متن
ترجمه آیتی
ترجمه شهیدی
ترجمه معادیخواه
تفسیر منهاج البرائه خویی
تفسیر ابن ابی الحدید
تفسیر ابن میثم
[ 8 ]
97 از خطبههاى آن حضرت عليه السّلام است
اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلنَّاشِرِ فِي اَلْخَلْقِ فَضْلَهُ وَ اَلْبَاسِطِ فِيهِمْ بِالْجُودِ يَدَهُ نَحْمَدُهُ فِي جَمِيعِ أُمُورِهِ وَ نَسْتَعِينُهُ عَلَى رِعَايَةِ حُقُوقِهِ وَ نَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ غَيْرُهُ وَ أَنَّ ؟ مُحَمَّداً ؟ عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ أَرْسَلَهُ بِأَمْرِهِ صَادِعاً وَ بِذِكْرِهِ نَاطِقاً فَأَدَّى أَمِيناً وَ مَضَى رَشِيداً وَ خَلَّفَ فِينَا رَايَةَ اَلْحَقِّ مَنْ تَقَدَّمَهَا مَرَقَ وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا زَهَقَ وَ مَنْ لَزِمَهَا لَحِقَ دَلِيلُهَا مَكِيثُ اَلْكَلاَمِ بَطِيءُ اَلْقِيَامِ سَرِيعٌ إِذَا قَامَ فَإِذَا أَنْتُمْ أَلَنْتُمْ لَهُ رِقَابَكُمْ وَ أَشَرْتُمْ إِلَيْهِ بِأَصَابِعِكُمْ جَاءَهُ اَلْمَوْتُ فَذَهَبَ بِهِ فَلَبِثْتُمْ بَعْدَهُ مَا شَاءَ اَللَّهُ حَتَّى يُطْلِعَ اَللَّهُ لَكُمْ مَنْ يَجْمَعُكُمْ وَ يَضُمُّ نَشْرَكُمْ فَلاَ تَطْمَعُوا فِي غَيْرِ مُقْبِلٍ وَ لاَ تَيْأَسُوا مِنْ مُدْبِرٍ فَإِنَّ اَلْمُدْبِرَ عَسَى أَنْ تَزِلَّ بِهِ إِحْدَى قَائِمَتَيْهِ وَ تَثْبُتَ اَلْأُخْرَى فَتَرْجِعَا حَتَّى تَثْبُتَا جَمِيعاً أَلاَ إِنَّ مَثَلَ ؟ آلِ مُحَمَّدٍ ص ؟ كَمَثَلِ نُجُومِ اَلسَّمَاءِ إِذَا خَوَى نَجْمٌ طَلَعَ نَجْمٌ فَكَأَنَّكُمْ قَدْ تَكَامَلَتْ مِنَ اَللَّهِ فِيكُمُ اَلصَّنَائِعُ وَ أَرَاكُمْ مَا كُنْتُمْ تَأْمُلُونَ مرق : از دين بيرون رفت مكيث : درنگ كننده صنيعة : نعمت زهق : نابود شد خوى النّجم : ستاره غروب كرد « ستايش ويژه خداوندى است كه فضل و احسان خويش را در ميان آفريدگان گسترده ، و دست جود و احسان خود را به سوى آنان گشوده است ،
[ 9 ]
همه كارهاى او را مىستاييم و براى اداى حقوق او از وى يارى مىجوييم ،
گواهى مىدهيم كه جز او خدايى نيست ، و محمّد ( ص ) بنده و فرستاده اوست ، وى را فرستاد تا فرمانش را آشكار و ابلاغ كند ، و به ياد او گويا باشد ،
وى رسالت خويش را به درستى و امانت انجام داد ، و پس از آن كه هدايت را به كمال رسانيد از جهان برفت ، و در ميان ما رايت حقّ را به جاى گذاشت ،
رايتى ( نشانهاى ) كه هر كس بر آن پيشى گرفت ، از دين بيرون رفت ، و هر كس از آن تخلّف ورزيد نابود شد ، و هر كه همراه آن شد به حقّ پيوست ،
راهنماى اين رايت با تأمّل و درنگ سخن مىگويد ، و دير به پا مىخيزد ، و چون به پا خاست با شتاب آن را به پايان مىبرد ، هنگامى كه شما به فرمان او گردن نهيد و با انگشتان خود بدو اشاره كنيد « او را به بزرگى و رهبرى شناختيد » مرگ او فرا مىرسد و از دنيا مىرود ، پس از او تا زمانى كه خدا بخواهد روزگار را مىگذرانيد تا اين كه خداوند كسى را ظاهر گرداند كه شما را از پراكندگى برهاند ، و به دورهم گرد آورد ، بنابراين به آنچه آمدنى نيست دل مبنديد و از آن كه پشت كرده نوميد نشويد ، زيرا آن كه پشت كرده شايد يك پايش بلغزد و پاى ديگرش بر جاى ماند و ديگر بار با هر دو پاى استوار باز گردد .
