شیطانی شدن
در تداول عامه ، احتلام . محتلم گشتن . حلم . خواب دیدن . جنب شدن در خواب . محتلم شدن در خواب ، و آن بیشتر پسران را دست دهد. (یادداشت مولف ). کنایه از محتلم شدن است . (آنندراج ):
ز بس که طبع من از عیش دهر مجتنب است
نمی شوم به عروس زمانه شیطانی .
ملاطغرا (از آنندراج ).
شیشکی بستن
اضراط. یعنی به دهان حکایت صوت ضراط کردن و بدان فسوس کردن و خوار شمردن کسی را. با دهان آوازی چون تیز برآوردن ، و بیشتر برای تحقیر کسی کنند. (یادداشت مولف ). صدایی شبیه به ضرطه منتها بسیار شدید از دهان برآوردن در مقام توهین و تمسخر. معمولاً این عمل را در برابر لاف و گزاف و ادعا و هارت وپورت اشخاص می کنند در صورتی که قصدشان توهین و دادن بدترین جوابها باشد. گاه نیز در موقع مرافعه دو کس پس از آنکه یکی صدا را به فریاد بلند کرد یا ضربتی به طرف وارد آورد و موثر نیفتاد، ممکن است شخص ثالثی خواه از هواداران طرفین خواه نه ، شیشکی ببندد. (از فرهنگ لغات عامیانه ). رجوع به شیشکی شود.
شیشه بری
عمل و شغل شیشه بر. بریدن شیشه و انداختن آن در و پنجره را. (یادداشت مولف ). رجوع به شیشه بر شود.
(اِ مرکب ) دکان یا کارگاه که شیشه در آن بُرند وفروشند. شیشه فروشی . دکان شیشه بر. (یادداشت مولف ).
شیشه فروش
شیشه فروشنده . آنکه فروختن شیشه پیشه دارد. (یادداشت مولف ).
شیط
به معنی شیاطة است . (ناظم الاطباء). هلاک شدن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). هلاک گردیدن . (منتهی الارب ). هلاک شدن شتر. (آنندراج ).
سوخته شدن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ). رجوع به شیاطة شود. جوشیدن . (المصادر زوزنی ).سطبر گردیدن روغن و زیت به جوشانیدن یا سوخته قریب به فنا رسیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ).آمیختن . شتافتن . (تاج المصادربیهقی ) (دهار). شتافتن در کار. (منتهی الارب ). قسمت کرده شدن شتر کشته قمار و نصیبی نماندن از آن . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). ریختن خون قاتل را بر خون مقتول . (منتهی الارب ). باطل شدن خون . (تاج المصادر بیهقی ). رایگان رفتن خون کسی . (از منتهی الارب ). سوختن دیگ و چسبیدن بر وی آنچه در وی است . (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
شیطانی کردن
شیطنت نمودن (طفل ). شوخی و ناآرامی کردن بچه . شیطنت . درجستن و فروجستن و دویدن و فریاد کردن کودک چنانکه طبع کودک است . بازیهای پر داد و فریاد کردن بچه . (یادداشت مولف ).
محتلم کردن . جنب ساختن:
گر عروس فکر بکرم چهره بنماید به خواب
جبرئیل عقل را درلحظه شیطانی کنم .
ملا فوقی یزدی (ازآنندراج ).
شیشکی بند
آنکه کسی را شیشکی ببندد. آنکه تحقیر و استهزاء کسی را آواز تیز از دهان برآرد.
(حامص مرکب ) به معنی شیشه بند کردن است . (از آنندراج ). رجوع به شیشه بند و شیشکی بستن شود.
شیشه بند
شیشکی بند. آنکه تحقیر و تمسخر کسی را، از دهان آوازی مخصوص برآورد. (یادداشت مولف ):
شیشه بندان ظرافت بهمین می گفتند
محتسب گر گذرد از در میخانه عشق.
صائب تبریزی .
شیشه فروشی
عمل و شغل شیشه فروش . (یادداشت مولف ).
(اِ مرکب ) دکان شیشه فروش . (یادداشت مولف ).
