جستجو

و من خطبة له ع و هي الخطبة العجيبة تسمى الغراء و فيها نعوت

متن ترجمه آیتی ترجمه شهیدی ترجمه معادیخواه تفسیر منهاج البرائه خویی تفسیر ابن ابی الحدید تفسیر ابن میثم

[ 153 ] 82 خطبه‏اى از آن حضرت ( ع ) آن را خطبه غرّاء ناميده‏اند كه از خطبه‏هاى شگفت‏انگيز آن حضرت ( ع ) است . حمد خدايى را كه به قدرت خود برتر است و پيروز و ، به فضل و بخشايش خود بر همگان نزديك . بخشنده هر فايدتى است و دفع كننده هر سختى و بلايى است . سپاس مى‏گويم او را ، به سبب بخششهاى عطوفت‏آميزش و نعمتهاى او كه همگان را از آن نصيب است . ايمان مى‏آورم به او ، كه مبدأ همه چيزها و آغاز كننده آفرينش است و از او هدايت مى‏طلبم ، كه هم نزديك است و هم راه نماينده . از او يارى مى‏خواهم ، كه هم قاهر است و هم قادر و بر او توكل مى‏كنم ، كه هم كفايت‏كننده است و هم يارى دهنده و شهادت مى‏دهم ، كه محمد ( ص ) بنده و رسول اوست ، او را فرستاده است تا فرمانهايش را روان دارد و حجت را بر همه تمام كند و مردمان را از عذاب او بترساند ، پيش از آنكه روز رستاخيز فرا رسد . اى بندگان خدا ، شما را به ترس از خدا سفارش مى‏كنم . خداوندى كه برايتان مثلها آورده و مدت عمر هر يك از شما را معين كرده است . آنكه پيكرهاى شما به جامه‏ها بياراسته و اسباب معيشتتان فراهم ساخته و به كردارهايتان احاطه دارد و پاداش هر يك از شما را بر سر راه مهيا داشته . خداوندى كه نعمتهاى فراوان و عطاياى بى‏شمار خود را خاص شما گردانيد و به حجتهاى آشكارتان هشدار داد . يك يك شما را بر شمرد و براى هر يك مدت عمرى مقرر داشت . بدانيد ، كه شما را در اين جهان كه سراى آزمايش و عبرت است مى‏آزمايند و به حساب آنچه گفته‏ايد يا كرده‏ايد خواهند رسيد . دنيا آبشخورى تيره است و گل آلود . ظاهرش دلفريب است و باطنش هلاك كننده . فريبى است زودگذر و فروغى است غروب‏كننده و سايه‏اى است ناپايدار و زوال يابنده و تكيه‏گاهى است فرو ريزنده . فريبندگى كند تا انس گيرد به او ، كسى كه از آن گريزان است و دل بندد به او ، آنكه او را ناخوش دارد . آنگاه چموشى كند و لگد پراكند و دامهاى خود بگسترد و تيرهاى خود در كمان راند و آدمى را در كمند مرگ افكند و به خوابگاهى تنگ و بازگشتگاهى دهشت‏آورش كشد تا به عيان پاداش اعمال نيك و كيفر كردارهاى بد خويش بنگرد . و اينچنين‏اند كسانى [ 155 ] كه پس از اين مى‏آيند و جانشين گذشتگان مى‏شوند ، زيرا مرگ از هلاك كردنشان باز نايستد و بازماندگان نيز از ارتكاب گناه دست باز ندارند و از كرده پشيمان نشوند ، بلكه از رفتار پيشينيان پيروى كنند و پى در پى مى‏گذرند و مى‏روند تا به سر منزل فنا رسند . چون رشته كارها از هم گسست و روزگاران سپرى شد و رستاخيز مردم فرا رسيد ، خداوند آنها را از درون گورها يا آشيانه‏هاى پرندگان يا كنام درندگان يا هر جاى ديگر كه مرگ بر زمينشان زده است ، بيرون آورد ، در حالى ، كه در انجام فرمانهاى خداوندى شتابان‏اند و بيدرنگ به سوى بازگشتگاه او به پيش مى‏روند و خاموش ، صف در صف ، در منظر الهى ايستاده . آنگاه بانگ منادى حق به گوششان رسد . جامه خضوع و فروتنى و فرمانبردارى و ذلّت و خوارى بر آنان پوشيده شود . در آن روز ، هيچ حيله‏اى به كار نيايد و آرزوها منقطع شود و دلها غمگين و از حركت ايستاده ، آوازها به خشوع آميخته و به پستى گراييده ، سر و روى غرق عرق ، وحشت بر آنها چيره . بانگ مهيب آن منادى كه تميز دهنده حق از باطل است و آنان را فرا مى‏خواند كه براى گرفتن جزاى اعمال خويش از ثواب يا عقاب در حركت آيند ، لرزه بر اندامها اندازد . بندگانى هستند ، آفريده شده به قدرت قاهره او و پرورش يافته در تحت سيطره او نه به دلخواه خود . در چنگال مرگ گرفتار آمده در گورها جاى گرفته . پيكرهايشان پوسيده گرديده ، تنها و بى‏كس از گورها بيرونشان آورند تا پاداش عمل خود ببينند و آن وام ، كه به گردن دارند ، بگزارند و چون به حسابشان برسند ، نيكان و بدانشان از يكديگر جدا شوند . در اين جهان ، مهلتشان دادند تا راه رهايى خويش بيابند و از گمراهى به در آيند همانگونه كه كسانى را كه خواستار خشنودى و آشتى آنان باشند مهلت دهند و ظلمت شبهات از آنان زدوده‏اند . به حال خود رهايشان كرده‏اند تا خود را مهيا كنند همانند اسبانى كه خواهند به ميدان مسابقت روند . و بينديشند كه چسان حقيقت را بازجويند و اعمال نيك را بشناسند و در ايام زندگى و فرصتى كه حاصل كرده‏اند از نور معرفت پرتوى برگيرند . چه زيبا و شگفت‏انگيز است اين مثلهاى راست و درست و اين اندرزهاى شفابخش ، اگر به دلهاى پاك و گوشهاى شنوا و رأيهاى ثابت و خردهاى دورانديش راه يابند . پس از خداى بترسيد همانند كسى كه شنيد و خاشع شد و چون از روى نادانى گناهى كرد به گناه خويش اعتراف نمود و از سرانجام كار خود بيمناك گرديد و عمل [ 157 ] كرد و از عقوبت پروردگار به هراس افتاد و به اطاعت شتافت و به مرحله يقين رسيد و كارهاى نيكو كرد . چون اندرزش دادند ، اندرزها را پذيرا آمد و چون بر حذرش داشتند ، حذر نمود و باز گرديد و توبه كرد و به خدا روى آورد و به دوستان خدا اقتدا كرد كه بر مثال ايشان رود . چون راه راست را به او نشان دادند او نيز بديد و بشناخت و چابك وار قدم در راه طلب نهاد . و تا در گناهان نيفتد ، از هر گناه بگريخت . اندوخته سراى آخرت به دست آورد و باطن خويش پاكيزه ساخت و سراى آخرت بياراست ، براى روزى كه از اين جهان رخت برمى‏بندد و بدان راه پرخطر گام مى‏نهد و براى هنگام نيازمندى و جاى تنگدستى ، تا سبب پشتگرمى او شود ، زاد راه مهيا ساخت و براى آن سراى ، كه جاى اقامت ابدى اوست ، پيشاپيش بفرستاد . پس اى بندگان خداى ، از خداى بترسيد و آن كنيد كه شما را براى آن آفريده است و از او بيمناك باشيد بدان حد كه شما را از خود بيم داده است . تا شايسته آن نعمت جاويد شويد ، كه براى شما مهيا كرده است تا وعده‏اى كه به بندگان خود داده برآورد ، كه وعده او همواره راست است ، و از بيم رستاخيز او دور باشيد . و از اين خطبه خداوند شما را گوش عطا كرد ، تا آنچه را كه درخور شنيدن و نگهداشتن است بشنويد و نگه داريد . و چشم داد تا ظلمت نابينايى را فروغ بينايى