آگاه باشيد آل محمّد ( ص ) كه درود خدا بر او و خاندانش باد مانند ستارگان آسمانند كه اگر يكى ناپديد شود ديگرى پديدار گردد ، من مىبينم كه در پرتو انوار آنها نعمتعاى خداوند درباره شما كامل گشته است ، و شما به آنچه آرزو مىداريد رسيدهايد . » امام ( ع ) در اين خطبه مردم را درباره امامان پس از خود آگاهى مىدهد و به آنها مىآموزد كه چگونه بايد با آنان رفتار كنند و نيز آنها را به ظهور امامى از پى امامى ديگر از اهل بيت ( ع ) اميدوار مىسازد ، و به آنان وعده مىدهد كه با
[ 10 ]
ظهور امام منتظر ( ع ) نعمتهاى خداوند بدان گونه كه آرزو دارند درباره آنها كامل خواهد شد .
فرموده است : الحمد للّه . . . تا حقوقه .
امام ( ع ) خداوند را به مناسبت دو امر سپاس گزارده است ، يكى انتشار فضل و احسان او در ميان آفريدگان و ديگر اين كه دست جود و بخشش خود را براى آنها گشوده است ، بديهى است مراد از يد « دست » نعمت خداوند است كه بر سبيل مجاز و اطلاق اسم سبب بر مسبّب استعمال شده ، و روشن است كه « جود » منشأ نعمتهاى الهى است ، و استعمال دو واژه نشر و بسط اگر چه در اجسام بر سبيل حقيقت است ، لكن در غير اجسام از استعارههاى رايجى است كه به حقيقت نزديكند ، سپس امام ( ع ) سپاس و ستايش خود را بر همه آنچه از پروردگار صادر مىشود ، اعمّ از آسودگى و سختى ، تعميم و گسترش داده است زيرا شدايدى كه متوجّه انسان مىشود نيز از نعمتهاى پروردگار است ، و چنانچه آدمى با بردبارى و شكيبايى با آنها برخورد كند ، موجب ثواب زياد و پاداش بسيار براى او خواهد بود ، چنان كه خداوند متعال فرموده است : « وَ بَشِّرِ الصَّابِرِيْنَ [ 1 ] » و پيداست آنچه سبب جلب نعمت مىشود نيز نعمت است .
امام ( ع ) پس از آن كه خداوند را بر نعمتهايى كه ارزانى فرموده ستوده است ،
از او درخواست مىكند كه وى را براى اداى حقوق واجب او يارى فرمايد ، و اين كه واژه « صادع » را براى پيامبر گرامى ( ص ) به طريق استعاره آورده بدين مناسبت است كه رسول اكرم ( ص ) به فرمان الهى كيان شرك را شكست و دلهاى مشركان را شكافت و كفر و نادانى را از درون دلهاى آنها بيرون آورد ، و سخن از خداوند گفت و ياد او را در دلهاى آنها جاى داد ، و پس از آن كه رسالت خود را با درستى و امانت به پايان برد ، خداوند روح او را گرفت و به سوى خويش
[ 1 ] سوره بقره ( 2 ) آيه 155 يعنى : و مژده ده شكيبايان را .
[ 11 ]
فرا خواند و به مقام قدس خود رهنمون شد ، و او را در منازل رفيع فرشتگان پاك خود جاى داد ، واژههاى صادعا و ناطقا و أمينا و رشيدا همه از نظر نحوى حالند ، و منظور از پرچم حقّى كه پيامبر خدا ( ص ) پس از خود به جاى گذاشته ، كتاب خدا و سنّت اوست ، و بيان آن حضرت در پيشى گرفتن و تخلّف جستن از آن ، اشاره است به دو طرف افراط و تفريط و خروج از حدّ مطلوب استقامت و ثبات ، به اين معنا كه هر كس در زير اين پرچم قرار گيرد و ملازمت آن را اختيار كند ، درست در حدّ فضيلت جا گرفته است ، و كسى كه فراتر رود ، زياده روى و افراط كرده ،
و در طلب دين راه تجاوز و غلوّ سپرده و از دين بيرون رفته است ، همان گونه كه خوارج كردند . و آن كس كه تخلّف ورزد و پيروى نكند جانب تفريط را اختيار كرده و كوتاهى ورزيده ، و در مسير گمراهى و سرگردانى نابود شده است .
