متن
ترجمه آیتی
ترجمه شهیدی
ترجمه معادیخواه
تفسیر منهاج البرائه خویی
تفسیر ابن ابی الحدید
تفسیر ابن میثم
[ 552 ]
237 از خطبههاى آن حضرت ( ع ) است :
فَاعْمَلُوا وَ أَنْتُمْ فِي نَفَسِ اَلْبَقَاءِ وَ اَلصُّحُفُ مَنْشُورَةٌ وَ اَلتَّوْبَةُ مَبْسُوطَةٌ وَ اَلْمُدْبِرُ يُدْعَى وَ اَلْمُسِيءُ يُرْجَى قَبْلَ أَنْ يَخْمُدَ اَلْعَمَلُ وَ يَنْقَطِعَ اَلْمَهَلُ وَ يَنْقَضِيَ اَلْأَجَلُ وَ يُسَدَّ بَابُ اَلتَّوْبَةِ وَ تَصْعَدَ اَلْمَلاَئِكَةُ فَأَخَذَ اِمْرُؤٌ مِنْ نَفْسِهِ لِنَفْسِهِ وَ أَخَذَ مِنْ حَيٍّ لِمَيِّتٍ وَ مِنْ فَانٍ لِبَاقٍ وَ مِنْ ذَاهِبٍ لِدَائِمٍ اِمْرُؤٌ خَافَ اَللَّهَ وَ هُوَ مُعَمَّرٌ إِلَى أَجَلِهِ وَ مَنْظُورٌ إِلَى عَمَلِهِ اِمْرُؤٌ أَلْجَمَ نَفْسَهُ بِلِجَامِهَا وَ زَمَّهَا بِزِمَامِهَا فَأَمْسَكَهَا بِلِجَامِهَا عَنْ مَعَاصِي اَللَّهِ وَ قَادَهَا بِزِمَامِهَا إِلَى طَاعَةِ اَللَّهِ فلان فى نفس من امره : فلانى در كار خود ، فرصت فراوانى دارد . « پس وقت را غنيمت شمرده به عمل بپردازيد ، در حالى كه در گستره زندگانى هستيد و نامههاى اعمال شما باز است ، و سفره توبه گسترده است و گناهكار به سوى آن دعوت مىشود ، و بدكار اميد داده مىشود ، پيش از آن كه عمل متوقف شود ، فرصت از دست برود ، و مدت بسر آيد و در توبه بسته شود و فرشتگان به آسمان بالا روند ، پس هر انسانى بايد از خود براى خود و از زندگى براى مرگ و از نماندنى براى ماندنى و از رونده براى باقى مانده ، نتيجه بگيرد ، مرد خدا ترس ،
در حالى كه تا رسيدن مرگ او را فرصت داده و تا انجام دادن عمل او را مهلت
[ 553 ]
دادهاند ، مردى است كه نفس سركش خود را لجام زده و مهار آن را در اختيار دارد ،
و نفسش را با دهان بند از گناهان باز داشته و مهارش را به سوى طاعت و عبادت خدا مىكشاند » اين خطبه در نهايت زيبايى و فصاحت ، مردم را به كار عبادت و عمل امر مىكند و فرصتهاى زيادى را كه براى غنيمت شمردن دارند به آنان خاطر نشان مىكند :
1 در فراخناى زندگى به سر مىبرند ، مهلت عمل كردن برايشان باقى است ، اما مرگ كه فرا رسد فرصت عمل نيست .
2 نامههاى اعمال باز است ، اما با مرگ بسته مىشود ، معناى نامه اعمال و باز بودن آن در خطبههاى قبل بيان شده است .
3 راه توبه باز است ، توبه را تشبيه به فرش پهنى كرده است كه هر كس بخواهد مىتواند قدم بر آن نهد ، توبه هم در تمام عمر براى آدمى گسترده است ،
هر لحظه بخواهد مىتواند به قبولى آن برسد ، و تنها با مرگ ، اين بساط بر چيده مىشود چنان كه خداوند مىفرمايد : « وَ لَيْسَتِ التَّوبَةُ لِلَّذينَ يَعْمَلُونَ السَّيِئاتِ حَتى إِذا حَضَرَ اَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قال إِنّى تُبْتُ الْآنَ وَ لاَ الَّذينَ يَمُوتُوْنَ وَ هُمْ كُفّار [ 1 ] » .
4 كسى كه از عبادت رو گردان است و از خدا و حقيقت اعراض مىكند ،
در اين فرصت از عمر پيوسته از طرف خدا و پيامبران به سوى عمل و توجه به دين و عبادت دعوت مىشود ، اما وقتى كه از دنيا رفت اين دعوت هم قطع مىشود .
[ 1 ] سوره نساء ( 4 ) آيه ( 17 ) يعنى : كسى كه به اعمال زشت تمام عمر اشتغال ورزد تا آنگاه كه مشاهده مرگ كند ، در آن ساعت پشيمان شود و گويد : اكنون توبه كردم ، توبه او پذيرفته نخواهد شد چنان كه هر كس به حال كفر بميرد نيز توبهاش قبول نشود ، براى اين گروه عذابى بس دردناك مهيا كرديم .
[ 554 ]
5 براى گنهكار و بدكار اميد برگشت و توبه و توجه به خدا و دين باقى است و اين در دنياست اما وقتى كه بميرد اين اميدوارى هم قطع مىشود .
