متن
ترجمه آیتی
ترجمه شهیدی
ترجمه معادیخواه
تفسیر منهاج البرائه خویی
تفسیر ابن ابی الحدید
تفسیر ابن میثم
137 امام ( ع ) به مردى كه از او درخواست موعظه داشت فرمود :
لاَ تَكُنْ مِمَّنْ يَرْجُو اَلْآخِرَةَ بِغَيْرِ عَمَلٍ وَ يُرَجِّي اَلتَّوْبَةَ بِطُولِ اَلْأَمَلِ يَقُولُ فِي اَلدُّنْيَا بِقَوْلِ اَلزَّاهِدِينَ وَ يَعْمَلُ فِيهَا بِعَمَلِ اَلرَّاغِبِينَ إِنْ أُعْطِيَ مِنْهَا لَمْ يَشْبَعْ وَ إِنْ مُنِعَ مِنْهَا لَمْ يَقْنَعْ يَعْجِزُ عَنْ شُكْرِ مَا أُوتِيَ وَ يَبْتَغِي اَلزِّيَادَةَ فِيمَا بَقِيَ يَنْهَى وَ لاَ يَنْتَهِي وَ يَأْمُرُ بِمَا لاَ يَأْتِي يُحِبُّ اَلصَّالِحِينَ وَ لاَ يَعْمَلُ عَمَلَهُمْ وَ يُبْغِضُ اَلْمُذْنِبِينَ وَ هُوَ أَحَدُهُمْ يَكْرَهُ اَلْمَوْتَ لِكَثْرَةِ ذُنُوبِهِ وَ يُقِيمُ عَلَى مَا يَكْرَهُ اَلْمَوْتَ مِنْ أَجْلِهِ إِنْ سَقِمَ ظَلَّ نَادِماً وَ إِنْ صَحَّ أَمِنَ لاَهِياً يُعْجَبُ بِنَفْسِهِ إِذَا عُوفِيَ وَ يَقْنَطُ إِذَا اُبْتُلِيَ إِنْ أَصَابَهُ بَلاَءٌ دَعَا مُضْطَرّاً وَ إِنْ نَالَهُ رَخَاءٌ أَعْرَضَ مُغْتَرّاً تَغْلِبُهُ نَفْسُهُ عَلَى مَا يَظُنُّ وَ لاَ يَغْلِبُهَا عَلَى مَا يَسْتَيْقِنُ يَخَافُ عَلَى غَيْرِهِ بِأَدْنَى مِنْ ذَنْبِهِ وَ يَرْجُو لِنَفْسِهِ بِأَكْثَرَ مِنْ عَمَلِهِ إِنِ اِسْتَغْنَى بَطِرَ وَ فُتِنَ وَ إِنِ اِفْتَقَرَ قَنِطَ وَ وَهَنَ يُقَصِّرُ إِذَا عَمِلَ وَ يُبَالِغُ إِذَا سَأَلَ إِنْ عَرَضَتْ لَهُ شَهْوَةٌ أَسْلَفَ اَلْمَعْصِيَةَ وَ سَوَّفَ اَلتَّوْبَةَ وَ إِنْ عَرَتْهُ
[ 554 ]
مِحْنَةٌ اِنْفَرَجَ عَنْ شَرَائِطِ اَلْمِلَّةِ يَصِفُ اَلْعِبْرَةَ وَ لاَ يَعْتَبِرُ وَ يُبَالِغُ فِي اَلْمَوْعِظَةِ وَ لاَ يَتَّعِظُ فَهُوَ بِالْقَوْلِ مُدِلٌّ وَ مِنَ اَلْعَمَلِ مُقِلٌّ يُنَافِسُ فِيمَا يَفْنَى وَ يُسَامِحُ فِيمَا يَبْقَى يَرَى اَلْغُنْمَ مَغْرَماً وَ اَلْغُرْمَ مَغْنَماً يَخْشَى اَلْمَوْتَ وَ لاَ يُبَادِرُ اَلْفَوْتَ يَسْتَعْظِمُ مِنْ مَعْصِيَةِ غَيْرِهِ مَا يَسْتَقِلُّ أَكْثَرَ مِنْهُ مِنْ نَفْسِهِ وَ يَسْتَكْثِرُ مِنْ طَاعَتِهِ مَا يَحْقِرُهُ مِنْ طَاعَةِ غَيْرِهِ فَهُوَ عَلَى اَلنَّاسِ طَاعِنٌ وَ لِنَفْسِهِ مُدَاهِنٌ اَللَّهْوُ مَعَ اَلْأَغْنِيَاءِ أَحَبُّ إِلَيْهِ مِنَ اَلذِّكْرِ مَعَ اَلْفُقَرَاءِ يَحْكُمُ عَلَى غَيْرِهِ لِنَفْسِهِ وَ لاَ يَحْكُمُ عَلَيْهَا لِغَيْرِهِ يُرْشِدُ غَيْرَهُ وَ يُغْوِي نَفْسَهُ فَهُوَ يُطَاعُ وَ يَعْصِي وَ يَسْتَوْفِي وَ لاَ يُوفِي وَ يَخْشَى اَلْخَلْقَ فِي غَيْرِ رَبِّهِ وَ لاَ يَخْشَى رَبَّهُ فِي خَلْقِهِ
[ 554 ]