واژه رايت استعاره است ، و وجه مشابهت اين است كه همان گونه كه پرچم براى پيروان آن نشانه و راهنماست ، كتاب و سنّت نيز براى رهروان راه خدا مقصد حركت ، و وسيله هدايت است ، و منظور از « دليل » يا راهنماى اين رايت ، خود آن حضرت است كه بطور استعاره بيان شده و وجه آن اين است : همان گونه كه امام ، احكام و مسائل پنهان كتاب و سنّت را براى سالكان راه خدا بيان مىكند ،
كسى كه پرچم را به دوش مىكشد نيز آن را براى پيروانش بلند مىكند تا به دنبال او حركت كنند ، سپس اشاره به صفات اين راهنما كرده و فرموده است ، از انديشههاى خود كمتر سخن مىگويد ، و در گفتار و دستورهاى خود درنگ و تأمّل مىكند ، براى مسائل و امور مختلف دير به پا مىخيزد مگر آن گاه كه راى اصلح و حفظ مصلحت اقتضا كند ، و چون به پا خيزد در جهت حفظ جوانب امر ، و غنيمت شمردن فرصت شتاب مىكند ، سپس امام ( ع ) مرگ او را يادآورى مىكند ، و جمله « ألنتم له رقابكم » ، به معناى اين است : در آن هنگام كه به فرمان او گردن نهاده باشيد ، و عبارت « و أشرتم إليه بالأصابع » اشاره به شهرت او در ميان مردم و احترام و تعظيم آنان از اوست ، و با ذكر اين كلمات بيان مىفرمايد ، كه پس از آن كه
[ 12 ]
اسلام به وجود او كمال يابد از دنيا مىرود ، و با آوردن جمله « فلبثتم بعده ما شاء اللّه » اعلام مىكند كه مدّتى مردم از امام و پيشوايى كه آنان را گرد هم آورد محروم مىشوند ، و اين اشاره است به دوران حكومت بنى اميّه و با عبارت « حتّى يطلع اللّه لكم . . . تا نشركم [ 2 ] » توضيح مىفرمايد كه پس از اين مدّت ناگزير شخصى پديدار خواهد شد كه آنان را مجتمع سازد ، و « طلوع » به معناى ظهور پس از اختفا و عهدهدارى رهبرى است گفته شده كه منظور آن حضرت ، امام منتظر ( ع ) است ، و نيز آمده كه مراد نخستين خليفه از فرزندان عبّاس پس از سپرى شدن دولت بنى اميّه است .
فرموده است : « فلا تطمعوا في غير مقبل »
مراد از غير مقبل كسى است كه شايستگى ولايت و امامت را دارد امّا براى به دست آوردن آن اقدام نمىكند ، و از آن صرف نظر كرده ، و به خلوت با خدا رو آورده است ، كه امام ( ع ) مىفرمايد بدو طمع نبنديد ، زيرا او به جز خدا از همه چيز رو گردانيده است ، گفته شده كه منظور از غير مقبل كسى است كه با ارتكاب منكرات ، از دين منحرف شده است ، و البتّه اميد به رهبرى چنين كسى روا نيست ، اين جمله به صورت فلا تطعنوا في عين مقبل نيز روايت شده است ، يعنى هر كس از اهل بيت ( ع ) در طلب اين امر بر آيد و شايستگى آن را داشته باشد او را همراهى كنيد ، و طعن در عين يعنى نيزه در چشم زدن ، كنايه است از اين كه او را در هدفى كه دارد مخالفت نكنيد .
فرموده است : و لا تيأسوا من مدبر .
مراد اين است كه سزاوار نيست از كسى كه شايستگى مقام خلافت را دارد ، ولى بدان پشت كرده ، و از مطالبه آن دست باز داشته نوميد شويد ، و اميدوار نباشيد كه ديگر بار باز گردد و براى به دست آوردن حقّ خود اقدام كند ، شايد ادبار و اعراض او به سبب عدم حصول شرايطى بوده كه
[ 2 ] ابن ابى الحديد معتزلى در شرح خود بر نهج البلاغه جلد 7 ص 94 مىگويد : اين عبارت اشاره دارد به ظهور مهدى موعود ( ع ) و نيز مراد از جمله فلا تطمعوا في غير مقبل اين است كه براى اصلاح امور خود جز به كسى كه خواهد آمد دل مبنديد ( مترجم ) .
