متن
ترجمه آیتی
ترجمه شهیدی
ترجمه معادیخواه
تفسیر منهاج البرائه خویی
تفسیر ابن ابی الحدید
تفسیر ابن میثم
150 [ و به مردى كه از او خواست تا پندش دهد فرمود : ] از آنان مباش كه به آخرت اميدوار است بى آنكه كارى سازد ، و به آرزوى دراز توبه را واپس اندازد . در باره دنيا چون زاهدان سخن گويد ، و در كار دنيا راه جويندگان دنيا را پويد . اگر از دنيا بدو دهند سير نشود ، و اگر از آن بازش دارند خرسند 65 نگردد . در سپاس آنچه بدان دادهاند ناتوان است ، و از آنچه مانده فزونى را خواهان . از كار بد باز مىدارد ، و خود باز نمىايستد ، و بدانچه خود نمىكند فرمان مىدهد . نيكوان را دوست مىدارد ، و كار او كار آنان نيست و گناهكاران را دشمن مىدارد ، و خود از آنان يكى است . مرگ را خوش نمىدارد ، چون گناهانش بسيار است و بدانچه به خاطر آن از مردن مىترسد 66 در كارست . اگر بيمار شود پيوسته در پشيمانى است ، و اگر تندرست باشد سرگرم خوشگذرانى . چون عافيت يابد به خود بالان است ، و چون گرفتار بلا شود نوميد و نالان . اگر بلايى بدو رسد ، به زارى خدا را خواند ، و اگر اميدى يابد مغرور روى برگرداند 67 . در آنچه در باره آن به گمان است 68 ، هواى نفس خويش را به فرمان است ، و در باره آنچه يقين دارد 69 در چيرگى بر نفس ناتوان . از كمتر گناه خود بر ديگرى ترسان است ، و بيشتر از پاداش كرده او را براى خود بيوسان 70 . اگر بى نياز شود سرمست گردد و مغرور ، و اگر مستمند شود مأيوس و سست و رنجور ، چون كار كند در كار كوتاه است و چون بخواهد بسيار خواه است . چون شهوت بر او دست يابد گناه را مقدّم سازد ، و توبه را واپس اندازد و چون رنجى بدو رسد از راه شرع و ملّت برون تازد . آنچه را مايه عبرت است وصف كند و خود عبرت نگيرد ، و در اندرز دادن مبالغه كند و خود اندرز نپذيرد . در گفتن ، بسيار گفتار ، و در عمل اندك كردار در آنچه ناماندنى است 71 خود را بر ديگرى پيش دارد ، و آنچه را ماندنى است 72 آسان شمارد . غنيمت 73 را غرامت پندارد و غرامت 74 را غنيمت انگارد . از مرگ بيم دارد و فرصت را وامىگذارد .
گناه جز خود را بزرگ مىانگارد و بيشتر از آن را كه خود كرده ، خرد
[ 390 ]
به حساب مىآرد ، و از طاعت خود آن را بسيار مىداند كه مانندش را از جز خود ناچيز مىپندارد . پس او بر مردم طعنه زند و با خود كار به ريا و خيانت كند با توانگران به بازى نشستن را دوستتر دارد تا با مستمندان در ياد خدا پيوستن . به سود خود بر ديگرى حكم كند و براى ديگرى به زيان خود رأى ندهد ، و ديگران را راه نمايد و خود را گمراه نمايد . پس فرمان او را مىبرند و او نافرمانى مىكند . و حق خود را به كمال مىستاند و حق ديگرى را به كمال نمىدهد . از مردم مىترسد ، نه در راه طاعت خدا و از خدا نمىترسد در راه طاعت بندهها .
[ و اگر در اين كتاب جز اين گفتار نبود ، براى اندرز بجا و حكمت رسا ، و بينايى بيننده و پند دادن نگرنده انديشنده بس مىنمود . ]