متن
ترجمه آیتی
ترجمه شهیدی
ترجمه معادیخواه
تفسیر منهاج البرائه خویی
تفسیر ابن ابی الحدید
تفسیر ابن میثم
26 از امام ( ع ) راجع به ايمان پرسيدند ، فرمود :
اَلْإِيمَانُ عَلَى أَرْبَعِ دَعَائِمَ عَلَى اَلصَّبْرِ وَ اَلْيَقِينِ وَ اَلْعَدْلِ وَ اَلْجِهَادِ وَ اَلصَّبْرُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ عَلَى اَلشَّوْقِ وَ اَلشَّفَقِ وَ اَلزُّهْدِ وَ اَلتَّرَقُّبِ فَمَنِ اِشْتَاقَ إِلَى اَلْجَنَّةِ سَلاَ عَنِ اَلشَّهَوَاتِ وَ مَنْ أَشْفَقَ مِنَ اَلنَّارِ اِجْتَنَبَ اَلْمُحَرَّمَاتِ وَ مَنْ زَهِدَ فِي اَلدُّنْيَا اِسْتَهَانَ بِالْمُصِيبَاتِ وَ مَنِ اِرْتَقَبَ اَلْمَوْتَ سَارَعَ إِلَى اَلْخَيْرَاتِ وَ اَلْيَقِينُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ عَلَى تَبْصِرَةِ اَلْفِطْنَةِ وَ تَأَوُّلِ اَلْحِكْمَةِ وَ مَوْعِظَةِ اَلْعِبْرَةِ وَ سُنَّةِ اَلْأَوَّلِينَ فَمَنْ تَبَصَّرَ فِي اَلْفِطْنَةِ تَبَيَّنَتْ لَهُ اَلْحِكْمَةُ وَ مَنْ تَبَيَّنَتْ لَهُ اَلْحِكْمَةُ عَرَفَ اَلْعِبْرَةَ وَ مَنْ عَرَفَ اَلْعِبْرَةَ فَكَأَنَّمَا كَانَ فِي اَلْأَوَّلِينَ وَ اَلْعَدْلُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ عَلَى غَائِصِ اَلْفَهْمِ وَ غَوْرِ اَلْعِلْمِ وَ زُهْرَةِ اَلْحُكْمِ وَ رَسَاخَةِ اَلْحِلْمِ فَمَنْ فَهِمَ عَلِمَ غَوْرَ اَلْعِلْمِ وَ مَنْ عَلِمَ غَوْرَ اَلْعِلْمِ صَدَرَ عَنْ شَرَائِعِ اَلْحُكْمِ وَ مَنْ حَلُمَ لَمْ يُفَرِّطْ فِي أَمْرِهِ وَ عَاشَ فِي اَلنَّاسِ حَمِيداً وَ اَلْجِهَادُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ عَلَى اَلْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ اَلنَّهْيِ عَنِ اَلْمُنْكَرِ وَ اَلصِّدْقِ فِي اَلْمَوَاطِنِ وَ شَنَآنِ اَلْفَاسِقِينَ فَمَنْ أَمَرَ بِالْمَعْرُوفِ شَدَّ ظُهُورَ اَلْمُؤْمِنِينَ وَ مَنْ نَهَى عَنِ اَلْمُنْكَرِ أَرْغَمَ أُنُوفَ اَلْمُنَافِقِينَ وَ مَنْ صَدَقَ فِي اَلْمَوَاطِنِ قَضَى مَا عَلَيْهِ وَ مَنْ شَنِئَ اَلْفَاسِقِينَ وَ غَضِبَ لِلَّهِ غَضِبَ اَللَّهُ لَهُ وَ أَرْضَاهُ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ امام ع فرمود وَ اَلْكُفْرُ عَلَى أَرْبَعِ دَعَائِمَ عَلَى اَلتَّعَمُّقِ وَ اَلتَّنَازُعِ وَ اَلزَّيْغِ وَ اَلشِّقَاقِ فَمَنْ تَعَمَّقَ لَمْ يُنِبْ إِلَى