بخشد . و اندامهايى بخشيد كه خود اجزايى در بر دارند و هر يك از اندامها را در جاى مناسب خود قرار داد ، در تركيب خاص خود و بر دوام . و كالبدى در رسانيدن منافع خود همچنان بر پاى . و دلهايى كه روزى خود مى‏طلبند . همه در نعمتهاى او غرقه‏اند و رهين منت او هستند . و ارزانى داشت ، آنچه عافيت را عطا كند و بلا را مانع آيد . خداوند براى هر يك از شما زمانى معين كرده كه پايان آن بر شما پوشيده داشته . و برايتان از آثار گذشتگان عبرتها بر جاى نهاده ، چيزهايى كه از آنها بهره مى‏يافتند و نصيب خويش بر مى‏گرفتند . بسى مهلتشان داد تا بهره خويش برگرفتند و مرگ شتابان بر سرشان تاخت و ميان آنها و آرزوهايشان جدايى افكند در حالى كه ، در ايام تندرستى براى روز بازپسين توشه‏اى فراهم نكردند و در اوان جوانى در انديشه [ 159 ] روزگار پيرى و مرگ نبودند . آيا آنان ، كه در اوج رونق جوانى هستند ، جز پيرى و خميدگى چه انتظارى دارند يا كسى كه در عين تندرستى است چشم به راه چه تواند بود جز بيمارى و ناتوانى ؟ آيا آنان ، كه هنوز زنده و برجاى‏اند در انديشه مرگ و نيستى نيستند ؟ زمان جدايى و دورى فرا رسيده است . از اضطراب ، لرزه بر تن افتاده ، دردها شدت گرفته و از بسيارى اندوه ، آب دهان در گلو گره شده و چشم در طلب فريادرسى به اطراف مى‏نگرد ، مگر ، از فرزندان يا خويشاوندان و عزيزان و همسران يكى دست فرا كند . آيا هيچيك از خويشاوندان را رسد كه دفع مرگ كنند ؟ آيا نوحه گران با فرياد و شيون خود گرهى از اين كار توانند گشود ؟ در حالى كه ، آدمى گروگان محلّه مردگان است و تنها در تنگناى گور خفته است . حشرات و گزندگان ، پوست تنش را بر دريده‏اند و آن پيكرى كه تا چندى پيش زنده و شاداب بود ، اكنون پوسيده شده و وزش بادها نشانش را برانداخته و دست حوادث روزگار خاك او بر باد داده . آرى ، بدنهاى تازه و لطيف ، دگرگون گشته و آن استخوانهاى نيرومند پوسيده شده و جانها در گرو بار گران گناهان گرفتار مانده‏اند . آن خبرهاى غيبى ، كه شنيده بودند ، به يقين ديده‏اند . از ايشان نمى‏خواهند كه بر اعمال نيك خود بيفزايند و راهى براى گذشتن از لغزشها و خطاهايشان نمى‏يابند . آيا شما ، زندگان ، پسران يا پدران آن قوم نيستيد ؟ يا برادران و خويشان ايشان ، كه از شيوه‏هاى آنان پيروى مى‏كنيد و بر مركب آنان سوار مى‏شويد و به راه آنان مى‏رويد . پس دلهاى مردم سخت گرديده و به نصيب و حصّه خود نرسيده‏اند . غافل از هدايت و رستگارى راه مى‏پيماييد ولى ، نه در راهى كه بايد . گويى كه احكام دين جامه‏اى است كه براى قامت ديگران بريده شده و معنى رستگارى جز گردآوردن متاع و خواسته اين جهانى نيست . بدانيد ، كه بر صراط گذر خواهيد كرد و صراط ، گذرگاهى است لغزنده . از آن لغزشها ، وحشتها زايد و ، وحشت از پس وحشت پديد آيد . پس اى بندگان خدا از خدا بترسيد چونان خردمندى كه انديشه معاد ، قلب او را تسخير كرده و بيم از عذاب ، پيكرش را رنجور داشته و شب زنده‏داريها آن خواب اندك را هم از او ربوده است و اميد رحمت پروردگار در گرماگرم روز