متن
ترجمه آیتی
ترجمه شهیدی
ترجمه معادیخواه
تفسیر منهاج البرائه خویی
تفسیر ابن ابی الحدید
تفسیر ابن میثم
[ 635 ]
17 از سخنان آن حضرت است در نكوهش اختلاف علما در فتوا دادن .
تَرِدُ عَلَى أَحَدِهِمُ اَلْقَضِيَّةُ فِي حُكْمٍ مِنَ اَلْأَحْكَامِ فَيَحْكُمُ فِيهَا بِرَأْيِهِ ثُمَّ تَرِدُ تِلْكَ اَلْقَضِيَّةُ بِعَيْنِهَا عَلَى غَيْرِهِ فَيَحْكُمُ فِيهَا بِخِلاَفِ قَوْلِهِ ثُمَّ يَجْتَمِعُ اَلْقُضَاةُ بِذَلِكَ عِنْدَ اَلْإِمَامِ اَلَّذِي اِسْتَقْضَاهُمْ فَيُصَوِّبُ آرَاءَهُمْ جَمِيعاً وَ إِلَهُهُمْ وَاحِدٌ وَ نَبِيُّهُمْ وَاحِدٌ وَ كِتَابُهُمْ وَاحِدٌ أَ فَأَمَرَهُمُ اَللَّهُ تَعَالَى بِالاِخْتِلاَفِ فَأَطَاعُوهُ أَمْ نَهَاهُمْ عَنْهُ فَعَصَوْهُ أَمْ أَنْزَلَ اَللَّهُ سُبْحَانَهُ دِيناً نَاقِصاً فَاسْتَعَانَ بِهِمْ عَلَى إِتْمَامِهِ أَمْ كَانُوا شُرَكَاءَ لَهُ فَلَهُمْ أَنْ يَقُولُوا وَ عَلَيْهِ أَنْ يَرْضَى أَمْ أَنْزَلَ اَللَّهُ سُبْحَانَهُ دِيناً تَامّاً فَقَصَّرَ ؟ اَلرَّسُولُ ص ؟ عَنْ تَبْلِيغِهِ وَ أَدَائِهِ وَ اَللَّهُ سُبْحَانَهُ يَقُولُ ما فَرَّطْنا فِي اَلْكِتابِ مِنْ شَيْءٍ 15 20 6 : 38 وَ فِيهِ تِبْيَانٌ لِكُلِّ شَيْءٍ وَ ذَكَرَ أَنَّ اَلْكِتَابَ يُصَدِّقُ بَعْضُهُ بَعْضاً وَ أَنَّهُ لاَ اِخْتِلاَفَ فِيهِ فَقَالَ سُبْحَانَهُ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اَللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اِخْتِلافاً كَثِيراً 5 15 4 : 82 وَ إِنَّ ؟ اَلْقُرْآنَ ؟ ظَاهِرُهُ أَنِيقٌ وَ بَاطِنُهُ عَمِيقٌ لاَ تَفْنَى عَجَائِبُهُ وَ لاَ تَنْقَضِي غَرَائِبُهُ وَ لاَ تُكْشَفُ اَلظُّلُمَاتُ إِلاَّ بِهِ انيق : زيبا و شگفتآور « بر يكى از علما مسألهاى عرضه مىشود و او به رأى خود حكم مىكند ،
[ 636 ]
عين همين مسأله از عالم ديگرى سؤال مىشود . او بر خلاف اوّلى فتوا مىدهد سپس همين مسأله را نزد پيشواى علما طرح كرده و درخواست رأى مىكنند او همه فتواهاى قبلى را تأييد مىكند ، با وجودى كه خدا و پيامبر و كتابشان يكى است .