اَلْحَقِّ وَ مَنْ كَثُرَ نِزَاعُهُ بِالْجَهْلِ دَامَ عَمَاهُ عَنِ اَلْحَقِّ وَ مَنْ زَاغَ سَاءَتْ عِنْدَهُ اَلْحَسَنَةُ وَ حَسُنَتْ عِنْدَهُ اَلسَّيِّئَةُ وَ سَكِرَ سُكْرَ اَلضَّلاَلَةِ وَ مَنْ شَاقَّ وَعُرَتْ عَلَيْهِ طُرُقُهُ وَ أَعْضَلَ عَلَيْهِ أَمْرُهُ وَ ضَاقَ عَلَيْهِ مَخْرَجُهُ وَ اَلشَّكُّ عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ عَلَى اَلتَّمَارِي وَ اَلْهَوْلِ وَ اَلتَّرَدُّدِ وَ اَلاِسْتِسْلاَمِ فَمَنْ جَعَلَ اَلْمِرَاءَ دَيْدَناً لَمْ يُصْبِحْ لَيْلُهُ وَ مَنْ
[ 430 ]
هَالَهُ مَا بَيْنَ يَدَيْهِ نَكَصَ عَلَى عَقِبَيْهِ وَ مَنْ تَرَدَّدَ فِي اَلرَّيْبِ وَطِئَتْهُ سَنَابِكُ اَلشَّيَاطِينِ وَ مَنِ اِسْتَسْلَمَ لِهَلَكَةِ اَلدُّنْيَا وَ اَلْآخِرَةِ هَلَكَ فِيهِمَا دعائم : ستونهاى خانه شعبة : شاخه تبصّر : بينش ، آگاهى تأويل : تفسير ، بيان كردن زهرة : روشنايى شنئان : كينه ، دشمنى تعمّق : انحراف در معناى سخن اعضل : سخت شد تمارى : سخن ناروا گفتن به ديگرى هول : ترس ديدن : عادت سنابك ، جمع سنبك : زير سم اسب « ايمان بر چهار پايه استوار است : بردبارى ، باور داشتن ، دادگرى و جهاد .
امّا بردبارى چهار گونه است : دلبستگى ، ترس ، پارسايى ، و انتظار ، بنابر اين هر كس دلبسته و علاقمند به بهشت باشد خواهشهاى نفسانى را فراموش مىكند و از آنها چشم مىپوشد ، و هر كس از آتش دوزخ بيمناك باشد ، از آنچه حرام و ناروا است مىپرهيزد ، و هر كس در دنيا پارسا است غمهاى دنيا را سبك مىشمارد ، و هر كس انتظار مرگ را دارد ، به كارهاى نيك مىشتابد .
امّا يقين نيز ، چهار قسم است : بينا بودن در عين زيركى ، توجّه و رسيدن به حقيقت ، پندگيرى از راه عبرت و روش پيشينيان ، پس هر كه در عين زيركى بينا بود ، سخنان دلاويز براى او روشن باشد ، و هر كه سخن حكمتآميز بر او روشن باشد ، با عبرتگيرى از ديگران آشنا مىشود ، و هر كس با عبرت گرفتن آشنا شد ،
گويا با پيشينيان زندگى مىكرده است و با آنها بوده است . امّا عدل و داد نيز چهار نوع است : توجّه عميق ، رسيدن به حقيقت دانش ، داورى صحيح و بردبارى ثابت ،
به اين ترتيب ، هر كس دريافت و دقّت كرد ، به حقيقت دانش رسيد و هر كه به حقيقت دانش رسيد ، از روى اساس و اصول ، داورى صحيح كرد ، و آن كه بردبار بود ، در كارها كوتاهى نمىورزد و در ميان مردم به خوشنامى زندگى مىكند .
