جستجو

کابولی
منسوب به کابول . کابلی .
  • کابلی . کاولی . کولی . لولی . رجوع به لغت لولی شود:
    یک سیه رو دیو کابولی زنی
    گشت بر شهزاده ناگه رهزنی .

    مثنوی .

  • کاپادکیه
    رجوع به کاپادوکیه شود.
    کاپسوار
    کاپُشوار. شهری از مجارستان در ساحل «کاپوس » شعبه رود دانوب . سکنه 33000 تن ، قند، محصولات شیمیائی .
    کابراً عن کابرٍ
    بزرگ از بزرگ.
  • پدر در پدر از بزرگان: اموال و اسلحه ایشان که کابراً عن کابر بل کافراً عن کافر میراث رسیده بود بغنیمت بیاوردند. (ترجمه تاریخ یمینی ).
  • کابلشاه
    لقب عام ملوک کابل . رجوع به کابلشه شود. خواندمیر در تاریخ حبیب السیر آرد: رستم دستان که از اکثر افراد انسان بکمال شجاعت و مردانگی و وفور بسالت و فرزانگی ممتاز و مستثنی بود برادری داشت شغاد[ نام ] که در اشتعال نیران شرارت و فساد بی شبه و نظیر مینمود و دختر حاکم کابل را به حباله نکاح آورده در آن ولایت بسر میبرد و نوبتی والی کابل از ننگ خراج گذاری و شغاد از غایت حسد و مردم آزاری با یکدیگر از رستم آغاز شکایت کردند و قاصد جان جهان پهلوان گشته و با هم مواضعه در میان آورده ، شاه کابل شغاد را از مملکت اخراج کرد و شغاد به سیستان شتافته رستم دستان از وی پرسید که سبب نزاع میان تو و حاکم کابل چه بود. شغاد جواب داد که در آن اوان که رسول شما جهت طلب خراج به کابل آمد اثر کراهیت در ناصیه حال کابلشاه ظاهر گشت در اداء مال طریق تعلل و اهمال مسلوک میداشت و چون من او را از مخالفت شما تخویف نمودم برآشفته به اخراج من فرمان داد، و رستم از استماع این سخن خشمناک شده به اجتماع سپاه حکم فرمود تا به طرف کابل رفته آن بوالفضول را گوشمال دهد. شغاد گفت حاکم کابل را آن مقدار قوت نیست که دفع او را بجمعیت لشکر موقوف باید داشت . اگر شما تنها عنان عزیمت بدان جانب معطوف فرمائید بمجرد شنیدن این خبر کابلشاه فرار برقرار اختیار مینماید یا با تیغ و کفن بخدمت تهمتن میشتابد و رستم به سخن آن غدار فریفته شده جریده عازم کابل گشت و شغاد خفیه کس نزد حاکم کابل فرستاده او را از توجه رستم اعلام داد و کابلشاه بموجبی که با شغاد قرار داده بود در راه چهارباغی که در آن ولایت داشت فرمود تا آبار حفر نمودند و در هر چاهی آلات قتل مثل ژوبین و خنجر و شمشیر و ششپر تعبیه کردند و سرهای چاه را به خس و خاشاک بپوشانیدند و چون رستم بنواحی کابل رسید کابلشاه سر و پا برهنه بمراسم استقبال استعجال فرمود و روی نیاز بر خاک نهاده بلوازم پیشکش و نثار پرداخت . رستم گفت از تو خبری به من رسانیده اند که بر تقدیر وقوع از دست من جان نخواهی برد. والی کابل سوگند یاد کرد که آنچه از باب خلاف من بسمع اشرف رسیده غیرواقع است . رستم گفت سر و پای خود را بپوش . جواب داد که تا ملتمس من مبذول نیابد دستار نبندم و موزه نپوشم . رستم پرسید که چه التماس داری ؟ گفت میخواهم که باغ مرا بشرف نزول اجلال بیارایی تا فراخور حال بسنت ضیافت قیام نمایم و رستم بقبول این مدعا زبان گشاده کابلشاه به احتیاط تمام پیش پیش او میرفت و رستم از کید و مکر کابلشاه و برادر غافل بوده بی دهشت رخش میراند که ناگاه در چاهی افتاد و اکثر اعضایش از نوک سیف و سنان مجروح گشته خود را به لطایف الحیل بسرچاه رسانید، و در آنحال که جهان پهلوان مجروح و نالان بر سر چاه خفته بود شغاد شرارت نژاد، شماتت کنان پیش او رفت . رستم او را گفت که تیر و کمانی نزد من بگذار که اگر سبعی قصد من نماید ضرر او را دفع کنم . شغادبموجب فرموده عمل نموده رستم با وجود ناتوانی تیر بر کمان نهاد و شغاد از بیم جان درختی را پناه ساخت .

