متن
ترجمه آیتی
ترجمه شهیدی
ترجمه معادیخواه
تفسیر منهاج البرائه خویی
تفسیر ابن ابی الحدید
تفسیر ابن میثم
[ 543 ]
134 از سخنان امام ( ع ) به كميل بن زياد نخعى خدايش او را بيامرزد است .
كميل مىگويد امير مؤمنان ( ع ) دست مرا گرفت و به صحرا برد ، هنگامى كه به خارج شهر رسيد ، آهى كشيد ، همانند آه كشيدن شخص غم رسيده ، آنگاه فرمود .
يَا ؟ كُمَيْلَ بْنَ زِيَادٍ ؟ إِنَّ هَذِهِ اَلْقُلُوبَ أَوْعِيَةٌ فَخَيْرُهَا أَوْعَاهَا فَاحْفَظْ عَنِّي مَا أَقُولُ لَكَ اَلنَّاسُ ثَلاَثَةٌ فَعَالِمٌ رَبَّانِيٌّ وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِيلِ نَجَاةٍ وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ أَتْبَاعُ كُلِّ نَاعِقٍ يَمِيلُونَ مَعَ كُلِّ رِيحٍ لَمْ يَسْتَضِيئُوا بِنُورِ اَلْعِلْمِ وَ لَمْ يَلْجَئُوا إِلَى رُكْنٍ وَثِيقٍ يَا ؟ كُمَيْلُ ؟ اَلْعِلْمُ خَيْرٌ مِنَ اَلْمَالِ اَلْعِلْمُ يَحْرُسُكَ وَ أَنْتَ تَحْرُسُ اَلْمَالَ وَ اَلْمَالُ تَنْقُصُهُ اَلنَّفَقَةُ وَ اَلْعِلْمُ يَزْكُوا عَلَى اَلْإِنْفَاقِ وَ صَنِيعُ اَلْمَالِ يَزُولُ بِزَوَالِهِ يَا ؟ كُمَيْلَ بْنَ زِيَادٍ ؟ مَعْرِفَةُ اَلْعِلْمِ دِينٌ يُدَانُ بِهِ بِهِ يَكْسِبُ اَلْإِنْسَانُ اَلطَّاعَةَ فِي حَيَاتِهِ وَ جَمِيلَ اَلْأُحْدُوثَةِ بَعْدَ وَفَاتِهِ وَ اَلْعِلْمُ حَاكِمٌ وَ اَلْمَالُ مَحْكُومٌ عَلَيْهِ يَا ؟ كُمَيْلُ هَلَكَ خُزَّانُ اَلْأَمْوَالِ وَ هُمْ أَحْيَاءٌ وَ اَلْعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِيَ اَلدَّهْرُ أَعْيَانُهُمْ مَفْقُودَةٌ وَ أَمْثَالُهُمْ فِي اَلْقُلُوبِ مَوْجُودَةٌ هَا إِنَّ هَاهُنَا لَعِلْماً جَمّاً وَ أَشَارَ بِيَدِهِ إِلَى صَدْرِهِ لَوْ أَصَبْتُ لَهُ حَمَلَةً بَلَى أُصِيبُ أَصَبْتُ لَقِناً غَيْرَ مَأْمُونٍ عَلَيْهِ مُسْتَعْمِلاً آلَةَ اَلدِّينِ لِلدُّنْيَا وَ مُسْتَظْهِراً بِنِعَمِ اَللَّهِ عَلَى عِبَادِهِ وَ بِحُجَجِهِ عَلَى أَوْلِيَائِهِ أَوْ مُنْقَاداً لِحَمَلَةِ اَلْحَقِّ لاَ بَصِيرَةَ لَهُ فِي أَحْنَائِهِ يَنْقَدِحُ اَلشَّكُّ فِي قَلْبِهِ لِأَوَّلِ عَارِضٍ مِنْ شُبْهَةٍ أَلاَ لاَ ذَا وَ لاَ ذَاكَ أَوْ مَنْهُوماً بِاللَّذَّةِ سَلِسَ اَلْقِيَادِ لِلشَّهْوَةِ أَوْ مُغْرَماً بِالْجَمْعِ وَ اَلاِدِّخَارِ لَيْسَا مِنْ رُعَاةِ اَلدِّينِ فِي شَيْءٍ أَقْرَبُ شَيْءٍ شَبَهاً بِهِمَا اَلْأَنْعَامُ اَلسَّائِمَةُ كَذَلِكَ يَمُوتُ اَلْعِلْمُ بِمَوْتِ حَامِلِيهِ اَللَّهُمَّ بَلَى لاَ تَخْلُو اَلْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّةٍ إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً وَ إِمَّا خَائِفاً مَغْمُوراً لِئَلاَّ تَبْطُلَ حُجَجُ اَللَّهِ وَ بَيِّنَاتُهُ وَ كَمْ ذَا وَ أَيْنَ أُولَئِكَ أُولَئِكَ وَ اَللَّهِ اَلْأَقَلُّونَ عَدَداً وَ اَلْأَعْظَمُونَ قَدْراً بِهِمْ يَحْفَظُ اَللَّهُ حُجَجَهُ وَ بَيِّنَاتِهِ حَتَّى يُودِعُوهَا نُظَرَاءَهُمْ وَ يَزْرَعُوهَا فِي قُلُوبِ أَشْبَاهِهِمْ هَجَمَ بِهِمُ اَلْعِلْمُ عَلَى حَقِيقَةِ اَلْبَصِيرَةِ وَ بَاشَرُوا رُوحَ اَلْيَقِينِ وَ اِسْتَلاَنُوا مَا اِسْتَوْعَرَهُ اَلْمُتْرَفُونَ وَ أَنِسُوا بِمَا اِسْتَوْحَشَ مِنْهُ اَلْجَاهِلُونَ وَ صَحِبُوا اَلدُّنْيَا بِأَبْدَانٍ أَرْوَاحُهَا مُعَلَّقَةٌ بِالْمَحَلِّ اَلْأَعْلَى أُولَئِكَ خُلَفَاءُ اَللَّهِ فِي أَرْضِهِ وَ اَلدُّعَاةُ إِلَى دِينِهِ آهِ آهِ شَوْقاً إِلَى رُؤْيَتِهِمْ اِنْصَرِفْ إِذَا شِئْتَ
[ 544 ]
جبّان : صحرا صعداء : نوعى از نفس كشيدن است كه شخص مصيبت ديده ، و غم رسيده ،
نفس مىكشد همج : مگس كوچكى همچون پشه رعاع : نوجوانان و ساده لوحان ، افراد تازهكار لقن : تيزهوش احناء : اطراف و جوانب منهوم باللذّة : آزمند در كارى و حريص به لذت مغرم بالجمع : كسى كه علاقه زيادى به جمع آوردن ثروت دارد هجم : ناگهانى وارد شد « يا كميل اين دلها همچون ظرفهايى هستند كه بهترين آنها نگهدارندهترين آنهاست ، پس تو از من آنچه را مىگويم ، به خاطر داشته باش : مردم سه دستهاند :
عالم ربانى ، دانشپژوه راه رستگارى و مگسان خرد و ناتوان كه به دنبال هر آواز كنندهاى كشانده مىشوند ، و با هر بادى روانند ، از پرتو دانش ، روشنى نجسته و به پايه محكمى پناه نبردهاند .
اى كميل : دانش بهتر از ثروت است ، دانش نگهبان تو و تو پاسدار ثروتى ،
مال و ثروت با بخشش كم شود ، امّا دانش در اثر بخشش فزونى گيرد . پرورده ثروت با از بين رفتن مال و ثروت از بين مىرود .
اى كميل : آشنايى با دانش ، خود ، ديانت است ، بدان وسيله پاداش داده مىشود ، و بدان وسيله اطاعت خدا در زندگى اين دنيا و خوشنامى پس از مرگ نصيب انسان مىگردد ، دانش فرمانروا و ثروت فرمانبر و مغلوب است .