[ 431 ]
امّا جهاد نيز بر چهار گونه است : امر به معروف ، نهى از منكر ، راستگويى در همه جا ، و دشمنى با تبهكاران . بنابر اين هر كس امر به معروف كند ، پشت مؤمنان را محكم و آنها را نيرومند ساخته ، و هر كه نهى از منكر كند ، دماغ منافقان را به خاك ماليده ، و آن كه در همه جا راستگو باشد ، وظيفهاش را انجام داده ، و هر كس با بدكاران دشمنى كند ، و براى خدا خشمگين شود ، خداوند به خاطر او خشم گيرد ،
و او را روز قيامت خوشنود گرداند . » و باز امام ( ع ) فرمود :
« كفر بر چهار پايه استوار است : كنجكاوى ، ستيزهجويى ، روگرداندن از حق ، و دشمنى با حق ، بنابر اين كسى كه كنجكاو [ وسواسى ] باشد ، در راه راست قدم ننهاده ، و كسى كه از روى نادانى ستيزهجويى كند ، نابينايى وى نسبت به حق هميشگى باشد ، و كسى كه پشت به حق كند ، خوبى نزد او بد ، و بدى پيش او خوب جلوه كند ، و به مستى گمراهى مبتلا شود . و كسى كه با حق دشمنى نمايد ،
راههاى حق بر او دشوار و كار بر او سخت شود و راه نجات بر او تنگ گردد .
و شك نيز چهار گونه است : گفتگوى ناروا ، ترسويى ، سرگردانى و دودلى و بىتفاوتى : پس كسى كه به گفتگوى نابجا عادت كند هيچگاه شب تارش به روز روشن نرسد ، و آن كه از پيشامد بترسد ، عقبگرد مىكند ، و كسى كه دو دل و سرگردان است ، زير سم شياطين پايمال مىگردد ، و كسى كه در برابر هلاكت دنيا و آخرت تسليم و بىتفاوت باشد ، هم در دنيا و هم در آخرت هلاك مىشود . » سيد رضى مىگويد : « و پس از اين عبارت سخنى است كه ما آن را از ترس به درازا كشيدن مطلب ، و انحراف از هدف مورد نظر در اين كتاب ، بيان نكرديم . » بدان كه اين سخن از زيباترين سخنان دلاويز است ، محور سخن بر شرح
[ 432 ]
اصول ايمان و اشاره به فروع آن و پس از آن به نتايج آن فروع است . و چون كفر نقطه مقابل ايمان است و شك نيز با ايمان تقابلى از نوع تقابل عدم و ملكه دارد ،
به اركان و اصول كفر و فروع و شاخههاى شك اشاره فرموده است تا ايمان را بدان وسيله واضح و روشن سازد . زيرا هر چيزى به ضد خود بيان مىشود امّا ايمان ، مقصود امام ( ع ) ايمان كامل است كه داراى يك اصل و چند كمال است كه به وسيله آن كمالات ايمان به تمام و كمال مىرسد . بنابر اين اصل ايمان ،
عبارت است از تصديق و باور داشتن وجود آفريدگار بزرگ ، با همه صفات كمال و اوصاف جلال و بدانچه كتابهاى الهى نازل گشته و ابلاغ گرديده است . و كمالاتى كه ايمان به وسيله آنها كامل مىگردد ، عبارتند از سخنان مطابق با واقع و راست و اخلاق پسنديده و عبادات ، بنابر اين اصل ايمان و شاخههاى تكميل كننده آن ، همان كمال نفس آدمى است ، زيرا نفس آدمى داراى دو نوع قوّه علمى و عملى است و كمال آن نيز به كمال اين دو بستگى دارد . پس اصل ايمان كمال قوّه عملى است و متممهاى آن ، يعنى اخلاق پسنديده و عبادات ، كمال قوّه عملى است .
