متن
ترجمه آیتی
ترجمه شهیدی
ترجمه معادیخواه
تفسیر منهاج البرائه خویی
تفسیر ابن ابی الحدید
تفسیر ابن میثم
( 113 )
[ 79 ]
82 گفتارى شگرف كه غرا ، نام گرفت
خدايى را سپاس مىگويم كه از سويى بر همه چيز برترى دارد و از ديگر سو ، با دهش و بخشش خود ، به هر كس و هر چيز نزديك باشد . هر دستاورد و امتيازى را مىبخشد و بلاهاى بزرگ و سختيهاى طاقت سوز را مىزدايد .
بخششهاى پياپى و دهشهاى فراگيرش را سپاس مىگويم و به او كه آغازگر جهان است ، ايمان دارم و از حضرتش كه هدايتگر است و نزديك ، هدايت مىجويم ، و هم از او كه توانمند است و پيروز ، چشم يارى دارم ، و تنها به او است كه توكل مىكنم . و به حق گواهى مىدهم كه محمد كه درود خدا بر او و بر خاندانش باد بندهى همان خدا و فرستادهى او است كه براى اجراى فرمان ، اتمام حجت ، و تقديم هشدارهاى خويش رسالتش داد .
( 114 ) اى بندگان خدا ، من تقواى خداوندى را به شما توصيه مىكنم كه برايتان مثلها آورد ، اجلها رقم زد ، جامههاى مناسب را تن پوشتان ساخت ، زندگيتان را نظام بخشيد و بر كشيد و با آمارى دقيق بر عملكردتان احاطه يافت و جزاى فراخورتان را در كمين نهاد ، با نعمتهاى فراگير و دهشهاى خلق گستر امتيازتان بخشيد ، و با برهانهاى رسا و گويا هشدارتان داد . پس شمارتان را آمار گرفت و پيمانههايى از عمر ، ويژهى هر كدامتان ساخت ، در قرارگاه آزمون و سراى عبرت كه ارزيابىتان را جايگاه است و حسابرسى آيندهتان را اساس بىگمان آب دنيا تيره و آبشخورش گلآلود است ،
چشماندازش زيبا و آزمونش سقوط آفرين است ، فريبى دگرگون ، پرتوى رو به افول ،
سايهاى زوال پذير و تكيهگاهى مايل به غلتيدن است ، كه تا دنيا گريزان بدان انس گيرند ، به دامشان افكند ، و تا دنيا نشناختگان بر آن تكيه زنند ، بر زمينشان كوبد و با تيرهاى زهرآگين در آماجشان نشاند ، و سرانجام بر دار مرگ آونگشان كند ، سپس ، به تنگناى گورشان كشد ، به بازگشتنگاهى هول انگيز كه در آن آدمى به جايگاه جاودانهى خويش و بازده كارش چشم بگشايد .
و بدين سان ، همواره آيندگان در پى گذشتگان رواناند . بى آن كه تيغ مرگ ،
آنى در نيام رود يا بازماندگان زمانى از جنايت باز ايستند ، همه ، سلسلهوار ، الگو از رفتگان مىگيرند و تا واپسين دم كه فرو رفتن در كام آسياب نيستى است پيش مىروند ، تا دورانى ديگر كه رشتهى جريانها بگسلد ، روزگاران سپرى شود و رستاخيز
[ 80 ]
پيش آيد ، آن گاه از قالب گورها ، آشيانهى پرندگان ، كنام درندگان و پرتگاههاى سقوط ، بازشان گيرد و بيرونشان كشد . در حاليكه همه در جهت امر خداوندى دواناند و به سوى معادش شتابان ، گروها گروه و خاموش ، ايستاده و صف به صف ، همگى در قلمرو ديد حق قرار دارند ، و در تمامى آن فضا پيام دعوتگرش ، وسيع و گسترده ،
طنين افكن است . متهمان چنان دادگاهى را جامههايى پوشاندهاند كه بازگوى درماندگى ، تسليم و زبونى است ، راه چارهانديشىشان گم و رشتهى آرزوهاشان گسسته است ، دلها فرو ريخته ، صداها درهم شكسته و كوتاه ، بدنها غرق در عرق تا گلوگاه ، روحها در دام ترسى بزرگ ، و گوشها در طنين ضرب آهنگ سخنگوى محشر و اعلام قطعنامه ، در تعيين كيفر سخت بديها و پاداش گران نيكيها رعد زده و لرزان است .
( 115 ) بندگانى آفريدهى اقتدار و تن در داده به جبر پروردگار ، گاه در قبضهى احتضار ، و ديگر گاه در دل گور گرفتار ، متلاشى و خاكسار ، و سرانجام تك و تنها برانگيخته شوند و به دادگاه خدا احضار ، پاداشى سزاوار را نصيب برند و از صافى حساب بگذرند .
