متن
ترجمه آیتی
ترجمه شهیدی
ترجمه معادیخواه
تفسیر منهاج البرائه خویی
تفسیر ابن ابی الحدید
تفسیر ابن میثم
70 از سخنان امام ( ع ) به مرد شامى ، وقتى كه از آن بزرگوار پرسيد : آيا رفتن ما به شام از روى قضا و قدر الهى است ؟
از سخنان زيادى كه امام ( ع ) بيان فرموده است ما قسمتى از آن را به شرح زير برگزيدهايم :
وَيْحَكَ لَعَلَّكَ ظَنَنْتَ قَضَاءً لاَزِماً وَ قَدَراً حَاتِماً لَوْ كَانَ ذَلِكَ كَذَلِكَ لَبَطَلَ اَلثَّوَابُ وَ اَلْعِقَابُ وَ سَقَطَ اَلْوَعْدُ وَ اَلْوَعِيدُ إِنَّ اَللَّهَ سُبْحَانَهُ أَمَرَ عِبَادَهُ تَخْيِيراً وَ نَهَاهُمْ تَحْذِيراً وَ كَلَّفَ يَسِيراً وَ لَمْ يُكَلِّفْ عَسِيراً وَ أَعْطَى عَلَى اَلْقَلِيلِ كَثِيراً وَ لَمْ يُعْصَ مَغْلُوباً وَ لَمْ يُطَعْ مُكْرِهاً وَ لَمْ يُرْسِلِ اَلْأَنْبِيَاءَ لَعِباً وَ لَمْ يُنْزِلِ اَلْكُتُبَ لِلْعِبَادِ عَبَثاً وَ لاَ خَلَقَ اَلسَّمَاوَاتِ وَ اَلْأَرْضَ وَ مَا بَيْنَهُمَا بَاطِلاً ذلِكَ ظَنُّ اَلَّذِينَ كَفَرُوا فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مِنَ اَلنَّارِ 11 19 38 : 27 « واى بر تو ، شايد تو قضا و قدر حتمى را گمان كردهاى ، كه اگر اين طور بود ، پاداش و كيفر معنى نداشت و وعده خوب و ترساندن از بدى ، بىاعتبار بود .
خداوند پاك به بندگانش امر كرده با اختيار و نهى فرموده با ترس و بيم ، و تكليف كرده آسان ، نه تكليف دشوار ، و عمل اندك را اجر و پاداش زياد داده است . و در مقابل او سركشى نكردهاند به خاطر آن كه ناچار به سركشى بودهاند و از او فرمان نبردهاند از آن جهت كه به فرمانبردارى مجبور بودهاند . پيامبران را به بازيچه نفرستاده ، و كتابهاى آسمانى را بيهوده نازل نكرده ، و آسمانها و زمين و موجودات آسمان و زمين را بىهدف نيافريده است ، ذلِكَ ظَنُّ الَّذينَ كَفَرُوا فَوَيْلٌ لِلَّذينَ كَفَرُوا مِنَ النّارَ [ 23 ] .
[ 23 ] سوره ص ( 38 ) آيه ( 27 ) يعنى : آن گمان كسانى است كه كافر شده و باور نكردهاند ، پس واى براى كافران از عذاب دوزخ .
[ 472 ]
نقل كردهاند ، مردى شامى وقتى به امام عرض كرد : راجع به رفتن ما به شام بفرماييد آيا به قضا و قدر الهى است يا نه ؟ امام ( ع ) فرمود : « سوگند به خدايى كه دانه را شكافت و انسان را آفريد ، ما هيچ جا قدم ننهاديم ، و به درّهاى فرود نيامديم مگر به قضا و قدر الهى . » آن مرد گفت : پس نزد خدا پاداشى نداريم ، يعنى : من براى خود پاداشى نزد خدا نمىبينم . امام ( ع ) فرمود : « ساكت باش ، اى شيخ خداوند ، پاداش شما را در رفتن به شام وقتى كه مىرفتيد ، و در بازگشتتان وقتى كه بر مىگشتيد ، زياد گردانيد ، در صورتى كه شما در هيچ حال مجبور و ناچار نبوديد » .