اكنون با توجّه به مقدّمه بالا : چون اصول و پايههاى فضايل اخلاقى كه باعث كمال ايمانند چهار تا يعنى حكمت ، عفّت ، شجاعت و عدالت است ،
امام ( ع ) بدانها اشاره كرده و كلمه « دعائم » را از آنرو كه وجود ايمان كامل مانند پايههاى خانه بدانها وابسته است ، از آنها استعاره آورده است ، و از حكمت تعبير به يقين فرموده است . حكمت داراى دو بخش است . حكمت علمى ، كه همان كامل ساختن قوه نظرى و فكرى به وسيله تصوّر امور ، و تصديق به حقايق نظرى و عملى است به قدرى كه در توان آدمى مىباشد ، و اين بخش از حكمت را در صورتى حكمت مىگويند كه اين كمال با يقين برهانى براى نفس حاصل شده باشد .
[ 433 ]
و حكمت عملى ، عبارت از رسيدن نفس به كمال مطلوب است به وسيله ملكه دانش و آگاهى به فضايل اخلاقى و كيفيّت به دست آوردن آنها و هم چنين آگاهى به جهات مختلف ناپسنديهاى اخلاقى و چگونگى دورى جستن از آنها ،
و بديهى است علمى كه به صورت ملكه درآيد ، همان يقين خواهد بود . امام ( ع ) از عفّت تعبير به صبر فرموده است ، و عفّت همان خوددارى از حرص در انواع شهوتهاى محسوس و اطاعت نكردن از قوه شهوت و سركوب ساختن آن و تغيير جهت هواى نفس است ، بر طبق انديشه صحيح و حكمتى كه در بالا بدان اشاره شد . و امّا جهت اين كه امام ( ع ) از آن ، تعبير به صبر كرده آنست كه عفّت يكى از لوازم صبر است ، زيرا تعريف صبر ، عبارت است از كنترل نفس و سركوب كردن آن از راه اجرا نكردن فرمانش در مورد لذّات ناروا .
بعضى گفتهاند : صبر ، عبارت از مواظبت نفس است از اين كه ، مبادا رنج ناگوارى او را سركوب كند در حالى كه عقل تحمل آن رنج را لازم شمرد ، و يا مبادا علاقه به آنچه مورد كشش نفس است آدمى را به طرف خود جذب كند و نفس را مغلوب سازد ، در صورتى كه اجتناب از آن به حكم عقل ضرورت داشته است ، مگر اين كه از راه مشروع بدان نائل گردد ، و روشن است كه صبر با اين تعريف لازمه عفّت است . و همچنين امام ( ع ) از شجاعت به جهاد تعبير كرده به دليل اين كه لازمه جهاد داشتن شجاعت است ، و اين تعبير از باب اطلاق اسم ملزوم بر لازم است . و شجاعت عبارت است از ملكه اقدام لازم بر امورى كه انسان بايد خود را بدان وسيله براى تحمل ناگواريها و رنجهايى كه به او متوجه مىشود ، آماده سازد .
اما عدل عبارت است از ملكه برجستهاى كه از سه فضيلت مشهور ، ريشه گرفته و همواره با آنهاست و قبلا روشن شد كه هر كدام از اين فضايل محدود به دو رذيلت يعنى دو طرف افراط و تفريط و در مقابل خوى ناپسندى است كه ضد
[ 434 ]
و مخالف آن است .
امّا شاخههاى اين پايههاى اصلى از اين قرار است :
امام ( ع ) براى هر پايه از چهار پايه اصلى ، چهار شاخه از فضايل را تعيين كرده كه از همان اصول ريشه مىگيرند و هم چون فروع و شاخههايى از آنها جدا مىشوند :
اما شاخههاى صبر كه خود عبارت از ملكه عفّت است :
1 علاقه به بهشت و دوست داشتن خيراتى است كه باقى مىماند .
2 ترس ، يعنى خوف از آتش جهنّم و آنچه به آتش مىانجامد .
3 پارسايى در دنيا ، يعنى دل نبستن به كالا و خوشيهاى دنيا .
4 انتظار مرگ .