    نظم

    کاپسول
    کپسول . به لغت «کپسول » رجوع شود.
    کابرال
    پدرو الوارز. بحرپیمای پرتقالی که برزیل را به سال 1500 م . کشف کرد.
    کابلشه
    کابلشاه . رجوع به کابلشاه شود:
    فرومانده کابلشه از غم بدرد
    ز شیدسب کین کش بترسید مرد.

    (گرشاسب نامه ).

    کابیان
    کاویان . درفش کاویان: و آن پوست پاره را به جواهر بیاراست و به فال گرفت و درفش کابیان نام نهاد و علامت او بود در همه جنگها. (فارسنامه ابن البلخی ص 35).
    کاپسین
    سومین خاندان از پادشاهان فرانسه که از «هوگکاپه » آغاز میگردد و به سه شاخه تقسیم میشود: اول کاپسین مستقیم از «هوگ کاپه » تا شارل چهارم «لوبل » (987 - 1328 م .)، دوم «کاپسین والوا» از «فیلیپ چهارم » تا هانری سوم » (1328 - 1589 م .)، سوم «کاپسین بوربون » از «هانری چهارم » تا «لوئی فیلیپ » (1589 - 1848 م .).
    کابررا
    جزیره کوچکی است از بالئار. شهرت آن بسبب ناملایماتی است که سربازان محبوس فرانسوی در آنجا پس از «بلن » در فاصله سالهای 1808 تا 1813م . تحمل کردند.
    کابل کشی
    کشیدن کابل . سیمهای زیرزمینی برای برق و تلفن و غیره کشیدن .
    کاپاندو
    حاکم نشین کانتن «اود»، بخش کاراکاسون ، واقع در ساحل «اود». سکنه 1612 تن . راه آهن دارد.
    کاپسیو
    حاکم نشین کانتن «ژیروند» بخش «لانگن ». واقع در ساحل «گانیر»، شعبه جنوبی «گارُن ». جمعیت آن 1638 تن است . دارای راه آهن ، رزین ، عطر و تربانتین .
    کابرکوب
    نوعی گرز از سنگ. جمع عربی آن کابرکوبات است .
    کابلی
    منسوب به کابل : رقص کابلی ، خنجر کابلی ، اهلیلج کابلی:
    کنون چنبری گشت پشت یلی
    نتابد همی خنجر کابلی .

    فردوسی .

    کابیرج
    از سانسکریت کاوریا . موضعی است در جنوب هند، از سنگهت . (تحقیق ماللهند بیرونی ص 154). و رجوع بفهرست همان کتاب شود.
    کاپانه
    یکی از سرداران هفتگانه که «تب » را محاصره کردند.
    کاپ کاست کاسل
    کاپ کوست . شهری از افریقای انگلیس (ساحل طلائی ). واقع در کرانه خلیج «گینه »، جمعیت آن 17000 تن است .
    کابره
    شهری به سودان بر ساحل نیجر نزدیک تنبکتو. (ابن بطوطه ).