جستجو

و من خطبة له ع في أصحابه و أصحاب رسول

متن ترجمه آیتی ترجمه شهیدی ترجمه معادیخواه تفسیر منهاج البرائه خویی تفسیر ابن ابی الحدید تفسیر ابن میثم

97 و از خطبه‏هاى آن حضرت است اگر ستمكار را مهلت داد از او نرسته است ، بلكه خدا بر گذرگاه او نشسته [ 89 ] است تا در بندش آرد ، و چون استخوان گلوگير ، ناى‏اش را بفشارد . بدانيد به خدايى كه جانم در دست اوست ، اين مردم بر شما پيروز خواهند شد ، نه از آنرو كه از شما به حقّ سزاوارترند ، بلكه چون شتابان فرمان باطل حاكم خود را مى‏برند . و شما در گرفتن حقّ من كند كاريد و هر يك كار را به ديگرى وامى‏گذاريد . امروز مردم از ستم حاكمان خود مى‏ترسند ، و من از ستم رعيّت خويش . خواستم تا براى جهاد بيرون شويد در خانه خزيديد ، سخن حق را به گوش شما خواندم ، نشنيديد . آشكارا و نهانتان خواندم پاسخ نگفتيد ، اندرزتان دادم نپذيرفتيد . آيا حاضرانى هستيد دور ؟ به گفتار چون اربابان ، به كردار چون مزدور ؟ سخن حكمت بر شما مى‏خوانم از آن مى‏رميد ، چنانكه بايد اندرزتان مى‏دهم مى‏پراكنيد ، به جهاد مردم ستمكارتان برمى‏انگيزانم ، سخن به پايان نرسيده چون مردم سبا 1 اين سو و آن سو مى‏رويد . به انجمنهاى خويش باز مى‏گرديد و خود را فريب خورده موعظت وا مى‏نماييد 2 . بامدادان شما را راست مى‏كنم ، شامگاهان چون كمان خميده پشت ، سويم باز مى‏آييد . شما را اندرز دادن ، سنگ خارا به ناخن سودن است و آهن موريانه خورده را با صيقل زدودن 3 . اى مردم كه به تن حاضرند و به خرد ناپيدا يك سر و گونه گونها سودا ، فرماندهان به آنان مبتلا . امام شما خدا را فرمان مى‏برد و شما نافرمانى او مى‏كنيد ، حاكم شما خدا را معصيت مى‏كند ، و شاميان فرمان او را مى‏برند . به خدا دوست داشتم معاويه شما را چون دينار و درهم با من سودا كند ، ده تن از شما بگيرد و يك تن از مردم خود به من دهد . مردم كوفه ، گرفتار شما شده‏ام كه سه چيز داريد و دو چيز نداريد : كرانيد با گوشهاى شنوا ، گنگانيد با زبانهاى گويا ، كورانيد با چشمهاى بينا 4 ، نه آزادگانيد در روز جنگ 5 و نه به هنگام بلا برادران يكرنگ . تهى‏دست مانيد 6 . اى همانند شتران بى‏ساربان كه اگر از سويى فراهمشان كنند ، از ديگر سوى بپراكنند . به خدا ، مى‏بينم اگر جنگ سخت شود و آتش آن فروزان ، و نبرد گرم گردد و گرمى آن [ 90 ] سوزان ، پسر ابوطالب را واگذاريد و چون زن كه وقت زادن ميان ران خود گشايد ، هر يك به سويى رو آريد ، و من بر پى آن نشانها مى‏روم كه پروردگارم نهاده ، و آن راه را مى‏پويم كه رسول خدا گشاده . راه راست حقّ را گام به گام مى‏پيمايم و آن را از كوره راه باطل جدا مى‏نمايم . به خاندان پيامبرتان بنگريد ، و بدان سو كه مى‏روند برويد ، و پى آنان را بگيريد . كه هرگز شما را از راه رستگارى بيرون نخواهند كرد و به هلاكتتان بازنخواهند آورد . اگر ايستادند بايستيد ، و اگر برخاستند ، برخيزيد . بر آنها پيشى مگيريد كه گمراه مى‏شويد ، و از آنان پس نمانيد كه تباه مى‏گرديد . همانا ياران پيامبر ( ص ) را ديدم ، كسى را نمى‏بينم كه همانند آنان باشد . روز را ژوليده مو ، گردآلود به شب مى‏رساندند ، و شب را به نوبت ، در سجده يا قيام به سر مى‏بردند . گاه پيشانى بر زمين مى‏سودند و گاه گونه بر خاك ، از ياد معاد چنان ناآرام مى‏نمودند 7 كه گويى بر پاره آتش ايستاده بودند . ميان دو چشمشان چون زانوى بزان پينه بسته بود ، از درازى ماندن در سجود . اگر نام خدا برده مى‏شد چندان مى‏گريستند كه گريبانهاشان تر گردد ، و مى‏لرزيدند چنانكه درخت ، روز تند باد لرزد ، از كيفرى كه بيم آن داشتند يا اميدى كه تخم آن در دل مى‏كاشتند .