جستجو

متن ترجمه آیتی ترجمه شهیدی ترجمه معادیخواه تفسیر منهاج البرائه خویی تفسیر ابن ابی الحدید تفسیر ابن میثم

142 ( 711 ) در پاسخ مردى كه از حضرتش درخواست پندى كرد ، فرمود : چونان كسى مباش كه بى هيچ عملى به روز بازپسين اميد بسته باشد و در آرزوى فرصتى دراز ، توبه را به تاخير مى‏افكند . در گفتار چونان زاهدان ، و در رفتار به دنيا گرايان ماند . در دهش دنيا سيرى نمى‏شناسد و در دريغ تاب قناعتش نباشد . با آن كه در برابر آن چه بدو داده شده ، از سپاس درمانده است ، به بازمانده چشم دارد ديگران را امر و نهى مى‏كند ، ولى خود نه پذيراى امر و نهى باشد . به شايستگان ابراز دوستى مى‏كند ، بى آن كه با آنان همكارى كند ، و با گناهكاران دشمنى مى‏ورزد در حالى كه خود ، يكى از آنها باشد . از بسيارى گناه ، مرگ را ناخوش دارد ، اما بر انجام دادن آن چه اين ناخوشايندى را سبب شده است ، پاى مى‏فشارد . در بستر بيمارى از رفتار بد خويش پشيمان مى‏شود ، اما تا از بيمارى رهيد و به بهبودى رسيد ، با احساس امنيت به بيهودگى مى‏گرايد . در عافيت به خود شگفتى دچار مى‏آيد و به گاه گرفتارى [ 431 ] با نوميدى خود را مى‏بازد . در رويارويى با سختى و دشوارى ، به ناگزير دست به دعا بر مى‏دارد ، اما چون آسودگى يافت ، رخ بر مى‏تابد . نفس ، به نيروى پندارها بر او چيره مى‏شود ، اما او با يقينش مبارزه با نفس را بر نمى‏تابد . با كم‏تر از گناه خويش ، نگران گناه ديگرى باشد ، و به خويشتن بيش از عمل خود ، اميد دارد . با بى‏نيازى مست مى‏شود و به مغاك فتنه فرو مى‏غلتد ، و تنگدستى به سستى و نوميديش مى‏كشاند . در كار ، كوتاهى مى‏كند و در طرح درخواستها تند مى‏راند چون در برابر خواهشهاى نفسانى و شهوانى قرار گيرد ، گناه نقد را در مى‏يابد و توبه‏ى نسيه را وا مى‏نهد ، و چون درد و رنجى فرا رسد به تمامى از دين و راه و رسمش دورى مى‏گزيند و پروا نمى‏كند . عبرت را به نيكى توصيف مى‏كند . اما عبرت آموزى نتواند . در اندرز دادن به ديگران نكته‏اى فرو نگذارد ، اما خود ، پذيراى هيچ پندى نباشد ، كه او در حرف مى‏بالد و در عمل مى‏خشكد . در مورد ارزشهاى ناپايدار سخت رقابت مى‏كند اما در برابر ارزشهاى ماندگار بسيار آسان‏گير و زودگذر باشد . كه او سود را زيان ، و زيان را سود مى‏بيند . از مرگ مى‏هراسد ، اما براى نجات فرصتها از مرگ ، شتابى نمى‏كند . گناه ديگرى را بزرگ مى‏بيند ، اما بزرگتر از آن را براى خود كوچك مى‏شناسد . از ديگر سو ، طاعت‏ى از خود را بسيار بزرگ مى‏شمارد ، و همان را در ديگرى ناچيز مى‏انگارد . پرخاشگر كار ديگران و سازشكار خود و كار خويش باشد ، پوچ گذرانى با توانگران را ، از ياد حق با درويشان ، محبوب‏تر مى‏انگارد . همواره به زيان ديگران و به سود خويش داورى مى كند ، اما هرگز به سود ديگران و به زيان خويش حكمى نمى‏دهد . خويش را گمراه‏گر و راهنماى ديگران ديگرانش فرمانبراند و خود نافرمان . جام خويش را لبريز مى‏ستاند ، و پيمانه‏ى ديگران را پر نمى‏كند . از غير خدا مى‏ترسد ، اما از پروردگار خويش هراسيش نباشد