جستجو

متن ترجمه آیتی ترجمه شهیدی ترجمه معادیخواه تفسیر منهاج البرائه خویی تفسیر ابن ابی الحدید تفسیر ابن میثم

امام ( ع ) فرمود : فَقَالَ ع يَا ؟ حَارِثُ ؟ إِنَّكَ نَظَرْتَ تَحْتَكَ وَ لَمْ تَنْظُرْ فَوْقَكَ فَحِرْتَ إِنَّكَ لَمْ تَعْرِفِ اَلْحَقَّ فَتَعْرِفَ أَهْلَهُ وَ لَمْ تَعْرِفِ اَلْبَاطِلَ فَتَعْرِفَ مَنْ أَتَاهُ فَقَالَ ؟ اَلْحَارِثُ ؟ فَإِنِّي أَعْتَزِلُ مَعَ ؟ سَعْدِ بْنِ مَالِكٍ ؟ وَ ؟ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ عُمَرَ ؟ فَقَالَ ع إِنَّ ؟ سَعْداً ؟ وَ ؟ عَبْدَ اَللَّهِ بْنَ عُمَرَ ؟ لَمْ يَنْصُرَا اَلْحَقَّ وَ لَمْ يَخْذُلاَ اَلْبَاطِلَ « اى حارث ، تو به زير خود نگاه كردى ، نه بر بالاى خود از اين رو سرگردان [ 640 ] ماندى . تو حق را نشناخته‏اى تا از روى آن اهل حق را بشناسى ، و باطل را نشناخته‏اى تا پيرو باطل را بشناسى . » حارث گفت : من با سعد بن مالك و عبد اللّه عمر ، گوشه‏اى را اختيار مى‏كنم . امام ( ع ) در جواب فرمود : « سعد و عبد اللّه نه حقّ را يارى كردند و نه باطل را فرو گذاشتند . » عبارت : أ ترانى ، استفهام انكارى است ، چون او همين طور مى‏ديد . حارث ، در بعضى نسخه‏ها به صورت مرخّم ( حار ) آمده است . بعضى در باره عبارت : انك نظرت تحتك و لم تنظر فوقك گفته‏اند : يعنى تو تنها به اعمال بيعت شكنان ( ناكثين ) از اصحاب جمل كه فقط به ظاهر اسلام عمل مى‏كردند ، و از نظر اعتقادى از تو پايين‏تر بودند به دليل اين كه آنان بر امام حقّ شوريدند نگريستى ، در نتيجه فريب شبهه آنان را خوردى و از آنان پيروى كردى ، و به بالاتر از خودت ، يعنى امامت كه اطاعتش واجب بود ، و مهاجرين و انصار كه همراه او بودند ، نگاه نكردى ، و به نظر آنها گوش ، ندادى ، به دليل اين كه روى باطل با آنها دشمن بودى ، و اين باعث سرگردانى و حيرت تو شد . و احتمال دارد ، مقصود امام ( ع ) از نطره تحته كنايه از نگرش وى به باطل آن گروه و شبهه‏اى كه از دلبستگى به دنيا برخاسته بود باشد كه دنيا همان جهت پست و سافل است ، و « نطره فوقه » نيز كنايه از نگرش به حق و دريافتش از خدا باشد . عبارت : انك . . . تفصيل براى دليل سرگردانى او و نشناختن حق و باطل است كه باعث جهل او نسبت به اهل حق و باطل بوده است ، كه اگر حق و باطل را مى‏شناخت ، به طور قطع از حق پيروى و از باطل اجتناب مى‏كرد ، و اين عبارت به منزله صغراى قياس مضمرى است كه كبراى مقدّر آن نيز چنين است : هر كس [ 641 ] اين طور باشد ، دچار سرگردانى و گمراهى مى‏گردد . سعد بن مالك ، همان سعد بن ابى وقاص است كه پس از قتل عثمان گوسفندان زيادى خريد و به روستا و بيابان رفت و با همان چهار پايان به سر مى‏برد تا اين كه از دنيا رفت ، و با على ( ع ) بيعت نكرد . و امّا عبد اللّه عمر به خواهرش حفصه ، همسر پيامبر ( ص ) پس از بيعت با امير المؤمنين پناه برد ، ولى در جنگ جمل به همراه آن حضرت نبود ، و مى‏گفت : عبادت مرا از سوارى و پيكار ناتوان ساخته است ، بنابر اين من نه با على و نه با دشمنان او هستم امّا سخن امام ( ع ) در پاسخ حارث : انّ سعدا . . . ، مقدمه صغرا براى قياس مضمرى است كه امام ( ع ) هشدار داده است بر اين كه پيروى آنها در گوشه نشينى روا نيست ، و گوشه نشينى از خيالبافيهاى نفرت انگيزى است كه هر چند به دليل درستى هم باشد ، نكوهيده است . و كبراى مقدّر آن نيز چنين است : هر كس اين طور باشد ، پيروى از او روا نيست .