متن
ترجمه آیتی
ترجمه شهیدی
ترجمه معادیخواه
تفسیر منهاج البرائه خویی
تفسیر ابن ابی الحدید
تفسیر ابن میثم
[ 208 ]
224 گفتار آن حضرت ( ع ) است :
أَلاَ وَ إِنَّ اَللِّسَانَ بَضْعَةٌ مِنَ اَلْإِنْسَانِ فَلاَ يُسْعِدُهُ اَلْقَوْلُ إِذَا اِمْتَنَعَ وَ لاَ يُمْهِلُهُ اَلنُّطْقُ إِذَا اِتَّسَعَ وَ إِنَّا لَأُمَرَاءُ اَلْكَلاَمِ وَ فِينَا تَنَشَّبَتْ عُرُوقُهُ وَ عَلَيْنَا تَهَدَّلَتْ غُصُونُهُ وَ اِعْلَمُوا رَحِمَكُمُ اَللَّهُ أَنَّكُمْ فِي زَمَانٍ اَلْقَائِلُ فِيهِ بِالْحَقِّ قَلِيلٌ وَ اَللِّسَانُ عَنِ اَلصِّدْقِ كَلِيلٌ وَ اَللاَّزِمُ لِلْحَقِّ ذَلِيلٌ أَهْلُهُ مُعْتَكِفُونَ عَلَى اَلْعِصْيَانِ مُصْطَلِحُونَ عَلَى اَلْإِدْهَانِ فَتَاهُمْ عَارِمٌ وَ شَائِبُهُمْ آثِمٌ وَ عَالِمُهُمْ مُنَافِقٌ وَ فَارِئُهُمْ قَارِنُهُمْ مُمَاذِقٌ لاَ يُعَظِّمُ صَغِيرُهُمْ كَبِيرَهُمْ وَ لاَ يَعُولُ غَنِيُّهُمْ فَقِيرَهُمْ بضعه : پاره تنشّبت : ارتباط يافته ، آويخته است .
تهدّلت : درآويخت عارم : زشت ، بدخو مماذق : كسى كه تظاهر به دوستى كند ولى دوستيش خالص نباشد و اين خود قسمتى از نفاق است . « بهوش باشيد كه زبان عضوى از اعضاى انسان مىباشد و هر گاه آدمى آماده سخن گفتن نباشد زبان نيز ياراى گفتن ندارد ، و موقعى كه روح آدمى مايه و آمادگى گفتار داشته باشد به سخن در مىآيد و وى را مهلت سكوت نمىدهد ،
ليكن ما خود فرمانروايان سخنيم كه رشتههاى آن به دست ما و شاخههايش بر ما
[ 209 ]
سايه افكنده است .
خداوند شما را غريق رحمت كند ، هم اكنون در زمانى قرار گرفتهايد كه گوينده حق در آن اندك و زبان از راستگويى ناتوان و حق جو ، خوار است ،
مردمش به عصيان مشغول و با بىتفاوتى و سازشكارى همراهند ، جوانهايش بدخو و پيرهايش گنهكار ، دانشمندانش دورو و منافق و سخنرانهايش چاپلوس ،
كوچكشان به بزرگشان احترام نمىگذارد و سرمايهدارشان بينوايان را دستگيرى نمىكند . » چنان كه نقل مىكنند امام ( ع ) اين سخن را در حادثهاى ايراد فرمود كه موقعيت چنان ايجاب مىكرد يك روز حضرت به خواهر زاده خود جعده بن هبيره مخزومى دستور داد كه براى مردم سخنرانى كند و او رفت بالاى منبر ولى نتوانست حرف بزند ، در اين حال حضرت خود برخاست در عرشه منبر قرار گرفت و سخنرانى طولانى ايراد فرمود كه اين قسمت از آن را سيد رضى در اين جا به رشته تحرير در آورده است .