اين چهار چيز فضيلتهاى نشأت گرفته از ملكه عفّتند ، زيرا هر كدام از اينها با عفّت همراه است .
امّا شاخههاى يقين عبارتند از :
1 بينش در عين هوشيارى و به كار بستن آن ، هوشيارى همان سرعت يورش نفس بر حقايقى است كه از راه حواس بر نفس وارد مىشود .
2 توجه به حقيقت و تفسير آن و كسب حقايق به وسيله دلايل و براهين ،
و استخراج فضيلتهاى گوناگون و اخلاق پسنديده از موارد ممكن ، مانند سخن مفيد و عبرت گرفتن از كارهاى عبرت انگيز .
3 پند گرفتن از طريق عبرت ، يعنى حصول عبرت از راه پندپذيرى و كراهت [ از پيامد اعمال زشت ] .
4 مورد توجه قرار دادن روش پيشينيان ، بطورى كه گويا با آنان زندگى مىكرده است . و اين چهار ، فضيلتهايى تحت فضيلت كلى حكمت ، مانند شاخههاى آنند ، و بعضى به منزله شاخههاى بعضى ديگر مىباشند .
[ 435 ]
امّا اقسام عدالت :
1 درك عميق ، امام ( ع ) صفت را به موصوف اضافه كرده ، و آن را به دليل اهميت بيشتر ، مقدّم داشته است ، و در تعريف اين فضيلت فرموده است ، قوه درك معناست كه به وسيله لفظ يا نوشتار و يا اشاره و امثال آن ، به آن معنى اشاره شده باشد .
2 رسيدن به حقيقت و ژرفاى دانش ، يعنى دانستن حقيقت و كنه هر چيز .
3 نورانيت حكم ، يعنى احكام صادره از جانب او ، درخشان و روشن باشد ، خطا و اشتباه در آن وجود نداشته باشد .
4 ملكه شكيبايى ، و امام ( ع ) از آن تعبير به رسوخ و نفوذ كرده است ، زيرا از ويژگيهاى ملكه بودن ، رسوخ و نفوذ است ، شكيبايى عبارت است از اقدام نكردن به داورى مطابق خواست قوّه خشم ، در مورد كسى كه مرتكب جنايت نسبت به او شده است كه ناخوشايندىاش عايد او مىگردد .
بايد توجّه داشت كه دو فضيلت بينش دقيق و دانش عميق داخل در فضيلت حكمتند ، و همين طور ، فضيلت حلم و بردبارى وارد در ملكه شجاعت است جز اين كه به دليل وجود فضيلت عدالت در هر سه اصل مزبور ، در حقيقت تمام آن فضايل و فروعشان شاخههايى از عدالتند . توضيح آن كه تمام اين فضائل ، ملكاتى ميان دو طرف افراط و تفريطند ، و همين در ميانه و وسط دو طرف بودن ، معناى عدل است . بنابر اين تمام اينها شاخههايى براى عدل و جزئياتى زير پوشش آنند .
و امّا شاخههاى شجاعت كه از آن تعبير به جهاد شده است :
1 امر به معروف 2 نهى از منكر 3 راستگويى در جاهاى ناگوار . البته وجود شجاعت در اين سه مورد
[ 436 ]
روشن است .
4 دشمنى با بدكاران ، بديهى است كه در مواردى لازمه دشمنى با آنان ،
دشمنى براى خدا و طغيان قوه غضبيّه در راه خدا براى جهاد با آنان است ، كه خود مستلزم شجاعت است . و امّا به نتايج اين فضايل ، به خاطر تشويق به داشتن خود اين فضايل به شرح زير اشاره كرده است : نتايج شاخههاى عفّت و پاكدامنى چهار تا است :
1 نتيجه علاقه و اشتياق به بهشت ، عبارت از فراموش كردن شهوات است ، و روشن است كه اين حالت نتيجه اشتياق به بهشت است . زيرا سالك به جانب قرب خدا ، تا وقتى كه بدانچه خداوند به پرهيزگاران وعده فرموده است دلبستگى پيدا نكند ، انگيزهاى ندارد تا او را از خواستههاى نفسانى حاضر و آماده با وجود انگيزههاى فراوان بازدارد ، بنابر اين از خواستههاى نفسانى چشم نمىپوشد .
