کائونیتس
(امیر...) رجل سیاسی اطریشی در عهد شارل ششم و ماری ترز. متولد در وین . وی عهدنامه اکس لاشاپل را امضاء کرد (1748 م .) و در طول جنگ هفت ساله با فرانسه اتحاد داشت . (1711 - 1794 م .).
کائنات
ج ِ کائنه و کائن . موجودات و مخلوقات . (غیاث ) (آنندراج ).
موالید ثلاثه . (بحر الجواهر). آفریدگان . تمام چیزهائی که وجود دارند. ممکنات:
زینسوی آفرینش و زان سوی کائنات
بیرون و اندرون زمانه مجاورند.
ناصرخسرو.
کائید کلب علی
مولف مجمل التواریخ آرد: در ناحیه بروجرد کائید کلب علی نام شخص بی نام و نشان در آن اوان باجمعی از متجنده و اوباش یکدل و یک زبان گشته ، بتاخت و تاز محالات و نهب و غارت مسافرین دست تعدی از آستین بی قباحتی برآورده لوای شرارت و فساد در میدان بی شرمی برپا نموده چند صباحی از راه تهور و شجاعت خود رامشهور آفاق گردانید چنانچه جمعیت او در عرصه قلیل بده دوازده هزار سوار و پیاده رسید. سلیم خان افشار قرقلو که در آن اوان از جانب ابراهیم شاه به سرداری عراق مقرر بود با لشکر جرار بعزم تنبیه کائید مذکور وارد آن دیار و لازمه حزم و احتیاط به کار برده ، کائید موصوف از راه جهالت و غرور متهورانه با جمعیت خود به مقابله پرداخت . بعد از صف آرائی ، کلب علی خود هم با چند نفر توسن جلادت را در میدان حرب بجولان درآورده از جانب سردار هم جمعی به میدان آمده حرب صعبی اتفاقافتاد که دوست و دشمن برکائید تحسین و آفرین کردند نزدیک به آن رسید که پای ثبات و قرار لشکر سردار از جا به در رود که گلوله ای به اسب کلب علی رسیده با اسب درغلطید. سردار با لشکر خود یکبار تکاورانگیز گشته تاخت بر او و لشکرش آورده کلب علی خود بقید کمند غازیان سردار گرفتار گردیده سپاه او که برهنه پایان وادی نادانی بودند قتیل سیف غازیان سردار و بقیةالسیف راه اوطان خود پیمودند. کلب علی مذکور را بنزد سردار برده همان وقت او را گردن زده به سرای عدم فرستادند. (مجمل التواریخ تالیف گلستانه چ مدرس رضوی ص 124).
کائنات الجو
هر حادثه که در فضا افتد چون رعد و برق و قوس و قزح و صاعقه و مه و گردباد و فلق شمالی و هاله و شهب و احجار سماوی و نیازک وبرف و طوفان و ذنب السرحان و فلق و شفق و مانند آن .
کائیس
دهی از دهستان شهر ویران ، بخش حومه شهرستان مهاباد، واقع در بیست ویک هزارگزی شمال خاوری مهاباد و شش هزارگزی خاور شوسه مهاباد به ارومیه . جلگه با هوای معتدل مالاریائی . سکنه 121 تن . زبان کردی . آب آن از چشمه و محصول آنجا غلات ، توتون ، چغندر، شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی جاجیم بافی و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
کائیف
قیافا. روحانی بزرگ یهودی که موجب محکومیت مسیح گردید و حواریون را شکنجه داد. نام کائیف در این مثل فرانسوی آمده است : «کسی را از نزد کائیف بسوی پیلات فرستادن » که کنایه ای است از تذبذب و تردید روحانی بزرگ یهودیان در ایام مصائب مسیح .
کائناً ما کان
هر چه باشد: و غیر هستی کائناً ماکان محتاج است به هستی . (ملامحسن فیض ).