پس از ذكر موارد فرصت ، به منظور ترغيب انسان به كارهاى عبادى ،
موقعيتهايى را خاطر نشان ساخته است كه امكان عمل در آن از دست مىرود ، كه يكى از آن موارد جمود عمل است ، و تعبير به جمود براى متوقف شدن عمل ،
استعاره است ، كه عمل را تشبيه به آب كرده همچنان كه آب ، وقتى يخ بزند از جريان باز مىماند اعمال عبادى هم وقتى امكاناتش از دست رفت ، از جريان و تداوم باز مىايستد ، ( اين معنا كه بيان شد از اين بابت بود كه جمله متن را يحمد بدانيم ) اما در نسخهاى كه از مرحوم سيد رضى نقل شده يخمد با نقطه روى خ از خمد المريض يعنى بيمار مرد [ 2 ] ، معناى عبارت روشن است و نزديك به همان معناى سابق مىباشد و ديگر از موارد از دست رفتن امكان عمل ، انقطاع مهلت ،
تمام شدن مدت عمر و بقاى در دنيا و بسته شدن درهاى توبه مىباشد ، تعبير به ابواب ، استعاره از راههاى عبورى است كه از آن طريق ، آدمى به سوى خدا بازگشت مىكند ، ملائكه همان كرام الكاتبين هستند كه اعمال هر كسى را ياد داشت مىكنند و هر گاه كه پرونده عمل بسته شد به آسمان بالا مىروند .
فاخذ امرء من نفسه ، اين عبارت به صورت ظاهر خبر ، ولى معنايش امر است و حرف من ، مفيد تبعيض مىباشد ، بنابراين بايد آدمى قسمتى از نفس خود را به جد و جهد و كوشش در عبادت بگيرد تا بدن لاغر شود و لذتها و تمايلات نفسانى نتوانند وى را به گناه وادار سازند ، احتمال ديگر آن است كه منظور از نفس خود شخص باشد يعنى بايد انسان از شخصيت خود بكاهد .
[ 2 ] ابن ابى الحديد در ج 13 و صفحه 308 كتابش مىگويد : نسخه اخير از خمدت النار مىآيد كه با اين تعبير معناى عبارت اين مىشود : پيش از آن كه چراغ عمل خاموش شود ، و سپس مىگويد همان تعبير و معناى اول بهتر است . ( مترجم )
[ 555 ]
لنفسه ، تا اين كه در آخرت ذخيره و مايه كمال برايش باشد .
و اخذ من حمّى لميت . . . امرو ،
اين جا نيز امر به صورت خبر است ، و فاعل آن هم امرء است ، و منظور از مرده و زنده هم خود شخص است ، يعنى از خودش كه در حال حيات است ذخيره كمال براى خودش در حال مرگ بگيرد .
من فان لباق ، از امر فانى كه دنيا و متاع آن مىباشد براى امر جاويد كه نعمتهاى دائمى و هميشگى در آخرت است بگيرد و معناى اين گرفتن آن است كه آدمى از دنيا و متاع فنا پذير آن كمال جاويد را كسب مىكند كه به نعيم دائمى آخرت متصل شود ، پس با دادن زكات و صدقات و انفاق در راههاى خير و رضاى حق تعالى كمال اخروى را به دست مىآورد و به همين معناست جمله من ذاهب لدائم .
امرء خاف اللَّه ،
پس از آن كه آدمى را چنين دستورها مىدهد به اوصاف او پرداخته و مىفرمايد : اين انسان شخصى است كه از خدا بيمناك است در حالى كه تا فرا رسيدن اجلش فرصت داده شده و به عملش چشم دوخته شده است و با ذكر فرا رسيدن اجل آدمى و اين كه عملكردش تحت نظر خداست و از تمام كارهايش آگاه است ، او را از فرا رسيدن ناگهانى مرگ بيم مىدهد و بر انجام دادن اعمال نيك و عبادات وادارش مىكند .
امرء لجم نفسه ،
واژه امرء در اين عبارت بدل از اوّلى است كلمه لجام كه به معناى دهنه است ، استعاره از زهد حقيقى و پاكدامنى مىباشد ، وجه تشبيه آن است كه زهد و عفت نفس اماره را از سركشى و ورود در گمراهيهاى هوا و هوس و گناهان باز مىدارد ، چنان كه لگام مركب ، آن را از چموشى و سركشى منع مىكند ، و با آوردن كلمه الجام كه مصدر باب افعال است آن را مرشّح ساخته است كه كنايه از ورع نفس به وسيله زهد مىباشد ، و با جمله فامسكها بلجامها عن معاصى اللَّه ، اشاره به وجه شباهت فوق كرده است ، و نيز واژه زمام كه به معناى
[ 556 ]
مهار است استعاره از عبادت است زيرا همچنان كه شتر به وسيله مهارش كشانده مىشود عبادت هم نفس اماره را به سوى همراهى كردن با نفس مطمئنه در اطاعت خدا مىكشاند ، چون قبلا دانستى كه عبادت براى اين وضع شده است كه نفس اماره را در اطاعت عقل و تحت انقياد وى قرار دهد تا در هنگام بالا رفتن عقل بر پلكان قدس به سوى بارگاه خداوند صاحب جلال و كرم ، پشت سر عقل روان شده و تبديل به نفس مطمئنّه شود و با جمله و قادها بزمامها ، اشاره به اين وجه شبه فرموده ، و با ذكر زمام وقود كه كنايه از انجام دادن عبادت و ميل و رغبت نفس به آن مىباشد ، اين استعاره را ترشيح فرموده است .