جستجو

و من كتاب له ع إلى معاوية جوابا قال الشريف و هو من محاسن الكتب

متن ترجمه آیتی ترجمه شهیدی ترجمه معادیخواه تفسیر منهاج البرائه خویی تفسیر ابن ابی الحدید تفسیر ابن میثم

[ 647 ] 28 نامه‏اى از آن حضرت ( ع ) در پاسخ معاويه و اين از بهترين نامه‏هاى امام ( ع ) است اما بعد ، نامه‏ات به من رسيد . در آن نوشته بودى كه خداوند ، محمد ( صلى الله عليه و آله ) را براى دين خود اختيار كرد و او را به كسانى كه خود نيرويشان داده بود ، يارى نمود . روزگار شگفت چيزى را از ما نهان داشته بود و تو اكنون آشكارش ساختى . مى‏خواهى ما را از نعمتى كه خداوند به ما ارزانى داشته و پيامبر خود را به ميان ما فرستاده است ، خبر دهى ؟ تو ، در اين حال ، همانند كسى هستى كه خرما به هجر 1 مى‏برد يا كسى را كه به او تير انداختن آموخته است به مبارزت طلبد . پنداشته‏اى كه برترين مردم در اسلام فلان و فلان هستند . سخنى گفتى كه اگر سراسر درست باشد ، تو را از آن بهره‏اى نيست و اگر درست نباشد تو را از آن زيانى نرسد . تو را چه كار چه كسى از چه كسى برتر است يا برتر نيست ؟ يا چه كسى زبردست است و چه كسى زيردست ؟ آزادشدگان 2 و فرزندان آزادشدگان را چه رسد كه ميان مهاجران نخستين فرق نهند و درجات و طبقات ايشان را تعيين كنند ، يا ترتيب دهند . هيهات ، آن تير كه نه از جنس تيرهاى ( 3 ) ديگر بود ، آواز داد و خود را شناساند و كسى در اين قضيه زبان به داورى گشود كه خود محكوم بود . اى آدمى ، چرا به جاى خود نمى‏نشينى و نمى‏خواهى كه كاستيهاى خود را بشناسى . چرا در آن رتبه واپسين كه براى تو مقدّر شده قرار نمى‏گيرى ، چه زيان تو را كه چه كسى مغلوب شد و چه سود تو را كه چه كسى پيروز گرديد . تو در بيابان ضلالت [ 649 ] گمشگشته‏اى و از راه راست منحرف شده‏اى . آيا نمى‏بينى البته نمى‏خواهم تو را خبر دهم بلكه از نعمتى كه خداوند به ما ارزانى داشته سخن مى‏گويم كه گروهى از مهاجران در راه خدا به شهادت رسيدند . آرى ، هر يك را فضيلتى بود ، تا شهادت نصيب شهيد خاندان ما شد او را سيد الشهدا ( 1 ) خواندند و رسول الله ( ص ) بر كشته او نماز گزارد و به هفتاد تكبيرش اختصاص داد ؟ يا نمى‏بينى كسانى دستهاشان در راه خدا از تن جدا افتاد ، البته هر يك را فضيلتى بود ، تا دست يكى از ما را جدا كردند ، او را « طيار » و « ذو الجناحين » ( 2 ) خواندند و گفتند كه در بهشت با دو بال پرواز مى‏كند . اگر خداوند خودستايى را منع نفرموده بود ، گوينده براى تو از فضايلى سخن مى‏گفت كه دلهاى مؤمنان به آنها خو گرفته است و گوشهاى شنوندگان آنها را ناخوش ندارد . اين شكار را واگذار كه صيد آن كار تو نيست . ما پروردگان خداييم و ديگر مردم پروردگان ما هستند . اگر با خاندان شما در آميختيم و چون همتايان با شما رفتار كرديم ، در عزّت و شرف ديرين ما نقصانى پديد نيامد . از شما زن گرفتيم و به شما زن داديم ، در حالى كه ، همتايان ما نبوديد . به راستى شما را با ما چه نسبت ؟ رسول الله ( ص ) از ماست و آن دروغگو كه تكذيبش نمود از شماست . « اسد الله » ( 3 ) از ماست و « اسد الأحلاف » ( 4 ) از شماست . سرور جوانان بهشت ( 5 ) از ماست و « صبيبة النار » ( 6 ) از شماست . بهترين زنان جهان ( 7 ) از ماست و حمّالة الحطب ( 8 ) از شماست . و بسا چيزهايى ديگر كه از فضايل ما هستند و يادكردنشان به زيان شماست . [ 651 ] فضيلت ما را در اسلام ، همگان شنيده‏اند و ارج و مقام ما هم در عصر جاهلى بر كس پوشيده نيست . آنچه از ما پراكنده بوده در كتاب خدا گرد آمده است . آنجا كه گويد « به حكم كتاب خدا خويشاوندان به يكديگر سزاوارترند . » ( 1 ) و نيز سخن حق تعالى كه « نزديكترين كسان به ابراهيم همانا پيروان او و اين پيامبر و مؤمنان هستند و خدا ياور مؤمنان است . » 2 ما يك بار به سبب خويشاوندى با پيامبر به خلافت سزاواريم و يك بار به سبب طاعت و متابعت . چون در روز سقيفه مهاجران بر انصار حجت آوردند كه ما از نزديكان رسول الله ( ص ) هستيم ، بر همه پيروز گرديدند . اگر خويشاوندى با رسول الله ( ص ) سبب پيروزى در حجت است ، پس اين حق از آن ماست نه شما و اگر عنوان خويشاوندى سبب پيروزى نشود ، پس انصار بر دعوى خويش باقى هستند . پنداشته‏اى كه من بر همه خلفا رشك برده‏ام و به خلاف همه برخاسته‏ام ، اگر چنين باشد كه تو گويى ، تو را نرسد كه بازخواست كنى . جنايتى بر تو نيامده است كه از تو عذر خواهند « و تلك شكاة ظاهر عنك عارها اين گناهى است كه ننگ آن از تو دور است . » و گفتى كه مرا چون شتر ، مهار در بينى كشيدند تا بيعت كنم . به خدا سوگند ، خواستى مرا نكوهش كنى ولى ستودى . خواستى مرا رسوا سازى ، خود را رسوا ساختى . مسلمانان را چه نقصان كه بر او ستم رود ، هرگاه در دين خود به شك نيفتد و يقينش به ترديد نيالايد . قصد من از بيان اين سخنان اقامه حجت و دليل براى چون تويى نيست ، اين شمه‏اى است كه به خاطر آمد و آن را اظهار داشتم . سپس ، از ماجراى من و عثمان سخن گفتى . بايد پاسخ اين پرسش را به تو داد كه خويشاوند او هستى . حال بگو ، كدام يك از ما در حق عثمان بيشتر دشمنى كرد و به كشتن او مردم را راه نمود ؟ آيا آنكه خواست به ياريش برخيزد ولى عثمان خود نخواست و گفتش در خانه‏ات بنشين و از يارى من دست بدار ؟ يا آنكه عثمان [ 653 ] از او يارى خواست ولى او درنگ كرد و اسباب هلاكت او مهيا داشت تا قضاى الهى بر سر او آمد ؟ به خدا سوگند ، « خدا مى‏داند چه كسانى از شما مردم را از جنگ بازمى‏دارند و نيز مى‏شناسد كسانى را كه به برادران خود مى‏گويند : به نزد ما بياييد و جز اندكى به جنگ نمى‏آيند . » 1 من نمى‏خواهم اكنون به سبب خرده گرفتنم از اعمال بدعت‏آميز او پوزش بطلبم . گناه من اين است كه او را راه نموده‏ام و ارشاد كرده‏ام . بسا كسى را ملامت كنند كه او را گناهى نيست . « و قد يستفيد الظنة المتنصّح گاه اتفاق افتد كه نصيحت‏گر خود در معرض بدگمانى افتد . » « تا آنجا كه بتوانم قصدى جز به صلاح آوردنتان ندارم . توفيق من تنها با خداست ، به او توكل كرده‏ام و به درگاه او روى مى‏آورم . » 2 و گفتى كه مرا و يارانم را جز شمشير پاسخى نيست . به راستى تو خنداندى پس از آنكه گريانيدى . كى ديده‏اى كه فرزندان عبد المطلب از برابر دشمن واپس نشينند يا از شمشيرش بترسند . « لبّث قليلا يلحق الهيجا حمل اندكى درنگ كن تا حمل به جنگ پيوندد » . بزودى آنكه او را مى‏جويى تو را بجويد ، و آنچه از تو دور است به تو نزديك شود . من با سپاهى گران از مهاجران و انصار و تابعين آنان كه نيكو پرورش يافته‏اند ، بر سر تو مى‏تازم . لشكرى انبوه كه غبارشان فضا را پر كند ، همه جامه مرگ بر تن كه محبوبترين ديدارهايشان ديدار با پروردگارشان است . همراه ايشان‏اند فرزندان اهل بدر و شمشيرهاى بنى هاشم و تو از شيوه جنگيدن آنان آگاه هستى آنگاه كه با برادرت 3 و دايى‏ات ( 4 ) و جدت 5 و خويشاوندانت مى‏جنگيدند . « و آن از ستمكاران دور نخواهد بود . » 6