2 نتيجه ترس از آتش دوزخ ، كه همان پرهيز از محرّمات است .
3 نتيجه پارسايى ، كه عبارت از سبك شمردن ناگواريهاست ، زيرا بيشتر ناملايمات بلكه همه آنها به دليل از دست دادن چيزى از امور دنيايى است كه مورد علاقه انسان مىباشد ، بنابر اين هر كه از دنيا روى دلش را برگرداند ،
ناگواريهاى دنيا براى او سهل و آسان مىگردد .
4 نتيجه انتظار مرگ كه شتافتن به سوى كارهاى نيك و انجام امور براى مرگ و عالم پس از مرگ است .
اما نتايج يقين ، بعضى از اقسام آن نتيجه بعضى ديگر است ، زيرا فرا رسيدن و فرا گرفتن نتايجى براى به كار بستن هوش و انديشه ، شناخت موارد عبرت و عبرت گيرى از پيشينيان بوده و استدلال كردن از روى اينها به وجود آفريدگار دانا ثمرهاى است براى روشن شدن جنبههاى مختلف حكمت و كيفيت
[ 437 ]
پند و عبرت گرفتن .
امّا نتايج عدالت نيز بعضى نتيجه بعضى اقسام ديگر آن است ، توضيح آن كه ، درك عميق و رسيدن به حقيقت دانش ، مستلزم آگاهى از ژرفا و حقيقت دانش است ، و آگاهى از حقيقت دانش مستلزم آگاهى بر راه و روش گوناگون داورى به عدل و اجراى آنها ميان مردم از روى قضاوت درست است .
امّا نتيجه بردبارى ، نيفتادن شخص بردبار در سمت كمبود و كاستى از اين فضيلت يعنى صفت ناپسند ترس بوده ، و در بين مردم ، با فضيلت پسنديده بردبارى زندگى كردن است .
اما نتايج جهاد :
1 نتيجه امر به معروف ، محكم كردن پشت مؤمنان و كمك به آنها در راه انجام اين فضيلت است .
2 نتيجه نهى از منكر ، دماغ منافقان را به خاك ماليدن و خوار ساختن آنهاست از طريق ممانعت و جلوگيرى از انجام كارهاى ناپسند و تظاهر بر خلاف شرع و قانون .
3 نتيجه راستگويى در موارد ناگوار ، همان انجام دستور واجب الهى در دفع دشمنان خدا ، و دفاع از حريم الهى است .
4 نتيجه دشمنى با بدكاران و خشم براى خدا عبارت از خشم خداست به آن كسانى كه او خشم گرفته و خوشنودسازى وى در روز رستاخيز و در بهشت برين .
امّا تعريف كفر ، عبارت است از انكار آفريدگار و يا يكى از پيامبران خدا ،
و يا يكى از ضرورياتى كه پيامبران آوردهاند . كفر ، اصولى دارد كه ما قبلا گفتيم ، و كمالات و متمّمهايى نيز دارد كه عبارتند از چهار صفت ناپسندى كه امام ( ع ) آنها را پايههاى كفر شمرده است و آنها صفات ناپسند و رذائلى در مقابل اصول
[ 438 ]
چهارگانه فضيلتهاى اخلاقى به شرح زير است :
1 كنجكاوى ، يعنى زيادهروى در جستجوى حق ، و انحراف از حق به دليل نادانى و رفتن به سمت افراط كه همان صفت ناپسند ستمكارى در برابر فضيلت دادگرى است ، و چنين كسى به تصور جستجوى حق به جهل و نادانى خود متّكى است . امام ( ع ) از اين صفت ناپسند با بيان پيامد آن كه عبارت از بازنگشتن به جانب حق است به دليل ملكه شدن اين خوى ناپسند برحذر داشته است .
