يَلُومُ أَحَداً عَلَى مَا يَجِدُ اَلْعُذْرَ فِي مِثْلِهِ حَتَّى يَسْمَعَ اِعْتِذَارَهُ وَ كَانَ لاَ يَشْكُو وَجَعاً إِلاَّ عِنْدَ بُرْئِهِ وَ كَانَ يَفْعَلُ مَا يَقُولُ وَ لاَ يَقُولُ مَا لاَ يَفْعَلُ وَ كَانَ إِذَا غُلِبَ [ 660 ] عَلَى اَلْكَلاَمِ لَمْ يُغْلَبْ عَلَى اَلسُّكُوتِ وَ كَانَ عَلَى مَا يَسْمَعُ أَحْرَصَ مِنْهُ عَلَى أَنْ يَتَكَلَّمَ وَ كَانَ إِذَا بَدَهَهُ أَمْرَانِ يَنْظُرُ أَيُّهُمَا أَقْرَبُ إِلَى اَلْهَوَى فَخَالَفَهُ فَعَلَيْكُمْ بِهَذِهِ اَلْخَلاَئِقِ فَالْزَمُوهَا وَ تَنَافَسُوا فِيهَا فَإِنْ لَمْ تَسْتَطِيعُوهَا فَاعْلَمُوا أَنَّ أَخْذَ اَلْقَلِيلِ خَيْرٌ مِنْ تَرْكِ اَلْكَثِيرِ [ 660 ] بدّ : غلبه كرد بدهه الامر : ناگهانى كارى پيش آمد ادلى بحجّته : برهانش را اقامه كرد نقع الغليل : عطش را فرو نشاند « در زمان گذشته برادرى دينى داشتيم كه كوچك بودن دنيا در نظر او باعث بزرگى او در نظر من بود . او زير سلطه شكمش نبود ، چيزى را كه بدان دسترسى نداشت آرزو نمى‏كرد . و اگر داشت زياده روى نمى‏كرد ، در بيشتر اوقاتش ساكت بود ، و اگر سخن مى‏گفت ، گويندگان را مغلوب مى‏كرد . و عطش پرسش كنندگان را فرو مى‏نشاند . ناتوان بود ، و به ديگران هم ناتوان مى‏نمود ، امّا هر گاه وقت تلاش مى‏رسيد ، شير خشمگين و مار بيابانى پر از زهرى بود . تا نزد داور نمى‏آمد ، برهان اقامه نمى‏كرد ، و تا عذر كسى را به خاطر عملى كه امكان عذرى در آن بود ، نمى‏شنيد ، او را سرزنش نمى‏كرد . و از دردى گله نمى‏كرد ، مگر وقتى كه بهبود مى‏يافت ، آنچه مى‏گفت انجام مى‏داد و آنچه نمى‏كرد نمى‏گفت : اگر در سخنگويى بر او غالب مى‏شدند ، در خاموشى بر وى غلبه نمى‏يافتند . به شنيدن حريصتر بود تا به سخن گفتن . و اگر ناگهان در برابر دو عمل قرار مى‏گرفت و مى‏ديد كه يكى به خواهش نفس نزديكتر است ، با آن مخالفت مى‏كرد ، پس شما هم اين صفات را فرا گيريد ، و به آنها علاقمند باشيد و اگر نتوانستيد ، بدانيد كه گرفتن اندك بهتر از واگذاشتن بسيار است . » ابن مقفّع اين بخش از سخنان امام ( ع ) را در كتاب ادب [ 82 ] ، خود ، نقل [ 82 ] نام كتاب ابن مقفّع « الادب الكبير و الادب الصّغير » است م . [ 661 ] كرده و به امام حسن بن على ( ع ) نسبت داده است . شخص مورد نظر را بعضى گفته‏اند ، ابوذر غفارى است ، و بعضى گفته‏اند ، عثمان بن مظعون است و او را با دوازده فضيلت تعريف و توصيف نموده است : 1 يكى آن كه وى دنيا را ناچيز مى‏شمارد و با نظر حقارت به آن مى‏نگرد ، بديهى است كه اين خود باعث عظمت او در نظر مردان خدا مى‏گردد . 2 وى از تحت نفوذ شكمش بيرون است ، و آن كنايه از بيرون بودن اوست از اسارت شهوت و خلاصى‏اش از بند صفت ناپسند بدكارگى و گرايش وى به سوى فضيلت عفّت . خوددارى از آنچه بدان دسترسى ندارد باعث آلوده نشدن وى به صفات ناپسند حرص ، حسد و امثال آنها شده ، و نيز زياده روى نكردن او در مورد آنچه به دست مى‏آورد ، باعث مبرّا بودن او از صفت ناپسند آزمندى و پرخورى و امثال اينهاست . 