يا كميل اندوخته كنندگان ثروت نابود شدند با اين كه زندهاند اما دانشمندان پايدارند تا وقتى كه روزگار پايدار است ، بدنهايشان از ميان رفته امّا سيمايشان در دلها برقرار است . بدان كه در اينجا ( به دست مباركش به طرف سينه خود اشاره فرمود ) دانش فراوان است ، اگر فراگيرندگانى مىيافتم ، بلى مىيابم ، تيز فهم نامطمئنى را كه ابزار دين را براى دنيا به كار مىبرد ، و به وسيله نعمتهاى الهى بر بندگانش ، و با حجتهاى خدا بر دوستانش برترى مىجويد . يا كسى كه اطاعت
[ 545 ]
از دانشمندان كرده بدون هيچ گونه بينشى در اطراف حقّ و پيرامون حقيقت با نخستين شبههاى كه روبرو مىشود ، آتش شك و ترديد در دل او زبانه مىكشد ،
بدان كه نه اين شايسته است و نه آن ، يا كسى را مىيابم كه غرق در خوشگذرانى است و به سادگى از خواستههاى نفس پيروى مىكند ، و يا كسى كه شيفته جمع آورى و اندوختن مال و ثروت است ، و اينان هم ، در هيچ موردى از نگهبانان دين نمىباشند ، نزديكترين چيزى كه بدانها شباهت دارد ، چهارپاى علفخوار است در چنين روزگارى دانش با مرگ دانشمندان ، نابود مىشود بار خدايا آرى زمين از كسى كه دين خدا را با برهان و حجت نگهدارد خالى نيست : آشكار و مشهور و يا بيمناك و پنهان تا حجتها و دلايل روشن الهى از بين نرود ، آنان چند تناند و در كجايند .
به خدا قسم از نظر شمار اندكند امّا از جهت مقام و مرتبه در نزد خدا بسيار با عظمتند . به وسيله آنها خداوند حجتها و دلايل خود را حفظ مىكند تا آنها را به امثال خود به امانت بسپارند و در دلهاى نظايرشان بكارند . علم و دانش با بصيرت ، يكباره رو به ايشان آورده و آنان با آسودگى و يقين آن را به كار بستهاند و آنچه را كه ناز و نعمت پروردهها دشوار ديدهاند ، سهل انگاشتهاند و به آنچه نادانان از آن مىگريزند ايشان دل بستهاند ، و با بدنهايى در دنيا زندگى مىكنند كه ارواحشان به جايگاه والايى آويخته است .
آنان در روى زمين جانشينان خدا و دعوت كنندگان به راه دين اويند . آه آه چه مشتاقم كه آنها را ببينم » . آنگاه فرمود : « يا كميل اگر مىخواهى برگردى برگرد » . در اين بخش از سخنان امام ( ع ) نكتههايى است :
نكته اول امام ( ع ) زمينهسازى كرده و براى درك مطلب كميل را به اين عبارت خود : انّ هذه القلون . . . لك توجه داده است .
نكته دوم مردم را به سه دسته تقسيم كرده است و جهت تقسيم آن است كه مردم يا عالمند و يا عالم نيستند . دسته دوم يا دانشجويند و يا در پى دانش
[ 546 ]
نيستند . آنگاه هر قسمى از اقسام سه گانه را به صفتى وابسته ساخته است .
دسته اول عالم ، را به صفت ربّانى منسوب به پروردگار متعال ، بر خلاف قاعده و بر غير قياس ، نسبت به رب ، ربانى وصف نموده است ، يعنى عالمى كه با پروردگارى خدا آشنا و عارف به خداى تعالى است ، الف و نون را براى مبالغه در نسبت زياد كردهاند . خداوند مىفرمايد كُونُوا رَبّانييّنَ [ 49 ] . بعضى گفتهاند : از آن جهت به اين نام ناميده شدهاند كه دانشهاى كوچك را پيش از علوم سطح بالا به دانش آموزان ، تعليم مىدهند و نيز گفته شده است كه چون آنان علم را اصلاح مىكنند و از خطا و اشتباه مبرّا مىسازند .
دسته دوم : دانشجو كه امام ( ع ) او را به صفت در راه نجات بودن وصف كرده است . چون علم وسيله نجات و رستگارى در عالم آخرت است و دانشجو در راه تحصيل علم ، در حقيقت در راه نجات حركت مىكند تا به وسيله دانش بدان هدف نهايى برسد .
دسته سوم عوام و ساده لوحانند كه امام ( ع ) آنان را با چند صفت تعريف كرده است :
1 كلمه همج ، مگس خرد را به جهت حقارت و بىارزشى براى آنان استعاره آورده است .