کائی فونگ
پایتخت سلسله سلاطین کین از زردپوستان منچو. اقبال آشتیانی در تاریخ مفصل ایران از استیلای مغول تا اعلان مشروطیت ص 6 نویسد: در آخر قرن ششم هجری آسیای شرقی و سواحل اقیانوس کبیر یعنی دو مملکت کره و چین اصلی بین دو سلسله سلطنتی تقسیم میشده : یکی سلسله سلاطین کین که روسای یکدسته از زردپوستان منچو بودند که بر ختایعنی چین شمالی مسلط آمده و بر آن سرزمین حکومت میکردند و نسبت به چینی ها قومی خارجی محسوب میشدند. پایتخت این سلسله گاهی شهر پکینگ (پکن ) بود و گاهی شهر کائی فونگ در کنار نهر زرد (هونگهو). نیز در صفحه 147 نویسد: سبتای سردار معروف چنگیز پایتخت چین یعنی کائی فونگ را محصور و در سال 631 ه' . ق. مفتوح ساخت .
کائناً من کان
هر که باشد:
کائناً من کان خاک در تست
که ز خاک اینهمه کائن تو کنی .
خاقانی .
کائن و من کان
کنایه از مخلوقات . (غیاث ) (آنندراج ). رجوع به کائناً من کان شود.
کائیمان
نوعی تمساح در شطهای آمریکاو چین که پوزه ای دراز دارد. درازی خود جانور تا 6 گز هم میرسد. پوستش در صنعت ساغری بسیار مستعمل است .
کائی نارجی
(کوچک ...) دهی از بلغار (دوبرودجه ) [ 1904 ] که در آن عهدنامه مشهور ترک و روس به سال 1774م . به امضاء رسید.
کائی نان
پسر اِنوس یکی از آباءالاولین پیش از طوفان نوح .
کائینه
مولف آنندراج آرد: بر وزن آئینه . امر کردن باشد بشخصی که چشم از من مگردان و با من باش و به این معنی کایینه با دو یای حطی هم بنظر آمده . این کلمه مصحف «کابنه » است . رجوع به برهان چ معین و «کابنه » در همین لغت نامه شود.
کائوتسونگ
امپراطورچین که پیروز سوم از سلسله ساسانی برای به دست آوردن تاج و تخت نیاکان خویش از او یاری خواست . رجوع به احوال و اشعار رودکی تالیف سعید نفیسی ص 198 شود.
کائیوند
یکی از دو تیره طایفه دورگی بختیاری موسوم به آسترکی . رجوع به آسترکی شود.
کائوچو
کائوتچو. کائوچوک . کائوتچوک . درتداول هنود امریکا بر موادی که از درخت هیفا بیرون می آید و نوعی صمغ است اطلاق میشود و در زبان هنود امریکا بمعنی «اشکهای درخت » است . این کلمه را در عربی امروزی «مطاط» میگویند. (از کتاب هذه اندونیسیا. چاپ قاهره ). درختی است که از شیره آن لاستیک سازند. (فرهنگ نظام در ذیل کائوچو).
ژدیا صمغی است که از بسیاری از درختان امریکا و آسیا و افریقا به دست می آید و آن ماده چسبناک و کشداری است که از شکافی که بدرخت داده شود فروچکد،کائوچو، نامی که به این گونه صمغ داده شده از لغات امریکای جنوبی است . (هرمزدنامه پورداود ص 186). در کتاب گیاه شناسی آمده است : اگر ساقه یا برگ بعضی از نباتات از قبیل شنگ، انجیر، فرفیون و شقایق را قطع کنیم مایع سفیدرنگی بنام شیرآبه از آن خارج میگردد. این مایع در مجاری مخصوصی بنام لوله های شیرآبه قرار دارد. رنگ آن اغلب سفید شیری میباشد ولی گاهی مانند شیرآبه خرزهره بیرنگ و یا مانند شیرابه مامیران نارنجی است . شیرآبه دارای مواد مختلفی از قبیل صمغها، چربی ها، نشاسته های غیر قابل جذب و استخوانی شکل ، گوتاپرکا و کائوچو میباشد و قسمت اعظم آن را آب تشکیل میدهد. بعد چنین اضافه میکند: نگارنده شمه ای درباره گیاههای کائوچوئی ایران تحت عنوان بررسیهای میکروشیمیائی چند گیاه کائوچوئی ایران از قبیل پرخ و شنگچزه و بیدار و لباشیر و درخت لور و استبرق مطالعاتی نموده ام . از نتیجه این مطالعات چنین استنباط میشود که شیرآبه نباتات کائوچوئی در