پيش از اين ، يافتن گريزگاه را فرصت داشتند ، به راه روشن رهنمون شده بودند و براى جلب خشنودى خدا ، فرصت كافى در اختيارشان بود . در فضايى روشن و پاك از زنگارهاى شك در دوران اجل و ميدان مهلت وانهاده شده بودند ، تا براى لحظهى مسابقه ، اسبها را هر چه بهتر براى پيشى گرفتن ، چابك و آماده سازند ، به شتاب زدگى دچار نيايند و در جستجوى مشعل حق به انديشه بنشينند . وه كه مثلهاى درست و پندهاى شفا بخش چه اراند ، اگر با قلبهايى وارسته و گوشهايى پذيرا و انديشههايى مصمم و خردهايى دور انديش ، برخورد كنند پس تقواى الهى پيشه كنيد ، تقوايى كه همسان تقواى كسى باشد كه با دريافت حقايق به خشوع گرايد ، چون به گناه آلوده شود ، اعتراف كند ، انگيزهى تلاشش ، ترس از خدا ، و انگيزهى شتابش به خدمت ،
عشق به او باشد و يقين به نيكيش وادارد ، در مقابل عبرتها ، پندپذير ، و در برابر هشدارها بيمناك باشد و با شنيدن اخطار ، از آن چه منع شده است ، دست فراپس كشد ، هم او كه پذيراى دعوت حق است و مدام در حال نيايش و زارى ، هماره در كار بازگشت و توبه است و گام بر گامجاى پيشوايان مىنهد و از آنان پيروى مىكند و براى ديدن راه راستى كه نشانش مىدهند ، چشمانى هميشه باز دارد ، پس در جست و جوى حق شتاب مىورزد ، و با شتابى افزونتر خود را از خطر جهل و گمراهى مىرهاند ، و با به دست آوردن اندوختهاى ارجمند ، درون خويش را از هر آلودگىاى مىپالايد ، آخرت خويش را آبادان مىكند و براى روز سفر از اين جهان و روى كردن به جهان ديگر ، كه سراى ماندن جاودانه است و هنگامهى نياز و تنگدستى انسان ، به توشهاى رساننده
[ 81 ]
تكيه دارد كه آن را از پيش فرستاده باشد .
پس اى بندگان خدا ، همسو با حكمت آفرينش انسان ، تقواى الهى پيشه كنيد و با درك ژرفاى اخطارهاى الهى آن جا كه از خويشتن خويشش هشدارتان داده است بر خود بترسيد و با ايمان به صدق وعدههاى قاطع پروردگار و ترس از معاد خود را سزاوار وعدههايى سازيد كه برايتان از پيش فراهم كرده است .
( 116 )
بخشى ديگر از همين گفتار
گوشهايى ارزانيتان داشت كه معانى دلخواه را دريابند ، و چشمانى كه پردههاى سياه را براندازند ، و اندامهايى كه در كار فراهم ساختن عضوهايند ، و در تركيب صورتها و هم در دورانهاى عمر هماهنگ و سازوارند ، با كالبدهايى كه بر پايهى همبستگى استوارند ، و قلبهايى كه روزى را به سراسر تن با فشار رسانند ،
برخوردار از نعمتهاى شكوهمند ، وامدار منتهاى پياپى و در پناه دژهاى عافيت بخش او هر كدامتان را عمرى رقم زده است و از شما پوشيدهاش داشته است ، و از يادگاران نسلهاى پيشين ، عبرتها در ميانتان به جاى نهاده است ، كه از بهرههاى دنيا چه كامها گرفتند و پيش از در افتادن به مغاك مرگ ، چه گونه در آسايش و فراخى بودند ، اما پيش از دست يافتن به آرزوها ، مرگ فروشان گرفت و در زير چرخهاى ارابهى اجل له و كوبيده شدند ، بى آنكه در زمان تندرستى پيشبينى كنند ، يا در فرصتهاى مناسب عبرتى گيرند . مگر اينان كه امروز در شادابى جوانى هستند ، جز چروكيدگى پيرى را در انتظاراند ؟ مگر اين از عافيت سرشاران ، از فرود آمدن بيماريها در اماناند ؟ و مگر هستى داران ، جز نابودى محتوم را چشم به راهاند ؟ حال آن كه بريده شدن از دنيا و انتقال يافتن به آخرت نزديك است ، با تن لرزهها ، سوز دردهاى جانكاه ، غصههايى كه فرو بردن آب گلو را دشوار مىكند ، و نگاههاى دادرس خواه كه ياران ، خويشان ، عزيزان و همسران را به يارى مىطلبد آيا خويشان به دفاع برمىخيزند ؟ يا با گريههاشان او را كه به گروگان و تنها در تنگناى گور فرو افتاده است هيچ سودى رسانند ؟ هرگز كه خزندگان پوست او را دريدهاند و آفات طراوتش را به كهنگى بدل كردهاند ، طوفانها آثارش را رفتهاند ، و حركتهاى شب و روز از او چيزى به جاى نگذاشتهاند . تنهاى پرطراوت گنديدهاند و استخوانهاى پرصلابت پوسيدهاند ، جانها گروگان بار سنگين خويشاند و اينك به يقين خبرهاى غيبى را باور دارند اما ديگر نه بر كارهاى شايسته چيزى مىتوان افزود و نه جبران لغزشها امكانپذير تواند بود .