[ 13 ]
قيام او منوط به وجود آنهاست ، اين كه امام ( ع ) فرموده است : شايد يك پايش بلغزد كنايه است از كمى يار و ياور و نابسامانيهاى ديگر ، و مقصود از ثبات و استوارى پاى ديگر ، وجود برخى شرايط لازم مانند اهليّت او براى خلافت و يا وجود برخى از ياران همراه اوست . و اين كه فرموده است فترجعا حتّى تثبتا اشاره است به تكامل شرايط قيام او .
بايد دانست كه نهى نوميدى از مدبر با نهى از اميد به غير مقبل ، منافات ندارد ، زيرا رواست در آن هنگام كه به سبب عدم وجود شرايط لازم ، از مطالبه حقّ ،
ادبار و اعراض كرده ، از اميدوارى بدو نهى شود ، و در آن زمان كه شرايط قيام ،
كامل و محقّق شده دستور نهى از نوميدى داده شود .
فرموده است : ألا إنّ مثل آل محمّد ( ص ) . . . تا طلع نجم .
مدلول كلام ، منحصر در ائمّه اهل بيت ( ع ) است ، كه بنابر مذهب اماميّه دوازده تن از خاندان پيامبرند ( ص ) و امير مؤمنان ( ع ) آنان را به ستارگان آسمان همانند فرموده ، و اين شباهت به دو مناسبت است ، يكى اين كه مردم در راه شناخت و اطاعت خداوند از انوار هدايت آنان بهرهمند مىشوند همچنان كه مسافر در پيمودن راه ، از ستارگان آسمان ، روشنى و هدايت مىگيرد . مناسبت ديگر همان است كه خود آن حضرت فرموده است : كه هرگاه يكى از ستارگان غروب كند ديگرى طلوع مىكند و اين اشاره است به اين كه هر زمان يكى از اين بزرگواران در گذرد ، ديگرى به پاى مىخيزد ، طايفه اماميّه به همين سخن امير مؤمنان ( ع ) استدلال مىكنند بر اين كه جهان هيچ زمانى از وجود قائمى از اهل بيت ( ع ) كه مردم را به سوى خدا رهنمون باشد خالى نيست .
فرموده است : فكأنّكم . . . تا پايان خطبه . . .
اشاره است بر منّت و نعمت خداوند بر مردم ، كه با ظهور امام منتظر ( ع ) اوضاع و احوال آنان را ، به بركات وجود او اصلاح مىفرمايد .
من در ميان يكى از خطبههاى آن حضرت ، در بيان آنچه پس از اين واقع
[ 14 ]
خواهد شد شرحى ديدهام كه مىتواند توضيحى بر اين وعده باشد ، و آن اين است كه مىفرمايد : اى مردم به يقين بدانيد ، آن جاهليّتى كه قائم ما ( ع ) با آن روبرو خواهد شد ، با جاهليّتى كه پيامبر ( ص ) در آغاز بعثت با آن مواجه شده است فرق ندارد ، زيرا در آن هنگام نيز همگى افراد امّت جز آنانى را كه خداوند مورد عنايت قرار داده در جاهليّت به سر مىبرند ، بنابر اين شتاب نكنيد تا در كار خود نادانى كرده باشيد ، و بدانيد كه مدارا و سازگارى باعث بركت ، و خود دارى و بردبارى موجب بقا و آسايش است و امام داناتر است به آنچه دانسته و شناخته نيست ، به جان خودم سوگند او قاضيان و داوران بد كردار را ريشه كن مىكند ، و كاخهاى سر بر افراشته ، و اموالى را كه روى هم انباشته شده از شما مىگيرد ، و فرمانروايان ستم پيشه را بر كنار مىسازد ، و زمين را از لوث وجود هر دغلكارى پاكيزه مىگرداند ، در ميان شما به عدل و داد رفتار مىكند ، و معيارهاى درست را براى شما بر پا مىدارد ، و در اين هنگام زندهها آرزو مىكنند كه مردگان براى مدّت كمى هم كه شده بازگردند و از اين زندگى برخوردار شوند ، آنچه گفته شد مقدّر شده و بىترديد واقع خواهد شد ، شما را به خدا سوگند كه خردهايتان را به كار گيريد ، و زبانهايتان را باز داريد و در پى تأمين معاش خود باشيد ، زيرا محروميّت به شما خواهد رسيد ، اگر شكيبايى ورزيد و پاداش خود را از خدا بخواهيد و به يكديگر بپيونديد ، او براى شما خونخواهى مىكند و انتقام شما را مىگيرد ، و حقوق شما را از ستمكاران باز مىستاند ، و به خداوند به راستى سوگند مىخورم كه او با پرهيزكاران و نيكوكاران است .