تشنه‏اش داشته و پارساييش از شهوات دور داشته و ذكر خدا زبانش را به جنبش در آورده و ، تا از خشم او در امان ماند ، در پس سپر خوف از او پنهان گشته . از هر انديشه كه از راه روشن الهيش باز دارد ، دورى گزيده [ 161 ] و تا به سر منزل مقصود رسد ، بهترين و راست‏ترين راهها را برگزيده است و هيچ فريبى او را از راه حق منحرف نساخته و امور شبهه ناك از نظرش پنهان نمانده . پيروز است ، زيرا مژده بهشتش داده‏اند و نعمتهاى لا يزال خداوندى ، و خواب خوش در گور ، و ايمنى در روز رستاخيز . ستوده كسى است ، كه از گذرگاه دنياى زودگذر به نيكنامى گذرد و خوشبخت كسى است ، كه توشه سراى آخرت پيش فرستد و از خوف خدا به اعمال نيكو شتابد و در آن روزها ، كه مهلتش داده‏اند ، از پاى ننشيند و در طلب خشنودى خداوند رغبت نشان دهد و در گريز از خشم او چالاكى ورزد . امروز كه در دنياست در انديشه فرداى قيامت باشد و پيش از آنكه رخت از اين جهان بكشد ، احوال آخرتش را به عيان بنگرد . بهشت ، پاداش عمل نيكوكاران را كافى است و عذاب آتش ، كيفر بدكاران را بسنده است ، زيرا خداوند هم انتقام كشنده است و هم يارى دهنده و كتاب خدا هم حجت آورد و هم به داورى كشد . شما را به ترس از خدا سفارش مى‏كنم . خداوندى كه شما را چندان هشدار داده كه جايى براى بهانه‏جويى باقى نگذاشته و ، با نمودن راه روشن خود ، حجت بر همگان تمام كرده است و شما را از شيطان ، دشمنى كه در دلهايتان پنهان شده و در گوشهايشان زمزمه مى‏كند ، بيم داده . شيطان ياران خود را گمراه كند و هلاك نمايد و وعده دهد و آرزومند سازد و كارهاى گناه‏آلود را در چشمها بيارايد و گناهان بزرگ را بى‏مقدار و كم‏بها جلوه دهد ، تا اندك اندك ، دوستان خود را به دام كشد . و در بند خود به گروگان بربندد . آنگاه هر چه را كه به فريب آراسته ، انكار كند و آنچه را بيمقدار و كم بها وانموده ، بزرگ انگارد و از آنچه ايمنى داده بر حذر دارد . و هم از اين خطبه [ در صفت آفرينش آدمى ] آيا شما را از آفرينش آدمى آگاه سازم ؟ خداوندش در ظلمت زهدانها و درون غلافها و پرده‏ها پديد آورد . نطفه‏اى بود جهنده و خونى لخته شده ، بى‏هيچ صورتى و ، جنينى و شيرخواره‏اى و از شير بازگرفته‏اى . سپس ، جوانى شد باليده و رسيده . خداوند او را دلى داده فراگيرنده و زبانى سخنگوى و [ ديده‏اى بينا ] تا از سر اعتبار م كند و از ناشايستها بپرهيزد . چون قامتش اعتدال يافت و قد برافراشت ، مغرورانه ، سر بر تافت و گمراه و لاابالى شد . دلو آرزوها را از چاه ضلالت بر مى‏كشيد . همه سعى و رنجش براى دنيا بود و به خاطر عيش و طرب خويش و بى‏توجه به شريعت ، در پى هر چه دلخواه [ 163 ] اوست . باور ندارد ، كه روزى مصيبتى بر او فرود آيد ، از اين رو ، از هيچ گناهى باك ندارد ، تا در عين غفلت و بى‏خبرى ، مفتون آمال و آرزوهاى خود بميرد . در حالى كه ، زندگى كوتاهش در لغزشها و خطاها سپرى شده و از هيچ پاداشى نصيبى نبرده كه هيچ فريضه‏اى را به جا نياورده . هنوز گرم سركشى بود و ، سرگرم شاد خوارى و لذّت جويى كه بلاى مرگ بر سرش تاختن