آيا خداوند تعالى به اختلاف فرمان داده است و آنها امتثال و اطاعت كردهاند ؟ يا خداوند آنها را از اختلاف منع فرموده و آنها خدا را معصيت كردهاند ؟ يا خدا دين ناقصى فرستاده و از آنها براى كامل شدن دين كمك خواسته است ؟ يا آنها شريك خدايند كه وظيفه آنها فتوا دادن است و وظيفه خداوند پذيرفتن ؟ يا خداوند دين كاملى را فرستاده است ولى پيامبر در رساندن و اداى آن كوتاهى كرده است :
خداوند در كتاب خود مىفرمايد : ما فَرَّطْنا فىِ الكِتابِ مِنْ شىءٍ [ 1 ] و نيز فرموده است فيهِ تِبْيانٌ لِكُلِّ شَىءٍ و خداوند فرموده است بعضى از آيات قرآن بعض ديگر را تصديق مىكنند و اختلافى در قرآن نيست ، زيرا خداى سبحان فرموده است : وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدوا فيهِ اِخْتِلافاً كَثيراً [ 2 ] .
ظاهر قرآن شگفتانگيز و باطن آن عميق است . شگفتيهايش تمام نمىشود و تاريكيها جز با آن برطرف نمىگردد . در اين كلام امام ( ع ) تصريح فرمودهاند كه حق يك جهت بيشتر ندارد و اين كه هر مجتهدى به صواب دست نمىيابد . اين موضوع از امورى است كه ميان علماى اصول فقه مورد اختلاف است . بعضى از آنها معتقدند كه با رعايت شرايط اجتهاد هر مجتهدى به صواب دست مىيابد و حق نسبت به هر مجتهدى آن چيزى است كه از نتيجه اجتهاد او به دست آيد و گمان غالب داشته باشد .
بنابراين ممكن است حق در دو جهت و يا چند جهت باشد . اين عقيده امام
[ 1 ] سوره انعام ( 6 ) : آيه ( 38 ) : ما چيزى در كتاب فروگذار نكرديم .
[ 2 ] سوره نساء ( 4 ) : آيه ( 82 ) : اگر قرآن از جانب غير خدا مىبود در آن اختلاف بسيارى مىيافتند .
[ 637 ]
غزّالى ( محمد ) و عدّهاى از علماى اصول است . بعضى ديگر اين عقيده را منكرند و اعتقادشان اين است كه حق فقط در يك سوى قرار دارد و تنها يك نفر به آن حقيقت مىرسد و شيعه بر اين نظر اتّفاق دارد و گروهى از غير شيعه با اين نظر موافقند . و بعضى در اين دو مورد قائل به تفصيل شدهاند ، چنان كه در علم اصول به طور كامل بحث شده است .
فرموده است : ترد على احدهم القضيّه . . . الى قوله ، فيصوّب آرائهم جميعا .
امام ( ع ) در اين سخن به اختلاف علما در رأى اشاره فرموده و سپس آن را ردّ مىفرمايد . جمله الههم واحد و كتابهم واحد و نبيّهم واحد دليلى است بر بطلان اختلاف رأى علما ، و به صورت صغراى قياس ضمير مىباشد كه كبراى آن نهفته است . تقدير كبراى قضيّه چنين است : خدا و كتاب و پيامبرتان يكى است ( صغرا ) ، و هر قومى كه چنين باشد نبايد اختلاف داشته باشد ( كبرا ) ، پس شما نبايد در احكام شرعى اختلاف داشته باشيد ( نتيجه ) .
كلام امام ( ع ) كه فرمود : « آيا خداى متعال شما را به اختلاف امر كرده است كه اطاعت او را مىكنيد ؟ » . . . دليلى است بر نهفته بودن كبرايى كه ذكر شد زيرا صغراى قضيه در كلام امام ( ع ) آمده است . توضيح مطلب اين است كه اختلاف علما يا به اين صورت است كه خداوند آنها را به اختلاف امر كرده و آنها اطاعت كردهاند ، و يا به اين صورت است كه خداوند آنها را از اختلاف منع كرده و آنها معصيت خدا را كرده و اختلاف كردهاند ، و يا خداوند نه به اختلاف امر فرموده و نه نهى كرده است بنا به فرض سوّم جايز بودن اختلاف علما در دين و نياز به اختلاف يا به دليل نقصان دين است و يا دين كامل بوده ولى رسول خدا ( ص ) در اداى آن كوتاهى كرده است .