يرجيّها آن را به تأخير مىاندازد بعضى يزجيها بازاى نقطهدار نقل كردهاند يعنى آن را دفع مىكند قنوط : نااميدى عرته : به او عرضه شود مدلّ : مطمئن ، اميدوار « مانند كسى مباش كه بدون عمل ، به آخرت اميدوار است و با طول املى كه دارد ، توبه را به تأخير مىاندازد ، در دنيا مانند پارسايان سخن مىگويد ولى رفتارى چون رفتار علاقمندان به دنيا دارد . اگر دنيا را به او بدهند ، سير نمىشود ، و اگر به او نرسد ، قناعت نمىكند ، از سپاس گفتن نعمتهاى داده شده عاجز است با اين حال ، نسبت به آنچه به او نرسيده است زياده طلبى مىكند . از آنچه ديگران را نهى مىكند ، خود دست بر نمىدارد ، و آنچه را كه فرمان مىدهد ، خود به جا نمىآورد ، نيكوكاران را دوست دارد امّا رفتار آنها را ندارد ، گنهكاران را دشمن مىدارد ، در صورتى كه خود يكى از آنهاست . به خاطر گناهان بسيارش از مرگ روىگردان است . با اين وصف روى اعمالى كه باعث اكراه او از مرگ شده پايدار است ، اگر بيمار شود ، پشيمان مىگردد ، و هنگام تندرستى ، آسوده و در غفلت است ، وقت تندرستى دچار خودخواهى و بهنگام گرفتارى نااميد مىگردد ، اگر به بلايى گرفتار شود ، با نگرانى ، دعا و زارى نمايد ، اما وقت خوشى از روى غرور از آن روى گرداند ، در اثر گمان و پندار [ برخوردارى از عفو و بخشش ] هواى نفس بر
[ 555 ]
او چيره مىشود امّا يقين [ به مرگ و عذاب اخروى ] سبب تسلط او بر نفس خويش نمىگردد ، بر ديگران به گناهى سبكتر از گناه خود بيمناك است ، و براى خود بيش از كارى كه كرده است انتظار پاداش دارد ، وقتى كه بىنياز شود ، شادمان گشته و به گمراهى افتد ، و هنگام تنگدستى نااميد و سست مىشود ، بهنگام عمل كوتاهى مىكند و در وقت درخواست حاجت پافشارى مىورزد ، و اگر در معرض هواى نفس قرار گيرد ، معصيت را پيش و توبه را پس مىاندازد ، و اگر غمى به او برسد ، از حدود شرايط ديانت بيرون مىرود ، در باره پند و عبرت از ديگران سخن مىگويد امّا خود عبرت نمىگيرد ، در پند دادن به ديگران زيادهروى مىكند ولى خود پندپذير نيست ، بنابر اين او تنها به سخن مىنازد و از جهت عمل ناچيز است ، درباره آنچه فنا مىشود كوشاست امّا در آنچه باقى است ، سهل انگار است ، به عقيده او غنيمت ، غرامت است و غرامت ، غنيمت ، از مرگ بيمناك است ولى تا فرصت باقى است اقدام به كارى نمىكند . معصيت ديگران را بزرگ مىشمارد ، امّا بيشتر از آن را براى خود ناچيز مىداند ، اطاعت و بندگى خود را بزرگ مىشمارد ، اما عبادت ديگران را كوچك به حساب مىآورد ، پس او نسبت به مردم سختگير اما نسبت به خود سهل انگار است ، هرزگى با توانگران را بر ياد خدا با تنگدستان ترجيح مىدهد ، به ضرر ديگران و به سود قضاوت مىكند ، و به ضرر خود و به سود ديگرى حكم نمىكند . به راهنمايى ديگران مىپردازد ولى خود گمراه است . از او پيروى مىكنند ، و او خود معصيت كار است حق خود را كامل مىگيرد اما خود حق ديگران را نمىپردازد ، از مردم مىترسد اما نه به خاطر خدا ، و از خدا در حق مردم نمىترسد » . سيد رضى مىگويد : اگر در نهج البلاغه جز اين سخن ، گفتار ديگرى نبود ، براى پند مفيد و حكمت بليغ و بينش براى كسى كه بيناست و عبرت براى ناظر انديشمند كافى بود .