آن مرد گفت : چگونه با اين كه قضا و قدر ما را راند ؟
آنگاه امام ( ع ) فرمود : ويحك ، جز اين كه پس از كلمه و الوعيد عبارت چنين بوده است : . . . و امر و نهى ، و هيچ سرزنشى از جانب خدا براى گناهكار و نه ستايشى براى نيكوكار نيامده است ، اين سخن بتپرستان و پيروان اهريمنان و شاهدان جور و ستم و كسانى است كه چشمانشان از ديدن حقيقت كور است و اينان فرقه قدريّه و مجوس اين امّتند ، زيرا كه خداوند متعال بندگانش را از روى اختيار امر فرموده است تا آخر . . .
بعد آن مرد گفت : پس قضا و قدر چيست كه ما جز بدان وسيله حركت نكرديم ؟ امام ( ع ) فرمود : « آن فرمان خداى تعالى و دستورات اوست » آنگاه اين آيه را قرائت كرد : وَ قَضَى رَبُّكَ اَلاّ تَعْبُدُوا اِلاّ اِيّاهُ [ 24 ] .
در اينجا آن مرد خوشحال از جا جست و گفت : تو آن امامى كه با پيروى تو روز قيامت خوشنودى خداوند بخشنده را اميد داريم ، تو آنچه از دين ما پوشيده بود آشكار كردى ، پروردگار از طرف ما تو را در اين كار پاداش نيكو عطا كند .
الويح
كلمه ترحم است [ از باب دلسوزى گفته مىشود ] و الحاتم به
[ 24 ] سوره بقره ( 2 ) آيه ( 182 ) يعنى : پروردگارت فرمان داده است كه جز او را نپرستيد .
[ 473 ]
معناى واجب مىباشد .
توضيح پرسش آن مرد اين است : اگر رفتن ما به قضا و قدر بوده است ما در زحمتى كه كشيدهايم بىاجريم ؟ و اين از آن روست كه در گفتار از « قضا » ،
آفرينش اراده مىشود و آنچه كه خداوند در بنده آفريده است بدون اختيار بنده و هر چه كه غير اختيارى باشد اجر و مزدى در انجام آن وجود ندارد .
عبارت امام ( ع ) : ويحك . . . الوعيد
بيانگر ريشه گمان اوست و آن شايد چيزى است كه وى در مورد تفسير قضا و قدر ، مىپنداشته ، يعنى علم خدا كه خواه و ناخواه كار بايد مطابق آن انجام بگيرد .
و عبارت : انّ اللّه سبحانه امر عباده تخييرا
اشاره است به تفسير قضا به معنى امر و فرمان الهى ، همان طورى كه امام ( ع ) در پاسخ كسى كه از معناى آن مىپرسد با استشهاد به آيه شريفه « و قضى ربّك » براى اثبات اين تفسير تصريح كرده است ، و بديهى است كه امر و نهى الهى با مختار بودن بنده در كار خود ، منافاتى ندارد . البتّه اين پاسخ نسبت به مقدار فهم طرف سؤال يك پاسخ اقناعى است و گاهى در تفسير قضا گفتهاند : قضا ، عبارت است از آفرينش خداى متعال تمام صورتهاى كلّى و جزئى موجودات را كه اين صورتها در عالم عقول به تعداد زياد و بىنهايتند ، سپس از آنجا كه ايجاد آن گروه صورتهايى را كه به مادّه وابستگى دارند در مادّه خود ، و بيرون آوردن از مرحله قوّه و استعداد به مرحله فعليّت يعنى پذيرش صورتها ، يكى پس از ديگرى و تدريجى بوده است ، بنابر اين قدر عبارت است از ايجاد آن امور و تفصيل آنها يكى پس از ديگرى ، همان طور كه خداى متعال فرموده است : وَ اِنْ مِنْ شَىءٍ اِلاّ عِنْدَنا خزائنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ اِلاّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ [ 25 ] .
[ 25 ] سوره حجر ( 15 ) آيه ( 21 ) يعنى : و هيچ چيز در جهان نيست مگر اين كه منبع و خزينه آن نزد ماست ولى ما از آن بر عالم خلق جز به مقدار معينى كه مصلحت است نمىفرستيم .