2 ستيزه جويى كه عبارت از صفت ناپسند افراط و انحراف از فضيلت دانش است كه انسان ، نام او را جربزه مىگذارد در صورتى كه گرفتار جهل مركّب است ، از اينرو ، امام ( ع ) ، به خاطر پيامد آن كه عبارت از نابينايى و ناآگاهى مداوم نسبت به حق است آنگاه كه فزونى گيرد و به صورت ملكه درآيد از اين صفت ناپسند برحذر داشته است .
3 روگردانى از حق ، گويى همان صفت ناپسند انحراف از فضيلت عفّت مىباشد ، يعنى انحراف از حدّ وسط آن به سمت خوى ناپسند تبهكارى ، از روى نادانى از اينرو كسى كه بدين صفت آلوده است همواره ، خوب را بد ، و بد را خوب مىشمرد ، و مست گمراهى است . امام ( ع ) كلمه سكر را استعاره از غفلت و نادانى آورده است از آنرو كه افراد گرفتار به هر دوى اينها برخورد نادرست دارند ، هيچ چيزى را به جاى خود به كار نمىبرند . و ممكن است اشاره به خوى ناپسند كاستى از فضيلت حكمت به نام كودنى و بىخبرى داشته باشد .
4 دشمنى با حق كه خود صفت پست زيادهروى و انحراف از فضيلت شجاعت است با نام بىباكى و يا آنچه لازمه بىباكى است . و لازمه داشتن اين صفت ، دشوارى راهها و با همه سختى از عهده كارها برآمدن است ، زيرا اساس سهولت كارها و گشايش و سادگى آغاز و انجام امور ، رفتار خوش با مردم ، و
[ 439 ]
چشم پوشى از خطاى مردم ، و بردبارى و تحمّل ناگواريها مىباشد .
امّا شك عبارت از دو دلى در باور داشتن يكى از دو طرفى است كه نقيض يكديگر و مقابل همند ، و اين صفت چنان كه قبلا گفته شد در برابر يقين است .
امام ( ع ) براى اين صفت چهار شاخه نام برده است :
1 گفتگوى ناروا ، بديهى است كه اساس سخن ناروا ، شك و دو دلى است : و امام ( ع ) هر كه را كه اين صفت را ملكه و عادت خود قرار دهد با اين بيان برحذر داشته است كه شبش را به روز نرساند ، كنايه از روشن نشدن حق از تاريكى شب تيره شك و نادانى است .
2 ترس و دلهره ، زيرا شك در امور باعث ناآگاهى از مصلحت و فساد آنها مىگردد ، و اين خود باعث دلهره و ترس از اقدام به آن امور مىشود . و نتيجهاش سرافكندگى و عقبگرد است .
3 دو دلى در همان شك و ترديد ، يعنى تحوّل از حالتى به حالتى و از شكّ به حالت شك ديگر ، بدون اطمينان به چيزى ، و اين خود نوعى از ابتلاى به شك و دو دلى در كارهاست . امام ( ع ) با بيان پيامد اين صفت كه به صورت كنايه فرموده زير سمّهاى شياطين قرار مىگيرد ، از آن برحذر داشته است ، زيرا چنين كسى در زمين قلبش تخم وهم و خيال پاشيده و قدرت عقل را كه مىتواند تصميم گيرى كند از خود سلب كرده است .
4 تسليم شدن و بىتفاوت بودن در برابر نابودى دنيا و آخرت ، كه از پيامدهاى شك است ، زيرا شخص دو دل در كارهاى دنيا و آخرت خود مبتلا به دو دلى است و هيچ كارى را انجام نمىدهد و به فكر وسايل كار نيست به همين جهت در برابر پيشامدها تسليم و بىتفاوت است و اين كه به دليل بىتفاوتى در دنيا و آخرت نتيجه چنين حالتى هلاكت و نابودى است روشن و واضح است .
توفيق از آن خداست .