خلاصه اين بخش از سخنان امام ( ع ) بازداشتن طالب پند و موعظه از
[ 556 ]
سى و چهار صفت ناپسند است .
1 اميدوارى به آخرت و اجر و پاداش آن بدون عمل ، زيرا اين آرزوى وى از خدا بيهوده است و پيش از اين معلوم شد آرزوها سرمايه نادانان است .
2 تأخير انداختن توبه يا خوددارى از آن به دليل آرزوى زياد ، زيرا اين باعث باقى ماندن بر معصيت و رسيدن به عذاب آخرت است .
3 جمع كردن بين گفتار پارسايان در دنيا با كردار مشتاقان به دنيا ، كه آن مكر با خداست . كه اين كردار علاقهمندان به دنيا باعث آن مىشود تا به آنان برسد آنچه بايد از عذاب اخروى برسد .
4 سير نشدن از هر آنچه كه به او عطا كنند و آن صفت پست حرص آز است .
5 قناعت نكردن به هنگام نرسيدن مال ، و اين همان صفت ناپسند كاستى از فضيلت قناعت است .
6 جمع كردن بين ناتوانى از شكر نعمتهايى كه از طرف خدا به او رسيده ،
و بين زياده طلبى بيش از حدّ كه اين جمع كردن ميان صفت ناپسند كوتاهى از فضيلت سپاسگزارى و ميان صفت ناپسند حرص است .
7 جمع كردن بين نهى ديگران از معاصى و خوددارى نكردن خود از گناهان و آن نفاق و نيرنگ با خدا است .
8 امر كردن ديگران به انجام كارى كه خود از انجام آن كوتاهى مىورزد ،
و اين هم مثل مورد قبلى نفاق و نيرنگ است .
9 دوست داشتن نيكوكاران و كوتاهى كردن از انجام عمل آنان ، و اين كوتاهى كردن خلاف دوستى با آنهاست .
10 دشمن داشتن گناهكاران ، در حالى كه خود يكى از آنهاست ، پس عمل او مخالف دشمن داشتن آنهاست .
11 اكراه از مردن به دليل گناهان بسيار خود ، در حالى كه بر اعمالى
[ 557 ]
كه باعث ناخشنودى او از مرگ است ، يعنى زيادى گناهان ، پايدار است ،
بنابر اين ، اين پايدارى بر گناه مانند نقضى است بر ناراضى بودن او از مرگ ،
بعلاوه ، اين ادامه گناه باعث عذاب اخروى است .
12 جمع كردن ميان پشيمانى در حال بيمارى ، نسبت به تقصيرى كه در برابر امر خدا داشته ، و بين سرگرم بودنش به لذّت ، در حال آسايش ، كه اين نيز چيزى مانند تناقض است .
13 دچار خودخواهى شدن به هنگام تندرستى كه خودخواهى از صفات نابود كننده است .
14 نااميدى در هنگامى كه پروردگارش او را گرفتار سازد و يأس از رحمت خدا ، و اين نيز چنان است كه خداوند متعال مىفرمايد : اِنَّهُ لا يَيْأَسُ مِنْ روحِ اللَّهِ الاَّ الْقَوْم الْكافِرونَ [ 51 ] 15 جمع كردن بين درخواست از خدا ، به هنگام نزول بلا از روى ناچارى و بين روگرداندن از خدا و فريفتگى به دنيا در وقت خوشى ، كه اوّلى صفت ناپسند افراط و دومى صفت ناپسند تفريط است .
16 جمع كردن بين تسلط بر هواى نفس و رام ساختن آن ، در مواردى از امور دنيايى كه در آنها فايدهاى را گمان مىبرد و تسلط نداشتن بر نفس و رام نشدن آن در مواردى كه به پاداش اخروى و يا عذاب آن يقين دارد . از اينرو او را وادار بر عمل براى خدا نمىكند ، كه خود از نظر عقل نادانى و ديوانگى است .