[ 474 ]
اكنون مطابق اين تفسير ، پاسخ گفتن به پرسش بالا نيز امكانپذير است ،
با اين توضيح كه قضا به معنى ياد شده با مختار بودن بنده و سن تكليف و پاداش و كيفر او ، منافاتى ندارد زيرا كه معناى اختيار همان آگاهى بنده است از اين كه وى داراى نيرويى است كه هرگاه ميل به فعل كه از آن تعبير به اراده مىكنند و يا نفرت از فعل كه از آن تعبير به كراهت مىكنند بدان ضميمه شود وى هم قادر بر فعل و هم بر ترك آن است و هر دو برايش امكان دارد و اين جريانى است كه با علم خداى تعالى بر وقوع يا عدم وقوع هر يك از دو طرف ،
منافاتى ندارد ، هر چند كه يكى از دو طرف در علم خدا به طور قطع به عنوان عرض خارجى صادر خواهد شد .
وانگهى تكليف بر حسب آنچه در علم خدا گذشته است ، متوجّه بنده نمىشود ، بلكه علاوه بر آن ، دو عامل ديگر در كار است :
اوّل عامل فاعلى كه همان حكمت خداى تعالى است ، يعنى پروردگار ،
موجودات را به بهترين و استوارترين صورت آفريده و هدايت هر موجود ناقص به كمال مطلوبش ، به نحوى است كه درخور اوست .
دوم : عامل قابليت ، يعنى ، بنده داراى صفت اختيار با تعريفى كه گذشت بوده باشد ، از اينرو ، امام ( ع ) ده چيز را به شرح زير از خصوصيات اختيار و تكليفى شمرده است كه براى رسيدن به نتيجه ، مقصود اصلى حكمت است :
1 خداوند بندگانش را مأمور كرده است با اختيار ، تخييرا مصدر جانشين حال است .
2 آنان را نهى كرده است از روى بيم و ترس . تحذيرا مفعول له است .
3 تكليف آنان را آسان قرار داده است ، تا كار بر آنها آسان باشد و ميل و علاقه پيدا كنند .
4 تكليف آنان را دشوار قرار نداده ، تا اين كه حالت اختيار داشته باشند و
[ 475 ]
با تكليف سخت دچار تكليف طاقت فرسا و غير قابل تحمل نشوند ، همان طورى كه خداوند متعال اشاره فرموده است : يُريدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَ لا يُريدُ بَكُمُ الْعُسْرَ [ 26 ] .
5 عمل اندك را پاداش زياد دادن كه اين خود نيز از خصوصيات اختيار است .
6 نافرمانى خدا صورت مىپذيرد امّا نه از آن جهت كه ذات اقدسش مغلوب بندگان است زيرا خدا بر همه بندگان مسلّط است ، بندگان از آنرو نافرمانى مىكنند كه خداوند آنها را در كارهاشان آزاد گذاشته و اختيار كار را به دست آنها داده است ، و اين از خصوصيات اختيار و آزادى آنهاست .
7 از روى اجبار سر به فرمان او ننهادهاند ، يعنى فرمانبردارى فرمانبرداران از روى اجبار از طرف خداوند نيست و اين نيز يكى از خصوصيات اختيار است .
8 پيامبران را به بازيچه نفرستاده است ، بلكه فرستاده تا فرمانبرداران را به بهشت بشارت دهند و گنهكاران را از آتش دوزخ برحذر دارند ، و اين خود از لوازم اختيار است .
9 كتابهاى آسمانى را بيهوده براى بندگان نازل نفرموده است ، بلكه آنها را نازل كرده تا بندگان انواع تكاليف و احكام كارهايى را كه مأمور به انجام آنها هستند ، از آن كتابها بازشناسند ، و حدود الهى كه به رعايت آن مأمورند بر ايشان بيان شود و تمام اينها از خصوصيات اختيار آنان است .
10 آسمانها و زمين و موجودات آسمان و زمين را بيهوده نيافريده است ،
بلكه بر اساس حكمتى چند آفريده كه از آن جمله است : بندگان به وسيله موهبت انديشه در آيات قدرت حق ، بينشى حاصل كنند ، و بدان وسيله به راز حكمت او متوجه شوند و پى به كمال عظمت او ببرند ، چنان كه خداى متعال
[ 26 ] سوره بقره ( 2 ) آيه ( 185 ) يعنى : خداوند براى شما تكليف آسان خواسته و تكليف دشوار نخواسته است .
[ 476 ]
فرموده است : اِنَّ في خَلْق السَّمواتِ وَ الاَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ لآياتٍ لأولى الاَلْبابِ [ 27 ] و مخاطب را از اعتقادى ، جز آن بر حذر داشته است : « ذلِكَ ظَنُّ الَّذينَ كَفَروا » .