2 آنان را به ساده لوح بودن و تازهكارى ، معرفى كرده است . زيرا اين دو صفت ممكن است از نادانى سرچشمه گرفته باشد .
3 پيرو هر صدايى بودن ، به ملاحظه شباهت داشتن به گوسفندان در غفلت و نادانى .
4 با اين توصيف كه آنان با هر بادى روانند ، از ناتوانى ايشان در ثبات و
[ 49 ] سوره آل عمران ( 3 ) آيه ( 79 ) يعنى : خداشناس باشيد .
[ 547 ]
پايبندى به يك مذهب و مرام كنايه آورده است .
5 آنان از پرتو دانش روشنى نمىگيرند ، يعنى ايشان در تاريكى جهل به سر مىبرند .
6 و آنان به پايه استوارى پناه نجستهاند ، پايه استوار ، كنايه از عقايد بر حق و يا دليل و برهانى است كه در دفع گرفتاريهاى آخرت بشود بر آنها تكيه كرد .
نكته سوّم در ستايش دانش و برترى آن بر ثروت از چند جهت :
1 دانش صاحب خود را از گرفتاريهاى دنيا و آخرت نگهدارى مىكند ،
امّا مال را صاحبش حفظ مىكند ، و امتياز روشنى در فضيلت و منفعت است بين آنچه پاسدار صاحب خود باشد و بين آنچه به پاسدارى صاحبش نيازمند است .
2 دانش با خرج و صرف و فايده رساندن به علاقمندانش فزونى مىيابد و رشد مىكند ، چون عالم ، خود نيز ضمن تعليم و مذاكره ، متذكّر شده و فراموش نمىكند ، و آنچه را نمىداند استنباط مىكند ، امّا مال با خرج و صرف و انفاق به ديگران كاهش مىيابد .
3 بخشش مال يعنى نيكى كردن به وسيله مال و دارايى با از بين رفتن ثروت از بين مىرود اما احسان به علم به خاطر بقاى علم ، باقى و جاويد است . صنيع بر وزن فعيل به معنى مفعول است .
4 آشنايى با دانش ، خود ديانت است . يعنى تحصيل دانش خود روش ديندارى است . و قبلا هم روشن شد كه علم اصل و ريشه ديانت است .
5 انسان به وسيله علم در زندگى دنيا مردم را تحت فرمان آورده و نام نيك پس از مرگ را كسب مىكند كه اين دو از جمله فضايل خارجى علمند .
6 حاكم بودن دانش ، نسبت به ثروت ، و مغلوب و محكوم بودن ثروت نسبت به آن ، يعنى دخل و تصرّف علم در راه به دست آوردن مال و انفاق آن ، تنها
[ 548 ]
مطابق علم و آگاهى به راههاى كسب و مصرف مال وابسته است .
7 از دلايل برترى علم بر ثروت آن است كه اندوخته كنندگان ثروت در آخرت در هلاكتند و در دنيا نيز مغلوب و محكومند ، گرچه بر زنده بودن آنان گواهى دهند . چنان كه خداوند متعال مىفرمايد :
وَ الَّذينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضّةَ [ 50 ] . اما دانشمندان هميشه زندهاند ،
هر چند كه بدنهاى آنها از دنيا مىرود . اما سيمايشان در دلها زنده و ماندنى است .
نكته چهارم : امام ( ع ) پس از اين كه كمال فضيلت علم را ثابت كرد به دانش وافرى كه در سينه مبارك اوست اشاره مىفرمايد و اين كه مانع اظهار آن نيافتن كسى است كه قابليت حمل آن را داشته باشد . ها ، براى تنبيه ، و جواب او محذوف است و تقدير : لأظهرته ( يعنى اگر فرد مستعدى بود من آن را ظاهر مىكردم ) نكته پنجم : امام ( ع ) در صدد آن برآمده كه ثابت كند كسانى داراى علم يافت مىشوند ، اما توجه داده است كه آنان صلاحيت حمل دانشى را كه نزد آن بزرگوار است ندارند ، و به چهار دسته از آن افراد اشاره فرموده است و جهت تقسيم به اين اقسام آن است كه مردم غير اهل دانش يا طالب دانشاند و يا طالب نيستند ، و طالبان دانش هم يا توانايى استدلال در دين را دارند يا ندارند ،
امّا آنان كه طالب دانش نيستند به چيزهاى ديگر سرگرمند و سرگرمى آنها يا به سبب فرو رفتن در لذات و اطاعت بىچون و چرا از شهوات است و يا به سبب دلبستگى به جمعآورى ثروت و اندوختن مال مىباشد .