17 جمع كردن ميان ترس براى ديگران به خاطر گناهانشان در حالى كه از گناهان خود او كمتر است ، و اميد پاداش بيشتر براى آنچه در برابر عملش استحقاق دارد . در صورتى كه حق آن است كه به خاطر فزونى گناهانش بر خود
[ 51 ] سوره يوسف ( 12 ) آيه ( 87 ) يعنى : همانا نااميد نمىشوند از خداوند مگر كافران .
[ 558 ]
بيشتر از ديگران بيمناك باشد ، و بر آن بيم رفتار كند .
18 شادمانى و فريفتگى به هنگام بىنيازى ، و آن فسق و فجور است .
19 نااميدى در اثر تنگدستى و سستى در عمل ، و اين خود ، صفتى ناپسند ، تقصير و كوتاهى است .
20 كوتاهى كردن در عمل و انجام وظيفه .
21 مبالغه و اصرار در وقت درخواست و اين صفت ناپسند پافشارى در سؤال است .
22 اگر در معرض هواى نفس قرار گيرد ، معصيت را جلو ، و توبه را به تأخير مىاندازد .
23 بهنگام گرفتارى ، از شرايط ديانت بيرون مىرود ، يعنى : از فضيلت تحمل مصيبت كه از شرايط آيين اسلام است ، بيرون شده و بىصبرى مىكند .
24 جمع كردن بين سخن گفتن از پند و عبرت گرفتن ، و عبرت نگرفتن خود .
25 در حالى كه خود پندپذير نيست ، در موعظه ديگران زياده روى مىكند ، كه اين باعث خشم خداست به دليل آيه مباركه : كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ اَنْ تَقُولوا ما لا تَفْعَلُونَ [ 52 ] .
26 جمع كردن بين شتافتن به سوى آنچه فانى است ، يعنى دنيا و سهل انگارى در آنچه باقى است يعنى پاداش اخروى كه اين از نادانى و بىعقلى آشكار است .
27 غنيمت چون انفاق در راه خدا را غرامت ، و غرامتى چون انفاق در راه معصيت خدا را غنيمت مىداند ، در صورتى كه اين خلاف مقتضاى عقل است .
[ 52 ] سوره صف ( 61 ) آيه ( 3 ) يعنى : اين عمل كه ( به وعده دروغ سخنى بگويى ) و خلاف آن عمل كنيد بسيار سخت خدا را به خشم مىآورد .
[ 559 ]
28 جمع كردن بين ترس از مرگ و اقدام نكردن به اعمال شايسته كه باعث نجات او از موارد ترس و بيم حال مرگ و پس از آنند .
29 معصيت ديگران را بزرگ و معصيت بالاتر از آن را از خود كوچك مىشمارد ، و همچنين اطاعت و بندگى خود را از خدا بزرگ مىشمارد ، امّا همان عبادت را از ديگران ناچيز به حساب مىآورد . و همين باعث سختگيرى نسبت به ديگران در كارهايشان و سهل انگارى نسبت به كار خويش مىگردد .
30 هرزه گويى با توانگران نزد او محبوبتر از ذكر خدا با مستمندان است ، و اين به لحاظ زيادى محبت به دنياست .
31 در آنچه ميل باطنىاش مىكشد هر چند كه نادرست باشد به سود خود و به زيان ديگران قضاوت مىكند در صورتى كه به زيان خود و به سود ديگران هر چند كه حق باشد حكم نمىكند و اين خود ستمكارى است .
32 جمع كردن بين راهنمايى ديگران از طريق سخنان هدايتگر و بين گمراهى خود در عمل ، يعنى عمل گمراهان را مرتكب مىشود . و لازمه چنين رفتارى آن است كه ديگران از او پيروى كنند و او نافرمانى خدا را كند .
33 حق خود را از ديگران كامل مىگيرد اما خود حق خدا و حق مردم را كامل نمىدهد .
34 جمع كردن ميان ترس از مردم در راه غير خدا ( يعنى در كارى كه براى خدا نيست ) و بين نترسيدن از خدا درباره خلق خدا كه در مورد اول لازم مىآيد كه مردم را به قيمت خشم خدا خشنود سازد ، و در مورد دوم خدا را به وسيله آنچه باعث خشم مردم است غضبناك كند . و بيشتر اين عبارات از نظر علم فصاحت بر اساس تقابل و تضاد و ردّ العجز على الصّدر است .