متن
ترجمه آیتی
ترجمه شهیدی
ترجمه معادیخواه
تفسیر منهاج البرائه خویی
تفسیر ابن ابی الحدید
تفسیر ابن میثم
( 155 )
96 از سخنان آن حضرت است
ستمگر را هرگز از سرپنجهى پرقدرت عدل الهى گريزى نباشد ، هر چند خداوندش چندى مهلت دهد ، كه در گذرگاهش همواره در كمين است و چونان استخوانى ناى او بفشارد و فرود آب خوش از وى دريغ دارد .
هشداريد ، به حق خدايى كه جانم در دست اوست ، اين قوم بر شما چيره خواهد شد ، نه بدين روى كه موضعشان به حق نزديكتر از شما است ، بلكه به دليل شتافتن آنان در اجراى دستورهاى رهبرشان كه بر باطل است و كندى شما در اجراى فرمانهاى من كه بر حقم .
اين مسلم است كه در تاريخ همواره ملتها از ستم زمامدارانشان در هراس بودهاند ،
جز امروز ، كه اين منم كه از ستم رعيت خويش ، بيمناكم . به جهاد فرا مىخوانمتان ،
اما بسيج نمىشويد ، مىكوشم كه حقايق را در گوشهاتان فرو خوانم ، اما گوش شنوايى نداريد ، آشكارا و پنهان دعوتتان مىكنم و پاسخ مثبتى نمىدهيد ، همواره پندتان مىدهم و شما پند پذير نباشيد .
[ 108 ]
آخر اين چه حضورى در صحنه است كه با نبودن يكى است ، و اين چه نمايش سرورى است كه ماهيت آن بردگى است ؟ گونه گون حكمتها را برايتان بيان مىكنم و شما بيزارى نشان مىدهيد ، با رساتر پندها موعظهتان مىكنم و شما بيش از پيش پراكنده مىشويد ، با سخنانم مىكوشم كه براى جهاد با سركشان برانگيزمتان ، اما پيش از آن كه سخنم را به پايان برسانم ، مىبينمتان كه چونان سيل زدگان قوم سبا ، تار و مار شدهايد ، و به محفلهاى خاص خويش بازگشتهايد ، و در كوبيدن يك ديگر با بهرهگيرى از آن چه بدان پندتان دادهام به نيرنگ مىنشينيد .
هر بامداد كژيهاتان را راست مىكنم و هر شامگاهى كه به سويم باز مىگرديد همانند ماران ، كژ و كوژتان مىبينم . كژيهاى شما هر روز پيچيدهتر مىشود و توان من در راست كردنتان كاستى مىگيرد .
با شمايم ، كه بىخرد و با گرايشهايى متضاد و ناهماهنگ ، تنها با تنهاتان در صحنهايد و بلاى جان فرماندهان خويشايد ، ياور شما ، فرمانبر خدا است و شما از دستورهايش سرپيچى مىكنيد ، در حالى كه صاحب شاميان ، با اين كه خداى را نافرمان است ، آنان سر به فرمانش دارند . چنان كه دوست مىدارم ، معاويه شما را با ياران خويش مبادله كند ، به سانى كه صرافان درهم را با دينار تعويض مىكنند ، ده تن از شما را باز گيرد و در برابر ، تنها يك مرد شامى به من دهد .
اى كوفيان ، گرفتارى من با شما در دو سه چيز خلاصه شدنى است : كرهايى صاحب گوش ، گنگانى زباندار ، و كورانى چشم دارايد . نه در برخوردها آزادگى و صداقتى داريد ، و نه در هنگامهى گرفتارى برادرانى مورد اعتمادايد . جز خاك تيره ،
دستاورديتان مباد ، كه داستانتان ، بيش از هر چيز ، داستان اشتران بىصاحبى را ماند كه از هر سو فراهمشان آرى ، از ديگر سو پراكنده شوند .
به خدا سوگند ، در تصويرى كه از شما بر پردهى پندار دارم ، چنانتان مىبينم كه چون پيكار اوج گيرد و شعلههاى جنگ زبانه كشد ، پسر ابى طالب را در برابر دشمن ،
تنها ، وامىنهيد ، چونان زنان هرزهاى كه پرواى شرف و ناموسشان نيست . با اين همه ، من بى هيچ ترديدى ، بر برهانى روشن از پروردگارم تكيه دارم و در راستاى روشن خط پيامبر خويشم ، و در راه روشنى كه چونان عزيز گمشدهاى بازش يافتهام به پيش مىتازم .
( 156 ) خاندان پيامبرتان را ژرف بنگريد و خود را به همسويى با آنان ملزم كنيد و گام بر گامجاشان بگذاريد ، چرا كه آنان هرگز از راه هدايت بيرونتان نمىبرند و ديگر بار به مغاك جاهليت فروتان نمىافكنند . پس نشست و برخاستنتان را با آنان هماهنگ كنيد و با نهضتشان همراه شويد ، نه بر آنان پيشى گيريد كه به گمراهى درافتيد و نه از آنان واپس مانيد كه تباه شويد .
[ 109 ]
من ، همگى ياران محمد كه درود خدا بر او و بر خاندانش باد را ديدهام ، و اينك هيچ يك از شما را همانند آنان نمىيابم . آنان در حالى كه همه شب را با سجده و قيام مىگذراندند ، ژوليده موى و غبار آلوده ، خود را به روشناى صبح مىرساندند ،
گونه و پيشانى را ، به نوبت بر خاك مىنهادند و ياد معاد ، چونان گدازهى آتشفشانى ،
از جا مىكندشان و به پاى مىجستند . پيشانى و فاصلهى دو چشمشان چنان پينه بسته بود كه مىپنداشتى نه پيشانى كه زانوان بزان است و هرگاه از خداوند ياد مىشد ، از هراس كيفر و اميد پاداش ، چنان مىگريستند كه گريبانشان را اشك و مىگرفت و چونان بيد در گذر تند بادها به خود مىلرزيدند .