[ 82 ]
آيا نه اين كه شما فرزندان ، پدران ، برادران و نزديكان همين قومايد ؟ و در حركت خويش آنان را الگو مىگيريد و همان راهى را كه در نور ديدهاند مىپوييد و بر جادهايكه كوبيدهاند ، مىرانيد ؟ افسوس كه قلبها ، با قساوت از بهرههاى به سزا محروماند ، و به جاى رشد به پوچى مىگرايند ، و در ميدانى كه فراخورشان نيست مىتازند ، گويى كه مخاطب آن رهنمودها نيستند ، و رشد خويش را به فراچنگ آوردن دنيا ، محدود مىدانند .
( 117 ) از ياد مبريد كه گذارتان بر صراط است با لغزشگاههاى سقوط آفرين ،
پرتگاههاى هولانگيز و هراسهاى پى در پى آن پس اى بندگان خداى ، تقواى الهى پيشه كنيد ، تقواى صاحب خردى كه انديشه ، قلبش را به كار گرفته ، بيم ، تنش را به كار داشته ، شب زندهدارى ، طعم خوش خواب را از او باز گرفته ، اميد ، روزهايش را سرشار از عطش كرده ، شهواتش لگدكوب زهد شده ، ياد خدا را بر زبان جارى كرده ،
ترس از خدا را براى امنيت آينده پيش فرستاده ، از هر خط شبههناكى دورى گزيده ،
سوى راه مطلوب ، ميانهتر راه ممكن را پيموده است ، بى آنكه در راه به ورطههاى غرور در افتد و امور شبههناك ، پردهى ديدش شود . اين همه در حالى است كه او در آرامترين خوابها ، و امنترين روزها ، با دريافت مژدهى شادى بخش و رسيدن به آسايش ابدى نعمتهاى آخرت ، شاهد پيروزى را در آغوش مىكشد ، كه گذرگاه دنيا را با شيوهاى ستايش انگيز ، پس پشت نهاده است و از بخت بلند ، توشهى آينده را از پيش فرستاده است . شتابش ، با انگيزهى خداى ترسى بوده است ، لحظهاى از فرصت خويش را از دست فرو ننهاده است ، در راه طلب با رغبت تمام گام نهاده است و بيمناك اما هوشيار از ورطهها جهيده است و در امروز ، به فردايش چشم دوخته ، به آينده نظر داشته است ، كه بهشت پاداش انسان ، و دوزخ در كيفرش بسنده است ، و نيز ، خدا به عنوان تنها ياور و انتقام گيرنده ، و در دادگاه تاريخ قرآن ، در دادستانى و دفاع ،
ما را بس .
( 118 ) من ، شما را به تقواى الهى ، توصيه مىكنم كه با هشدارهاى مكرر ،
جاى توجيهى نگذاشت ، و با ارائهى خطى روشن ، حجت را تمام كرد ، و از دشمنى هشدارتان داد كه موذيانه و پنهانى در سينهها مىخزد و نجوا كنان در گوشها مىدمد ،
پس به گمراهى مىخواند و به سقوط مىكشاند ، با وعدههاى دروغين ، آرزوهاى شيطانى را تلقين مىكند و زشتى بزه را مىآرايد ، و هلاكتهاى هول انگيز را آسان مىنماياند ، تا اندك اندك ، همنشين خود را به دام افكند و به غل و زنجير كشد ، در اين هنگام يكباره تمامى آرايشهاى قبل را منكر مىشود و خطرهايى را كه ساده مىنمود ،
بزرگ و بزرگتر جلوه مىدهد ، و آن فضاى امن دروغين را به دلهره و ترس مىآكند .