اما دسته اول : شامل همان انسان ناپاكى است كه داراى صفت فرومايگى است و به همين اشاره فرموده است ، در عبارت : بلى اصيب لقنا ، يعنى آرى مىيابم تيز فهم نامطمئن را . . . و به دلايل شايستگى نداشتن چنان كسى براى
[ 50 ] سوره توبه ( 9 ) آيه ( 34 ) يعنى : آنان كه طلا و نقره را اندوخته مىكنند .
[ 549 ]
فراگيرى دانش به قرار زير اشاره فرموده است :
1 او مورد اطمينان نيست ، يعنى آمادگى دارد كه دانش را به نااهلش منتقل كند و آن را در جاى نامناسب به كار برد ، و ضمير در عليه به علم برمىگردد .
2 او ابزار دين ، يعنى دانش را براى دنيا به كار مىبندد ، مانند كسى كه علم را وسيله كسب قرار مىدهد ، و با نعمتهاى الهى ، يعنى علم و دانش بر بندگان خدا برترى مىجويد ، مانند آن كه به آنها فخر فروشى و بر آنها سيطره جويى مىكند ، و با حجتهاى خدا ، و آنچه كه مىداند ، در برابر اولياى خدا مىايستد و حق را با باطل آميخته مىسازد .
امّا دسته دوم از كسانى كه شايستگى فراگرفتن دانش را ندارند ،
اشخاصىاند كه پيرو ديگرانند و به اين گروه اشاره فرموده است در عبارت : و منقادا . . . شبهة ، و منقادا عطف بر لقنا است ، و مقصود امام ( ع ) از انقياد به حق ،
باور داشتن و تسليم شدن به نحو اجمال است . و با دو دليل بر ناشايستگى اينان اشاره نموده است :
1 نداشتن آگاهى نسبت به همه جوانب و جزئيات دانش .
2 آتش شكّ و ترديد ، در دلش با اوّلين شبههاى كه روبرو مىشود ، شعله مىكشد ، و اين ، به دليل ناآگاهى ، و ثابت نشدن ايمان در باطن او ، با دليل و برهان روشن است .
عبارت : لا ذا و لا ذاك يعنى از حاملان دانش ، نه اين دسته شايستگى دارند و نه آن دسته .
امّا دسته سوّم ، افرادى هستند كه با عبارت : أو منهوما . . . للشّهوة يعنى : غرق در شهوت و . . . ) اشاره فرموده است .
دسته چهارم ، آن گروهى است كه با جمله : « او مغرما بالجمع و الادّخار يا
[ 550 ]
شيفته جمعآورى و اندوختن ثروتند » اشاره فرموده و به دنبال آن ، امام ( ع ) با دو ويژگى از آنان نكوهش كرده است :
1 اين دو گروه هرگز از پاسداران دين نيستند ، يعنى : هيچ دلبستگى به دين و دينداران ندارند .
2 نزديكترين چيزى كه به اينان شباهت دارد ، چهارپاى علفخواره است به جهت ناآگاهيشان از دين و نتيجه آن در آخرت . و اين سخن امام : كذالك ،
يعنى با فراهم شدن چنين شرايطى كه يا كسى نيست كه شايستگى حمل دانش را داشته باشد ، و يا كسانى هستند كه شايستگى ندارند ، زمان نابودى دانش با نابودى حاملان واقعى دانش فرا مىرسد ، زيرا تشبيه ( كذالك ) اين حالات را مىرساند . و مقصود امام ( ع ) از حامل دانش ، خود او ، و كسانىاند كه در آن روزگار اميد مىرفت از شايستگان باشند .
