جستجو

و من خطبة له ع و قد قالها يستنهض بها الناس حين ورد خبر غزو الأنبار بجيش معاوية فلم ينهضوا و فيها يذكر فضل الجهاد و يستنهض الناس و يذكر علمه بالحرب و يلقي عليهم التبعة لعدم طاعته فضل الجهاد

متن ترجمه آیتی ترجمه شهیدی ترجمه معادیخواه تفسیر منهاج البرائه خویی تفسیر ابن ابی الحدید تفسیر ابن میثم

( 54 ) [ 43 ] 27 گفتارى ديگر اما بعد ، بى‏ترديد ، جهاد درى از درهاى بهشت است كه خدايش تنها به روى اولياى خاص خويش گشوده است ، و آن ، جامه‏ى خويشتن بانى است و زره نفوذ ناپذير الهى بر پيكر پيكار جويان و سپر اطمينان بخش او براى مجاهدان . پس هر آن كه از سر بى‏ميلى جهاد را وانهد ، خداى جامه ذلت بر اندامش فرو پوشد ، و در گرفتاريش بپيچد ، از درون به خود كم بينى و بلاهت آلوده شود و پرده‏اى از كم‏انديشى و پرگويى بر قلبش فرود آيد ، به كيفر تباه كردن جهاد ، حق از او روى بگرداند ، به سختى و رنج گرفتار شود و از عدل و انصاف محروم بماند . ( 55 ) به هوش باشيد كه من در هر شب و روز و در پنهان و آشكار ، شما را به پيكار با اين قوم فرا خواندم ، و به تاكيد گفتم كه در پيكار با آنان ابتكار عمل را در دست خود بگيريد ، و پيش از آنها ، شما يورش بريد ، چرا كه ، به خدا سوگند ، هر ملتى كه در قلب سرزمينش مورد تهاجم قرار گرفت ، بى هيچ استثنائى خوار و زبون شد . اما شما از قبول مسئوليتها سر باز زديد و به ديگرانش وا نهاديد و همديگر را تنها گذاشتيد ، تا سرانجام دشمن يورش آورد و تاخت و تاز آغازيد و پايگاههاتان را ، يكى پس از ديگرى ، به تصرف خويش كشيد . اينك اين نابرادر غامد است كه با نيروى سوارش به انبار در آمده است و با كشتن حسان پسر حسان بكرى ، لشگريانتان را از مواضع مرزى ، واپس رانده است . گزارش تاييد شده‏اى دريافت كرده‏ام كه مردان مهاجم بر زنان آن سرزمين كه بعضى مسلمان و بعضى از اقليتهاى رسمى و ذمى بوده‏اند حمله مى‏آورده‏اند و خلخال و دستبند و گردنبند و گوشواره‏هاشان را برمى‏گرفته‏اند ، و زنان ، جز شيون و زارى و التماس ، هيچ مدافع و پناه و پناهگاهى نداشته‏اند . و از پس اين همه ، دشمن متجاوز ، بى آنكه زخمى بردارد و از بينى يكيشان قطره خونى بريزد ، سالم و با دستهاى پر ، به پايگاههاى خويش باز گشته است . به خدا سوگند كه اين گزارش چنان تلخ و تحمل ناپذير است كه اگر مسلمانى در پى شنيدن اين فاجعه از شدت اندوه جان بسپارد ، نه تنها سرزنشى را سزاوار نباشد ، كه از ديدگاه من واكنشى فراخور او باشد . ( 56 ) اى شگفتا شگفت به خدا سوگند كه چنين وضعى ، قلب را مى‏ميراند و از هر سو غم و اندوه بر مى‏انگيزد ، كه اين قوم بر باطل خويش متحد و همداستان‏اند و شما از [ 44 ] محور حقتان پراكنده‏ايد . رويتان سياه و نامتان ننگ آلوده باد ، كه خود در آماج تيرهاى تجاوز دشمن نشسته‏ايد ، بر شما مى‏تازند بى آنكه در مقابل تاخت و تازى داشته باشيد ، غارتتان مى‏كنند و شما ننگ نداريد ، در برابر چشمانتان فرمان خدا را سر مى‏زنند و گناه مى‏كنند و شما با سكوتتان رضايت مى‏دهيد . در گرماى تابستان به بسيجتان فرمان مى‏دهم ، مى‏گوييد اينك هوا در اوج گرما است ، بگذار تا كاستى گيرد و چون در زمستان حمله را فرمان مى‏دهم ، مى‏گوييد اينك اوج سرما است ، مهلتى ده تا سرماى سخت بگذرد . تمامى فرصتهامان در فرار از سرما و گرما گذشت . و راستى را ، وقتى كه شما چنين از سرما و گرماى هوا مى‏گريزيد ، در برق شمشيرها چه گونه پايمردى را توانا باشيد ؟ اى مرد نمايان نامرد ، كه در خام‏رايى ، كودكان را مانيد و در عقل ، عروسان حجله آراى را ، اى كاش نه شما را ديده بودم و نه مى‏شناختمتان ، شناختى كه قسم به خدا گرفتار پشيمانيم ساخت و اندوهى جانكاه در پى داشت . خداى شما را بكشد كه قلبم را پر خون كرديد و سينه‏ام را به خشم و كين آكنديد ، و همراه هر نفسى پيمانه‏اى از شرنگ رنج و اندوه به كامم فرو ريختيد و راى و تدبير مرا ، با سركشى و بى اعتنايى ، چنان به تباهى كشيديد كه قريش گستاخى چنين گفتارى را يافت : « بى‏ترديد پسر ابى طالب مردى دلير است ، ولى دانش نظامى ندارد » . خداى پدرشان را بيامرزد آيا كسى از اين ياوه گويان تجربه‏هاى جنگى سخت مرا دارد ؟ يا در پيكار ، توان پيشى گرفتن از مرا داشته است ؟ هنوز پا به بيست سالگى نگذاشته بودم كه در معركه حضور داشتم ، تا اينك كه مرز شصت سالگى را پشت سر گذاشتم ، اما دريغ كه هر آن كه را يارانى گوش به فرمان نباشد ، رايى نتواند بود .