آورد و در گرداب آلام و بيماريها ، حيران و سرگردان ، روزها را به شب مى‏آورد و شبها را بيدار و نالان ، به روز ست ، در حالى كه ، برادرى مشفق و پدرى مهربان و گروهى ، كه بر حال او تأسّف مى‏خوردند و در اضطراب بر سينه مى‏كوبيدند ، گرد او را گرفته بودند . او بيهوش افتاده و در حال سكرات است . غمگين و حسرت زده است ، به هنگام جان دادن ، به درد ، مى‏نالد و به هنگام رخت بر بستن از اين جهان ، رنج ديده است و درد كشيده . آنگاه پيكرش را در كفنها مى‏پيچند و او را ، كه رام و تسليم است ، از زمين بر مى‏گيرند و بر تخته پاره‏ها مى‏نهند و در حالى كه ، از شدت تعب ، چون اشتر از سفر بازگشته خسته است ، از رنج بيمارى گداخته و لاغر شده است . فرزندان و برادرانش او را بردارند و به سراى غربتش برند ، جايى كه كسى به ديدارش نرود . چون تشييع‏كنندگان و نوحه سرايان بازگردند ، او را در قبرش بنشانند و او از بيم سؤال و لغزش در امتحان ياراى سخن گفتنش نباشد . بزرگترين بلايى كه در اين مرحله است ، بلاى آن آب جوشان و دخول در دوزخ فروزان است و وحشت از فوران و شدت صداى آتش . عذاب كاهش نمى‏يابد تا اندكى بيارامد و آسايشى نيست ، كه رنج را بزدايد و توان و طاقتى نه ، كه مگر عذاب را بازدارد ، و مرگى نيست كه از رنج برهاندش و نه به قدر لحظه‏اى خواب ، كه اندكى غمش را تسكين دهد به انواع مرگها و عذابهاى پياپى همچنان مبتلاست . و ما به خدا پناه مى‏بريم . اى بندگان خدا ، كجايند كسانى كه عمر دراز كردند و از نعمتهاى پروردگار بهره‏مند گشتند ؟ كجايند آنان كه تعليمشان دادند و دريافتند ؟ كجايند آنان كه فرصتشان دادند و به لهو و بازيچه گراييدند . تندرستيشان دادند و نعمت سلامت از ياد بردند . مدتى دراز مهلتشان دادند به عطاياى نيكو بنواختندشان و ، آنها را از عذاب دردناك خدا ترسانيدند و به پاداشهاى بزرگ وعده دادند . حذر كنيد از گناهانى كه شما را به ورطه [ 165 ] هلاكت مى‏اندازد و بترسيد از زشتيهايى ، كه سبب خشم خدا مى‏شود ، اى خداوندان چشمان بينا و گوشهاى شنوا و تنهاى درست و مال و متاع اين جهانى . آيا هيچ گريزگاهى ، راه نجاتى ، پناهگاهى ، راه فرارى يا بازگشتى هست ؟ پس كى باز خواهيد گشت و به كدام سو روى مى‏نهيد ؟ چه چيز شما را اينچنين فريفته است . بهره شما از زمين به قدر قامت شماست . در آنجا چهره بر خاك خواهيد نهاد . اكنون اى بندگان خدا ، تا ريسمان مرگ رهاست و گلويتان را نفشرده است و جان در بدن داريد ، فرصت غنيمت شماريد . اكنون ساعت ارشاد است و آسايش تنها و هنگام خدمت و تلاش و ، آنچه از روزهاى عمرتان برجاى مانده است ، زمان مهلت شماست تا خويشتن دگرگون كنيد . اكنون هنگام توبه است و زمان حاجت خواستن ، پيش از آنكه به تنگنا افتيد يا گرفتار وحشت شويد و جان از تن برود و آنكه اكنون چهره نهفته و در انتظار آن هستيد ، چهره نمايد و آن خداى پيروزمند مقتدر شما را فرو گيرد ، در انديشه خويش باشيد . در خبر است كه چون آن حضرت اين خطبه ادا مى‏كرد ، مستمعان را تن مى‏لرزيد و چشمها مى‏گريست و دلها در اضطراب بود .