جستجو

عوهقین
تثنیه عوهق در حال نصب و جر. رجوع به عوهق شود.
  • (اِخ ) نام دو ستاره است . رجوع به عوهقان شود.
  • عوف قواس
    تابعی بود. رجوع به ابومغیرة (عوف ...) شود.
    عوهی
    منسوب است به عوه که بطنی است . (از اللباب فی تهذیب الانساب ).
    عوض آباد
    دهی از دهستان شهرستان قهاب صرصر بخش صیدآباد شهرستان دامغان با 200 تن سکنه . آب آن از قنات . محصول آن غلات ، حبوب ، پنبه ، پسته و انگور. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
    عوضانه
    بطورعوض . بجای عوض . (ناظم الاطباء). در مقام عوض و بدل .
    عوسج اسود
    درختچه ای است از تیره عناب ها به ارتفاع 3 تا 4 متر،دارای شاخه های بدون خار (بدین وسیله از عناب و نرپرن تمیز داده میشود). این گیاه در غالب نواحی مرطوب وجنگلهای اروپای شمالی و مرکزی و سیبری و ایران میروید. پوست ساقه اش صاف و تیره رنگ و دارای لکه های سفید قابل تشخیص است . این لکه ها محل عدسکها است . برگهایش منفرد و بی کرک و بیضوی و شفاف ، و گلهایش کوچک و به رنگ سبز متمایل به قرمز و دارای قطعات پنج تایی است . میوه اش از عناب کوچکتر است و پس از رسیدن سیاه میشود. پوست ساقه و شاخه های این گیاه دارای اثر مسهلی قوی است که بصورت جوشانده تجویز میشود. و دارای گلوکزیدی بنام فرانگولاروزید به مقدار پنج درصد میباشد. سیاه توسکا. سیاه توسه . شجره حب الشوم . (فرهنگ فارسی معین ).
    عوض خلجی
    ملقب به حسام الدین و مشهور به غیاث الدین غوری . از ملوک خلج بنگاله . رجوع به حسام الدین (عوض ...) وغیاث الدین غوری و حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 618 شود.
    عوید
    مصغر عود. چوب خرد و عصای خرد. (ناظم الاطباء). و رجوع به عود شود.
    عوضعلی
    دهی از دهستان گتوند بخش گتوند شهرستان شوشتر با 170 تن سکنه . آب آن از چاه . محصول آن غلات است . این ده مشهور به اسعدآباد نیز میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
    عون الدین
    یحیی بن محمدبن هبیرةبن سعد، مکنی به ابوالمظفر. وزیر دوره عباسیان بود. رجوع به هبیرة و دستورالوزراء ص 93 و تجارب السلف ص 306 و حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 325 شود.
    عویذة
    ="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی عویذة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

    برای جستجوی بهتر:
    - در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
    - در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
    - در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
    عوسجی
    انتسابی است به عوسجةکه نام جد محمدبن جعفربن احمدبن عوسجه بغدادی عوسجی است . (از اللباب فی تهذیب الانساب ).
    عوض کردن
    (مص مرکب ) چیزی را بجای چیز دیگر دادن و مبادله کردن . کوهریدن . گهولیدن . تبدیل نمودن . (ناظم الاطباء). عوض گردانیدن . تعویض . بدل کردن:
    به نور عقل درین انجمن کسی بیناست
    که کرد دولت بیدار را به خواب عوض .

    صائب (از آنندراج ).

    عون الرفیق
    ابن محمدبن عبدالمعین بن عون . شریف حسنی و از امرای مکه بود. وی بسال 1256 ه' . ق. در مکه متولد شد و از طرف پدرش شریف حسین نیابت امارت آنجا را یافت و بسال 1299 ه' . ق. والی آنجا گشت . او مردی جبار و سرکش بود و مردم از وی بیم داشتند. درگذشت وی بسال 1323 ه' . ق. در طائف رخ داد. رجوع به الاعلام زرکلی و مرآةالحرمین ج 1 شود.
    عوض کننده
    (نف مرکب ) آنکه کسی یا چیزی را تعویض کند. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به عوض و عوض کردن شود.
    -عوض کننده قراول ; (اصطلاح نظامی ) پاس بخش . (از فرهنگ فارسی معین ). آنکه نگهبان را از نگهبانی برگیرد و دیگری بجای او گمارد.
    عویرضات
    جایگاهی است در شعر عامربن طفیل . (از معجم البلدان ).
    عوض محمدبیگ
    دهی از دهستان کلاته چناران بخش نوخندان شهرستان دره گز با 250 تن سکنه . آب آن از قنات . محصول آن غلات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
    عویشراء
    قُلَة، و آن دو چوب است که کودکان با آن بازی کنند. (از اقرب الموارد) (از تاج العروس ). الک دولک . رجوع به قُلَة شود .
    عویص
    کار دشوار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یکی آن عویصة. (از اقرب الموارد) (از المنجد).
  • بیت و سخن دشوارمعنی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شعر مشکل که استخراج معنی آن دشوار باشد. (از اقرب الموارد).
  • کلمه غریب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کلمه غریب که فهم معنی آن دشوار باشد. (از اقرب الموارد).
  • بلای نیک سخت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). داهیه و بلای شدید. (از اقرب الموارد).
  • خاک سخت .
  • جای درشت و بلند سنگریزه ناک .
  • نفس و روح . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
  • توانایی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). قوت . (از اقرب الموارد).
  • جنبش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). حرکت . (اقرب الموارد). راههای آمدوشد روباه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). طَرْقالثعلب .
  • عویص الانف ; آنچه اطراف بینی است . (از اقرب الموارد).
  • عهان
    بن خوشه خرما. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ریشه و اصل خوشه خرما. (از اقرب الموارد).