متن
ترجمه آیتی
ترجمه شهیدی
ترجمه معادیخواه
تفسیر منهاج البرائه خویی
تفسیر ابن ابی الحدید
تفسیر ابن میثم
[ 686 ]
20 نامه حضرت به زياد بن ابيه كه در بصره قائم مقام عبد اللَّه عباس بود ، و در آن هنگام عبد اللَّه از جانب امير المؤمنين ( ع ) حاكم شهرهاى بصره و اهواز و فارس و كرمان بود
وَ إِنِّي أُقْسِمُ بِاللَّهِ قَسَماً صَادِقاً لَئِنْ بَلَغَنِي أَنَّكَ خُنْتَ مِنْ فَيْءِ اَلْمُسْلِمِينَ شَيْئاً صَغِيراً أَوْ كَبِيراً لَأَشُدَّنَّ عَلَيْكَ شَدَّةً تَدَعُكَ قَلِيلَ اَلْوَفْرِ ثَقِيلَ اَلظَّهْرِ ضَئِيلَ اَلْأَمْرِ وَ اَلسَّلاَمُ شدّة : حمله كردن وفر : مال ضئيل : كوچك و حقير « من صادقانه به خدا سوگند ياد مىكنم كه اگر به من خبر رسد كه در بيت المال مسلمين چيزى اندك يا بسيار به خيانت برداشتهاى ، آن چنان بر تو سخت بگيرم كه تو را ، كم مايه و سنگين بار و ناچيز و ناتوان كند ، و السلام . » زياد بىپدر ، پسر سميه است كه مادر ابى بكره نيز مىباشد ، و زنازاده ابو سفيان است ، بعضى اوقات جزء اولاد او خوانده مىشد بدون اين كه شرعا فرزندش باشد .
روايت شده است وقتى درباره پدر زياد از عايشه سؤال شد او نخستين كسى بود كه وى را پسر پدرش ناميد . زياد ، در اوايل امر ، نويسنده مغيرة بن شعبه بود ، و بعد نويسنده ابو موسى و سپس نويسنده ابن عامر و پس از آن ، منشى
[ 687 ]
ابن عباس شده يك زمانى هم با امير المؤمنين بود و حضرت او را والى فارس قرار داد و در اين حال معاويه نامهاى به او نوشت و تهديدش كرد ، زياد هم در پاسخ به معاويه چنين نوشت : آيا مرا تهديد مىكنى و حال آن كه ميان من و تو ، پسر ابو طالب قرار دارد ؟ به خدا سوگند اگر نزد من بيايى ضربت شمشير مرا سختترين چيز خواهى يافت ، اما ، پس از به شهادت رسيدن امير المؤمنين ،
معاويه او را برادر خود خواند ، و ، والى بصره و اطراف آن قرارش داد و پس از مغيرة بن شعبه كه از ولايت كوفه برداشته شد ، زياد را بر بصره و كوفه حاكم كرد ،
و او نخستين كسى بود كه حكومت اين دو استان نصيبش شد .
امير المؤمنين ( ع ) با اين نامه ، زياد را از خيانتى كه ممكن است نسبت به اموال مسلمانان انجام دهد بر حذر داشته و او را از عقوبت و كيفر آن در صورتى كه چنين خيانتى واقع شود بيم مىدهد و از اين عقوبت بطور كنايه تعبير به حمله كرده و شدت آن را چنين بيان داشته است كه اين عقوبت و مجازات سهام در پى خواهد داشت كه در اثر آن تمام كمالات دنيا و آخرت او را نابود مىكند :
1 نخست اين كه ثروت اندوخته وى را مىگيرد و مبتلا به نقصان و كمبود مال مىشود .
2 كم آبرو مىشود ، عبارت : ضئيل الامر ، كنايه از همين معناست .
اين دو امر ، مربوط به سلب كمال دنيوى است .
3 بارهاى گناه پشت وى را سنگين مىكند . اين مطلب مربوط به از بين رفتن سعادت اخروى او مىباشد . حال اگر اشكال شود كه سنگينى پشت وى زير بار گناه ، امرى است كه خود او انجام داده نه اين كه عقوبت و كيفر امام ، آن را به وجود آورده باشد ، پاسخ آن است كه مجموع اين سه امر ، گرفتن مال و مقام همراه با سنگينى بار گناه ، يك حالت و موقعيت خطرناك براى او ايجاد مىكند كه خودش باعث آن بوده و امام او را از اين وضع بر حذر مىدارد ، اگر
[ 688 ]
چه بعضى اجزايش فعل خود او نباشد . مىتوان گفت : سرانجام اين حالات براى او پديد مىآيد و لازم نيست كه هر حالتى از فعل خود صاحب حالت باشد ، احتمال ديگر اين كه سنگينى پشت كنايه از ناتوانى و عدم قدرت بر حركت براى تامين حوايج دنياييش باشد ، يعنى تو را در امور دنيايت ناتوان و عاجز مىكند . داناى حقيقى خداست .