مجاورت هوا منعقد میشود و در این قسمت منعقد شده است که ماده کائوچوکی بانضمام مواد مختلفه دیگری از قبیل چربیها و صمغها و مواد پروتید وجود دارد. فرمولهای شیمیائی کائوچوی خالص n (17H10C)، n(16H10C)، n (34H 10C) و غیره میباشد. معرفهای آن با معرفهای مواد پروتید و لیپیدها و صمغها و تانن ها کاملا مشابه است . معرف را سپایل کائوچوک را نیز مانند مواد پروتید و تانن و بعضی صمغها و کلوکزیدها و الکالوئیدها قرمز رنگ میسازد. سودان ، شارلاخ ، عصاره ارلئآن ، کلروفیل و دیمتیل امیدواز و بنزول آن را مانند لیپیدها رنگآمیزی مینماید و بالاخره اسید اسمیک نیز آن را مانند لیپیدها و مواد مازوئی به رنگ قهوه ای درمی آورد و در اثر آن اسید اسمیک احیا شده و به رنگ قهوه ای روی کائوچوک رسوب مینماید. کائوچو نیز مانند لیپیدها با برم ترکیب شده و تترابرومیت دو کائوچو 4rB 16H10C تولید میگردد. بنزین ، سولفوردوکربن ، اتروکلروفرم کائوچو را مانند لیپیدها حل مینماید ولی آب و الکل و گلیسیرین و مواد قلیائی و اسیدهای رقیق در آن بی اثر میباشد. کائوچو بعکس لیپیدها و مواد چربی صابونی نمیشود و بدینطریق از آنها متمایز میگردد. کائوچوک دارای قابلیت ارتجاع است و مانند خمیر ورآمده در اثرفشار به حالت اول برمیگردد برمی کردن (ترکیب کردن با برم ) کائوچو از مطالعات علمای شوروی محسوب میشود. نتایج حاصله از این روش تاکنون در مطبوعات آنها ذکر نشده است ولی نگارنده در ضمن مطالعات خود اهمیت آن را دریافتم و خلاصه آن را ذیلاً درج مینمایم : تترابرومیت دوکائوچو که در نتیجه این فعل و انفعال به دست می آید شفاف و مشابه شیشه است و قهوه ای رنگ میباشد و در حلالهای معمولی کائوچوک از قبیل اتر، کلروفرم ، بنزول ، و سولفور دوکربن غیرقابل حل است و اگرچه چربی ها نیز با برم ترکیب میشوند و در حلالهای فوق غیرقابل حل میباشند، ولی تمایز آنها در آنست که اسید کلریدریک غلیظ در لیپیدهایی که با برم ترکیب میشوند موثر میباشد و آنها را حل میسازد، در صورتی که در تترابرومیت دوکائوچو کاملا بی اثر میباشد و بوسیله آن از لیپیدهاکاملا متمایز میگردد. برای آنکه قابلیت ارتجاع کائوچوک در لوله های شیرآبه کمتر گردد و در موقع تهیه برش و مقطع تولید ناراحتی ننماید شی مورد مطالعه را چند روز بدواً در محلول الکلی %15 برم قرار دهید و در جای خنکی حفظ نمائید (برای تهیه این محلول برم را قطره قطره در الکل اضافه نمائید و در جریان آب سرد و یا یخچال قرار دهید) بعداً شی را با الکل شسته و به تهیه مقاطع پردازید.
برشها را مدت 24 ساعت در آب ژاول قرار دهید تا مواد پروتیدی آنها زایل گردد سپس برای خنثی کردن اثر قلیائی آب ژاول ، آنها را با محلول %10 اسید استیک و سپس با آب مقطر چندین بار شست و شو دهید و مدت پنج دقیقه در یک قطره گلیسیرین خالص داخل کنید، بعد از گلیسیرین خارج ساخته در چند قطره گلیسیرین برمه اشباع و غلیظ که روی لام قرار داده اید داخل سازید و روی آن را با لامل بپوشانید و در محل خنک و تاریکی قرار دهید. پس از 12 ساعت مقاطع را در الکل کاملاشست و شو دهید تا اثرات برم بکلی زایل گردد. بعد آن را مدت 24 ساعت در مخلوطی بمقدار متساوی از الکل و کلروفرم قرار دهید، سپس از مخلوط فوق خارج نموده با الکل شسته و در بم دو کانادا و یا ژلاتین گلیسرینه بطور دائم نگاهداری نمائید - انتهی . رجوع شود به گیاه شناسی حبیب الله ثابتی ص 181.
یکی از انواع علک .