آنگاه امام ( ع ) خواسته است تا به وسيله اين عبارت : اللّهم بلى ( بار خدايا ، آرى ) مطالب گذشته را جبران كند . زمين خالى نيست از كسى كه دين خدا را با حجّت و دليل نگه دارد ، يا آن شخص آشكار است و يا پنهان و بيمناك در بين مردم . و مقصود از آشكار ، آن كسى است كه از اولياى خدا و جانشينانشان در نقطهاى از زمين ، شايد قادر بر اظهار علم و عمل بدان ، بوده باشند ، و مقصود از خائف و بيمناك ، كسى است كه چنان توانايى را ندارد . شيعه معتقد است كه اين سخن تصريحى است از طرف آن بزرگوار ، بر لزوم امامت ميان مردم در تمام زمانها تا وقتى كه تكليفى وجود دارد ، و امام با حجّت و برهان الهى بر امور مردم رسيدگى مىكند و بر طبق حكمت الهى وجود او ضرورت دارد . امام يا آشكار و شناخته شده است مانند آنانى كه با نيكوكارى درگذشتند و به ملأ اعلى پيوستند از يازده فرزندان امام على ( ع ) و يا بيمناك و پنهان از انظار است ، چون دشمنان زيادى دارد ، و دوستان مخلصش اندكاند ، همچون حجّت منتظر ( ع ) تا اين كه پس
[ 551 ]
از پيامبران ، مردم بر خدا حجّتى و عذرى نداشته باشند .
جمله : و كم ذا اظهار ناراحتى از طول مدّت غيبت صاحب الامر و بيزارى از ادامه دولت دشمنان اوست .
و عبارت : اين هم اظهار اندك بودن شمار امامان دين است و بدان جهت توجّه داده است با اين عبارت : آنان به خدا قسم از نظر شمار اندكاند و در بيان ستايش از آنها ويژگيهايى را يادآور شده است :
1 از نظر شمار اندك و از جهت مرتبه و مقام در نزد خدا بزرگند .
2 به وسيله آنان خداوند حجتها و دليلهاى روشنش را كه در دين موجود است ، حفظ مىكند تا به امثال ايشان باز دهد و پس از آنها در دلهاى نظاير ايشان كشت كند .
3 علم و دانش و بصيرت و بينش يكباره رو به ايشان مىآورد ، يعنى يكباره روآورده و يكجا وارد عقل و انديشه آنان مىگردد ، زيرا علوم ايشان اكتسابى نيست .
بعضى گفتهاند ، اين مطلب از باب مقلوب و به عكس است ، يعنى عقول آنان يكباره بر حقيقت دانش روى مىآورد .
4 آنان با روح ايمان و يقين ، آن را به كار بستهاند ، يعنى لذت دانش را دريافتهاند .
5 سختى ناز و نعمت پروردهها را سهل انگاشتهاند ، يعنى امور دشوارى مانند خوراك ناگوار ، و بستر و لباس خشن ، و ايستادگى و پايدارى در روزهدارى و بيدار خوابى و اينها در برابر لذت يقين و شيرينى عرفان كه آنان دريافته بودند برايشان سهل و آسان بود .
6 بر آنچه نادانان از آن مىترسيدند ، ايشان دل بستند . يعنى به آن حالاتى كه ياد كرديم ، آنان انس و الفت گرفته بودند ، زيرا نادان به دليل ناآگاهى از نتيجه
[ 552 ]
آنها ، فاصله مىگيرد و از اهل آنها مىترسد و كنارهگيرى مىكند .
7 آنان در دنيا با بدنهايشان زندگى مىكنند ، اما روانشان آويخته به جايگاه والايى است و شيفته مشاهدات خود از جمال حضرت حق و همراهى با ساكنان عالم بالا و فرشتگان مىباشند . و چون آنان را با ويژگيهاى ياد شده معرّفى كرد ، در مقام ستايش ايشان نيز به اين مطلب اشاره فرمود كه اينان به دليل داشتن اين ويژگيها ، جانشينان خدا در زمين و داعيان به دين خدايند . آنگاه ، آه آه گفت و حسرت برد بر شوق ديدارشان . آه كلمهاى است براى اظهار درد . اصل آن أوه بوده است . و اين بخش از سخنان امام ( ع ) از فصيحترين عباراتى است كه از آن بزرگوار نقل كردهاند .