شیطان
هر سرکش و نافرمان ازمردم و پری و ستور و جز آن . ج ، شَیاطین . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نافرمان . متمرد. (ازفرهنگ فارسی معین ) (از اقرب الموارد).
دیو. (دهار) (مهذب الاسماء) (مجمل اللغة) (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن ص 2). دیو استنبه . (ناظم الاطباء). دیو مردم . (دهار) (مهذب الاسماء). بدخوی سخت دل . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). نوعی از نبات . ج ، شیاطین . (مهذب الاسماء). نوعی از زقوم . (تحفه حکیم مومن ). مار. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). (از ع ، ص ) در صفت بچه شریر بی آرام شوخ . تُخْس . بازیگوش . (یادداشت مولف ).
شیطانیه
شیطانیة. عناد و خودسری و نافرمانی و سرکشی .
غرور و تکبر. (ناظم الاطباء). رجوع به شیطانی شود.
شیشلنگ
سیسارک . سیسالک . سیسالنگ. (فرهنگ فارسی معین ). پرنده شکاری دورپرواز تیزبین به اندازه مرغ خانگی . (از یادداشت مولف ). رجوع به مترادفات کلمه شود.
شیشه بندان
(از عدد شش ) خرس . زاج سور. رسم شب ششم زه . مهمانی ولادت در شب ششم . سوری به شب ششم وضع حمل . (یادداشت مولف ).
رسوم و اعمال خرافی زنانه در آن شب . (یادداشت مولف ).
شیشه کار
شیشه گر. شیشه ساز:
زین نازکان رعنا بگریز خسرو از آنک
در کوی شیشه کاران دیوانه درنگنجد.
امیرخسرو (از آنندراج ).
شیطان آباد
دهی است از بخش حومه شهرستان ارومیه . سکنه آن 360 تن . صنایع دستی اهالی جاجیم بافی . راه آن ماشین رو است . سه باب دکان دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
شیطایی
ابوالفتح عبدالواحدبن حسین بن احمدبن عثمان بن شیطا مقری شیطایی بغدادی . مقری زبردست و ادیب و عالم و نیز راوی بود و از ابوالقاسم عیسی بن علی و جز او روایت شنید و خطیب ابوبکر از او روایت دارد و گوید او ثقه است . مرگ وی به سال 450 ه' . ق. بود. (از لباب الانساب ).
شیشله
سست و بی قوت و ضعیف و ناتوان و درمانده . (ناظم الاطباء). سست وبی قوت . (از برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ).
شل و افلیج . (ناظم الاطباء). دست و پای سست و بی قوت را گویند، و به عربی شل خوانند. (برهان ) (از فرهنگجهانگیری ) (از آنندراج ) (از انجمن آرا):
چون برافروزی رخ از باده کله سازی یله
دستهایم شیک گردد پایهایم شیشله .
بلعمی .
شیشه بندی
نوعی از صفیر که انگشتان بر دهان نهاده آوازی کنند. (غیاث ). شیشه بند کردن . سر انگشتی در بن ابهام حلقه کردن وانگشتان دیگر را خم دادن و بر دهان گذاشتن و آوازی برآوردن برای خجل ساختن کسی را. (آنندراج ). شیشکی بستن . (یادداشت مولف ). رجوع به شیشکی و شیشه بند شود.
شیشه گر
کسی که شیشه می سازد. (ناظم الاطباء). قاروری . (ملخص اللغات حسن خطیب کرمانی ) (دهار). زجاجی . زجاج . شیشه ساز. شیشه کار. آنکه شیشه سازد. آنکه آلات و ادواتی از شیشه درست کند. (یادداشت مولف ):
صلح جدا کن ز جنگ زآنکه نه نیکو بود
دستگه شیشه گر پایگه گازری .
سنایی .
شیطان الطاق
لقبی به تعریض محمدبن نعمان امامی را که در قلعه طبرستان ساکن بوده و اهل سنت او را بدین لقب میخواندند. و امامیه او را مومن الطاق گویند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از عیون الاخبار).