( 119 )
[ 83 ]
بخشى ديگر از همين گفتار پيرامون چه گونگى آفرينش انسان
به داستان پرسش انگيز انسان باز گرديم ، كه خدايش در تاريك خانهى زهدانها و در غلافهاى تو در تو ، پديد آورد ، به صورت نطفهاى جهنده ، خونى بسته ولى زنده ، جنين و كودك شيرخوار و سرانجام نوجوان و جوان . سپس او را قلبى نگهبان ، زبانى سخنور و چشمى تماشاگر بخشيد ، تا حقايق اين جهان را ، براى آموختن و تحليل ، فهم كند و ضمن زنهارپذيرى ، پا از گناه واپس كشد . ولى همين كه ، برخوردار از اعتدالى استوار ، قد راست كرد ، با استكبار از اطاعت سرباز زد و با گستاخى به بيراهه گراييد ، در حالى كه همواره از چاه ويل هوسها ، دلو خويش پر مىكرد و تمامى كوشش خود را وقف دنياى خويشتن مىساخت در امواجى از لذتهاى سطحى نسنجيده ، بى آن كه در انديشهى مصيبتى يا نگران هيچ رويداد ترس آورى باشد ، در فتنهاش فريب زده ، جان سپرد ، و در اين جهان كه برايش لغزشگاهى بيش نبود اندكى بيش زندگى نكرد ، نه از عمرش سودى برد و نه مسئوليتى را پذيرا شد . درست در اوج سركشى و در مسير خوشىهايش ، فاجعههاى مرگ ، به هنگام يورش آورد ، پس در امواج دردها و بيماريهاى كوبنده ، حيرت زده از هوش برود ، در حلقهى برادرى مهربان و پدرى دلسوز كه يكى از بىتابى واى سر مىدهد و ديگرى با اضطراب به سينه مىزند ، او با بيهوشى مرگ ، گرداب مصيبت و نالههاى دردناك دست به گريبان است ، و كشتى عمرش در طوفانى سخت درگير .
سپس با نوميدى در كفنش بپيچند ، بى هيچ مقاومتى به هر سويش بكشند ، پس آن گاه پيكر رنج ديده و در بيمارى گداختهاش را بر چوبها افكنند و فرزندان و برادران ،
شتاب زده بسوى سراى غربت كه ديدارش را نقطهى پايان است به دوشش كشند .
تا آن كه تشييع كنندگان روى برتابند و ماتم زدگان باز گردند ، او نجواكنان براى پرسشى بهت آور و آزمونى لغزشزا ، در گودالش نشانده شود بزرگترين گرفتارى آن سو ، آب آتشين ، فرو افتادن در دوزخ زبانههاى آتش و زوزهى شعلهها است ، نه در فاصلهى شكنجهها فرصتى است كه انسان بياسايد و نه آنى مىتواند به دور از درگيرى بيارامد ، نه نيرويى براى مقاومت است ، نه مرگ رهايى بخش و نه حتى لحظهاى خواب تسكين دهنده . در ميان انواع مرگها و ساعتهاى
[ 84 ]
شكنجه . از اين همه به خدا پناه مىبريم ( 120 ) اى بندگان خدا ، آنها كه عمرى را در فراوانى و نعمت به سر آوردند ،
آموزش ديدند و دريافتند ، فرصتشان را به تباهى كشيدند و بهرهمندى از سلامت را از ياد بردند ، اينك كجايند ؟ همانها كه دورانى بلند ، مهلت يافتند ، از دهشهاى گوناگونى بهره بردند ، از عذاب دردناك هشدار يافتند و به نعمتهاى گران وعده داده شدند .
اى دارندگان چشم و گوش ، و اى خداوندان عافيت و امكانها ، از گردابهاى گناه و عيبهاى خشمانگيز بر حذر باشيد ، كه براى گريز ، رهايى ، پناهندگى و بازيابى تكيهگاه و بازگشت آيا هيچ راهيتان هست ؟ پس چرا به كژراهه مىرويد ؟ به كدامين سو باز مىگرديد ؟ و اين غرور و فريب خوردگىتان را چه بهانهاى داريد ؟ كه سهم هر يكتان از زمين ، تنها طول و عرضى است با پيكرتان هماندازه ، با گونهاى بر خاك نهاده .
اى بندگان خدا ، هم اينك كه گلوهاتان وانهاده ، روحها آزاد ، زمينهى هدايت فراهم ، صحنهى حضور و بدنها آسوده و فرصت باقى است و شما در اوج قدرت انتخابايد و فرصت توبه داريد و در عين گناهكارى در فراخناييد و هنوز در فشار و تنگنا قرار نگرفتهايد و هنگامهى هول جان دادن پيش نيامده ، آن موعود پنهان در نرسيده ، آن تواناى شكست ناپذير گريبانتان را فرو نفشرده است ، تلاش را بياغازيد و دست به كار بريد .