اگر اختلاف به دليل نقصان دين باشد دو صورت فرض مىشود :
يكى آن كه اختلاف براى اين است كه نقص دين كامل شود .
[ 638 ]
و ديگر آن كه اختلاف براى تكامل است ، چه دين ناقص بوده باشد و چه پيامبر در اداى آن كوتاهى كرده باشد . به هر حال آنها شركاى خدا در دين هستند . پس لازم است كه خدا نظر آنها را بپذيرد و بر آنها لازم است كه نظر خود را بيان كنند چون كار شريك اين است . بدين ترتيب پنج صورت پيدا مىشود و منحصر بودن سه قسم آخر به اختلاف بر حسب استقرايى كه نسبت به دلايل نياز به اختلاف شده است ثابت مىباشد .
امّا هر پنج قسم باطل است و امام ( ع ) در گفتار خود به بطلان آنها اشاره فرموده است .
دليل بطلان وجه اوّل ( امر خدا به اختلاف ) اين است كه تكيهگاه دين ،
كتاب خداى تعالى است و روشن است كه بعضى از قرآن بعض ديگر آن را تصديق مىكند و اختلاف و انشعابى در احكام و اقوال قرآن نيست ، جز اين كه احكام با يكديگر فرق دارند ولى اختلاف اقوال علما چنين نيست . نتيجه آن كه هيچ يك از اقوال علما به كتاب خدا ارتباط ندارد ، پس سخنان آنان مربوط به دين نيست .
دليل بطلان وجه دوّم ( خدا آنها را از اختلاف نهى كرده ولى آنها به معصيت مرتكب شدهاند ) اين است كه چون اختلاف آنها موجب معصيت خداست پس اختلاف جايز نيست و نياز به دليل ديگرى ندارد دليل بطلان وجه سوّم ( دين خدا ناقص باشد ) گفته حق متعال است كه فرمود : « ما فَرَّطْنا فى الكتابِ مِنْ شىءٍ » و نيز فرمود : « وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الكِتابَ تبياناً لِكُلِّ شىءٍ » [ 3 ] .
دليل بطلان وجه چهارم و پنجم روشن است ، زيرا آنها نمىتوانند ادّعا كنند كه قرآن ناقص است يا پيامبر در رساندن آن كوتاهى كرده است ، به همين دليل
[ 3 ] سوره نحل ( 16 ) : آيه ( 89 ) : ما قرآن را بر تو فرو فرستاديم كه هر چيزى در آن بيان شده است .
[ 639 ]
امام ( ع ) براى بطلان اين دو وجه دليلى نياورده است .
پس از توبيخ آنها امام ( ع ) متذكّر مىشود كه هر گاه در معناى قرآن تدبّر كنند و اسرار آن را دريابند و بر مشكلات و پيچيدگيهاى آن آگاه شوند جوابگوى همه مطالب خواهد بود ، بنابراين بر آنها حرام است كه به سخنى كه مستند به قرآن نيست مبادرت ورزند . اين است معناى كلام امام ( ع ) كه فرمود : « ظاهر قرآن زيبا و شگفتانگيز است و همه اقسام زيباييهاى شگفتانگيز بيان را داراست و باطن قرآن عميق است كه جز صاحبان خرد و كسانى كه از جانب خدا با حكمت و فصل خطاب تأييد شده باشند به اسرار و حقيقت آن دست نمىيابند .
امور شگفتانگيز آن تمام نمىشود و نكات تازه آن اگر چه بر اذهان تيز و بر ديد ديدگان مىگذرد ولى پايان نمىپذيرد . تاريكيهايى كه از ظلمت جهل سرچشمه مىگيرند جز به جلوه انوار قرآن و درخشش اسرار آن بر طرف نمىشود . » در چهار جمله پايان كلام امام ( ع ) سجع متوازى وجود دارد .