مرجع ضمير متصل در يسعده و يمهله ، لسان ، و مرجع ضمير مستتر در امتنع و اتّسع انسان است و معناى جمله اين است كه چون زبان عضوى از انسان است و از نظر به كارگيرى در اختيار اوست ، پس هر گاه آدمى به دليل گرفتارى و حادثهاى آمادگى براى سخن گفتن نداشته باشد زبان نيز قادر به تكلّم نخواهد بود ، و بر عكس اگر براى سخن گفتن داعى داشته و به نور معارف و علوم گسترش يافته باشد ، زبان مهلت آرامش و سكوت ندارد بلكه خود به خود سخن بر زبان جارى مىشود .
در مرجع ضمير امتنع و اتسع احتمال ديگرى هم هست كه اوّلى به قول و دوّمى به نطق برگردد يعنى هر گاه قول از تبعيت انسان سرپيچى كند پس زبان را
[ 210 ]
كمك نمىكند و باعث سكون و لكنت آن مىشود ، ولى اگر انديشه و نطق به آسانى در ذهن او حضور يابد به زبان مهلت آرامش نمىدهد .
و انّا لامراء الكلام ،
در اين عبارت امام ( ع ) كلمه امراء را براى خود و خاندانش استعاره آورده به دليل اين كه ايشان زمان سخن را در اختيار دارند و مانند فرمانروايان در متصرّفات خود ، در آن دخل و تصرف مىكنند و لفظ عروق را از استعدادهاى سخن كه در قلوب آنان قرار دارد و نيز تنشّب كه به معناى تعلّق و رابطه محكم است و همچنين عصون را به عنوان استعاره آورده است زيرا ، چنان كه شاخههاى درختان ميوه باعث مىشود كه آدمى به آسانى دسترسى به ميوه پيدا كرده و از آن استفاده كند ، زمينههاى خدادادى به اين خانواده نيز سخنگويى را بر ايشان آسان ساخته است ، و لفظ تهدّلت را هم كه به معناى آويخته شدن است به عنوان ترشيح براى اين استعاره ذكر فرموده است .
مفاسد زمان حضرت و اصناف مردمش پس از بيان منشأ سخن و سخنورى خود و خاندان گراميش به مطلب ديگرى پرداخته و آن وضع زمان خود و مردمى است كه در آن موقع مىزيستهاند ، و براى آنان اين اوصاف را بيان كرده است :
1 حق گويان در اين زمان اندكند ، و علت آن هم شرورى است كه جامعه امروز را فرا گرفته است ، و اين همان معنايى است كه در خطبه شماره 31 ج 2 در شرح ايها الناس انا قد اصبحنا فى دهر عنود و زمن كنود بيان شد كه زمان چگونه سبب بدى و خوبى مىشود و بدى و خوبى زمان در حقيقت صفت اهل زمان است .
2 در اين روزگار ، زبان انسان از بيان حقيقت ناتوان است ، و علت آن دو چيز است ، يكى جهل و نادانى و دوم ظلم و ستمى است كه جامعه امروز را
[ 211 ]
فرا گرفته است .
3 اهل حق در اين زمان خوارند زيرا هم در اقليتاند و هم نسبت به ديگران ضعيفند .
4 اكثريت مردم اين روزگار به گناه اشتغال دارند .
5 با زبان ، با هم سازش دارند ، ولى در دل توافق ندارند ، به احتمال ديگر معنايش چنين است كه مردم اين زمان در كارهاى خود غلّ و غش به كار مىبرند .
6 گروهها و اصناف مختلف داراى ويژگيهاى گوناگون مىباشند ،
جوانانشان تندخو و بد اخلاقند ، از آن رو كه با ادب اسلامى تربيت نشدهاند ،
دانايانشان منافقند ، بدين سبب كه هوشمندى خود را در جهت شرّ به كار مىبرند و از فرمانهاى الهى و راه آخرت چشم پوشيدهاند ، گويندگان در اين زمان در دوستى با مردم ناخالصند با زبان اظهار محبت مىكنند ولى در دل با آنها دوست نيستند .
7 كوچكشان بزرگشان را احترام نمىكند ، زيرا در محيطى رشد يافتهاند كه از نظر آداب شرعى دچار نقص بوده و توجّهى به آن نداشتهاند .
8 ثروتمندانشان به نيازمندان كمك نمىكنند ، و اين خود دليل است بر اين كه اهل اين زمان مردمى جفاكار و فرومايه مىباشند . توفيق از خداوند است .