3 فضيلت ميانه روى در سخن گفتن و خاموشى به اين معنى كه او در جاى خود ، سخن حكيمانه مى‏گويد ، و امّا چيره شدن سكوت بر او ، دليل توان عقلى اوست ، چنان كه قبلا از امام ( ع ) نقل كرديم ، وقتى كه عقل كامل شد ، سخن كم مى‏شود . 4 او ناتوان بود ، و ديگران هم او را ناتوان مى‏ديدند ، يعنى تهيدست بود ، و ديگران او را به چشم ذلّت و فقر مى‏نگريستند ، و اينها از لوازم فضيلت تواضع است . 5 فضيلت شجاعت به هنگام تلاش در جنگ و خشم براى خدا ، و با عبارت : فاذا جاء الجدّ . . . واد كنايه از همين فضيلت است . كلمه ليث ( شير ) را از نظر سطوت و حمله‏اش ، و كلمه : صلّ ( مار سمّى ) را از جهت ايجاد ترس ، و كشتن دشمن ، استعاره آورده است ، به مار بيابانى در [ 662 ] دلاورى و كشندگى زهر مثل مى‏زنند . 6 وى برهانى اقامه نمى‏كرد تا اين كه نزد داور مى‏آمد ، و اين مربوط به فضيلت عدالت است ، در اين كه هر چيزى را در جاى خود به كار مى‏برد . 7 كسى را به خاطر عملى كه امكان عذرى در آن بود ، سرزنش نمى‏كرد ، مگر پس از اين كه به عذر آوردن او گوش فرا مى‏داد ، پس اگر عذرى داشت مى‏پذيرفت . و اين هم از لوازم عدل و داد ، و فضيلت پايدارى و تحمّل سختى است . 8 وى به خاطر تسليم بودنش به حكم الهى و تن دادن به رضاى پروردگار ، از بيماريى كه بر او عارض مى‏شد ، گله نمى‏كرد ، بلكه شايد آن را پس از بهبودى ، به عنوان خبر و نه شكوه به ديگران نقل مى‏كرد ، او بيمارى خود را از ديگران پنهان مى‏داشت تا باعث زحمت مردم نشود كه او را عيادت كنند و به زحمت بيفتند . 9 گفتار و رفتارش مطابق بودند و از دروغ و خلاف دورى مى‏كرد . 10 لجاجت ، جدال و مشاجره در گفتار نمى‏كرد ، و هر گاه در گفتار مغلوب مى‏شد سكوت اختيار مى‏كرد ، و اين از فضيلت حكمت است ، چون موارد خاموشى و سخن را بخوبى مى‏دانست ، و از جمله فضيلت او ، غلبه وى بر خشم خود در وقت مشاجره است . 11 به شنيدن حريصتر بود تا سخن گفتن ، چون طرف فايده بردن را بر فايده رساندن ترجيح مى‏داد ، چه اوّلى مهمتر از دوّمى است و آن بخشى از فضيلت حكمت است . 12 و اگر ناگهان دو عمل بدون سابقه از ذهنش مى‏گذشت ، مى‏انديشيد كه كدام يك شايسته‏تر است ، مثلا ازدواج كردن بهتر است يا نكردن ؟ فكر مى‏كرد : كدام به هواى نفس و شهوت ، مثل ازدواج نزديكتر است ، پس با آن مخالفت مى‏كرد . [ 663 ] چون هدف از اين بخش سخن امام ( ع ) آن بود كه شنوندگان از فضايل نامبرده پيروى كنند ، آنان را امر فرمود تا بدان صفات پايبند بوده و در تمام يا بعضى از آنها بر ديگران سبقت گيرند و با عبارت : فاعلموا . . . كه صغراى قياس مضمر است ، تشويق نموده است و كبراى مقدر آن نيز چنين است : هر كارى كه نيكو باشد پس بايد بر آن مداومت داشت و بر ديگران در انجام آن سبقت جست .