متن
ترجمه آیتی
ترجمه شهیدی
ترجمه معادیخواه
تفسیر منهاج البرائه خویی
تفسیر ابن ابی الحدید
تفسیر ابن میثم
( 282 )
159 گفتارى ديگر
فرمانش عين قضا و حكمت است ، و خشنوديش رمز مهر و امنيت ، بر اساس دانش داورى كند ، و بر پايهى حلم به بخشايد .
خداوندا ، بر آن چه مىگيرى و مىبخشى ، بر عافيتى كه عطا مىكنى و آزمونى كه پيش مىآورى ، سپاست مىگويم ، سپاسى كه تو را رضايت بخشترين ، محبوبترين و ممتازترين باشد ، سپاسى كه آفريدگانت را سرشار كند و تا آن جا كه خواستهاى پيش رود ، سپاسى كه از تو پوشيده نباشد و از رسيدن به پيشگاهت باز نماند ، و سپاسى كه شمارشش بريده نشود و امتدادش پايان نگيرد .
آرى ، ژرفاى بزرگى تو را نشناسيم ، كه جز از اين ندانيم كه تو زنده و بر پاى دارندهى جهانى ، بى آن كه خوابى سبك يا سنگين تو را بربايد . ژرفاى ذاتت را هيچ نگاهى در نيابد و ادراك وجودت را هيچ چشمى نتواند ، كه اين ادراك تو است كه پهنهى تمامى چشمها را فرا گير باشد . از همهى عمرها آمارى دقيق دارى و سر تا پاى پديدهها را در دست قدرت بفشارى .
آرى ، آن چه را كه ما از آفرينشت مىبينيم و با آن ، از قدرتت به شگفتى مىآييم و در توصيف بزرگى سلطنتت لب مىگشاييم ، بسى ناچيز است ، چرا كه آن چه از ما پنهان است و چشمهامان از ديدنش ناتوان و انديشههامان پيش از تسخيرش در بنبست ، و ميان ما و آن پردههاى غيب حايل ، بسى بزرگتر است .
[ 183 ]
پس هر كه با قلبى فارغ ، انديشه به كار گيرد تا دريابد كه تو چه گونه عرش خويش برپا داشتهاى و مخلوقاتت را آفريدهاى ، و چه گونه آسمانهايت را در فضا آويختهاى و چه سان زمين خود را بر امواج آبها گستردهاى ، نگاهش حسرت زده ، عقلش مات ،
گوشش منگ ، و انديشهاش سرگردان ، به واپس باز مىگردد .
( 283 )
بخشى از همان گفتار
او ، در پندار خويش مدعى است كه به خدايش اميدوار است به همان خداى بزرگ سوگند كه دروغ مىگويد اگر مدعى راستگويى باشد ، چرا اميدش را در عمل ، نمودى روشن و عينى نباشد ؟ اميد هر اميدوار در عملش شناخته مىشود ، مگر اميد به خدا كه ناخالص و غشدار نمايد و هر ترسى ، در اعمال عينيت مىيابد ، جز از ترس خدا كه گويى بيمارگونه باشد . به راستى كه جاى شگفتى است كه در آرمانهاى بزرگ به خدا اميد بسته است و در چيزهاى خرد و حقير به بندگان خدا اميدوار است ،
با اين همه بندگان خدا را ، بيش از خدا ، بها مىدهد . خداى را با آن ستايش شكوهمند چه شود كه حتى در مقايسه با بندگانش مورد مسامحه باشد ؟
مگر بيم آن ندارى كه در اميدت به او دروغزن باشى ، يا در چنان جايگاهيش نبينى كه به او اميد بندى ؟ چنان كه مدعى خدا ترسى نبز ، اگر از بندهاى از بندگان خداى بترسد ، براى گريز از ترس خويش ، آن بنده را چيزهايى مىبخشد كه از پروردگارش دريغ مىدارد بدين ترتيب ، او ترس از آفريده را نقد مىپندارد و ترس از آفريدگار را نسيه و وعدهاى مشكوك ، چنين است كه اگر دنيا در چشمى بزرگ جلوه كند و بخش بيشتر قلبش را بيا كند ، دنيا را بر خدا مقدم مىدارد و مجذوب و بندهى آن مىشود .
( 284 ) براى الگو گرفتن و رسيدن به دلايلى روشن بر عيبهاى دنيا ، و بديها و رسواييهاى بسيارش ، در سيرهى پيامبرت كه درود خدا بر او و بر خاندانش باد سرمايهاى بسنده است ، آن جا كه دنيا همه از حضرتش دريغ گرديد و گردهى زمين بار سوارى ديگران را بر دوش كشيد ، از شير دنيا بازش گرفتند و از زرق و برق جهان بر كنار ماند .
اگر بخواهى موسى ، همسخن خدا كه درود خدا بر او باد را نيز چونان دو ديگر الگو پيش روى دارى ، آن جا كه مىگفت : « پروردگارا ، به خيرى كه تو به سويم
[ 184 ]
فرستى ، سخت نيازمندم » . ( قرآن كريم ، سورهى 28 ، آيهى 24 ) به خدا سوگند كه ، در آن لحظه ، تمامت نياز او جز قرص نانى نبود ، چرا كه در آن حال تنها از سبزههاى روييده از خاك تغذيه مىكرد و چنان تكيده بود كه از وراى پوست نازك شكم سبزى سبزهها نمايان بود .
و باز اگر بخواهى مىتوانى داوود كه بر او درود باد دارندهى نىها و خوانندهى بهشتيان را سه ديگر الگوى خويش سازى ، كسى كه با هنر دستان خويش از ليف خرما زنبيل مىبافت و از همنشينان خود مىپرسيد : فروش اينها را كدامتان بر عهده مىگيريد ؟ و آن گاه از بهاى دسترنج خويش ، به خوردن قرصى نان جوين بسنده مىكرد .
و نيز اگر بخواهى مىتوانى از عيسى پسر مريم كه بر او درود باد سخن بگويى كه سر بر بالش سنگ مىنهاد ، تن به تنپوش خشن مىسپرد و نان خشكيده مىخورد .
خورشش گرسنگى ، چراغ شبانش ماه و پناهگاه زمستانش شرق و غرب زمين بود ، و سبزههاى خودروى خاك كه خوراك گياه خواران است گل و ميوهاش بود . نه همسرى بودش كه دل ربايدش ، و نه فرزندى كه در اندوه فرو بردش ، نه مال و خواستهاى كه دل مشغول داردش ، و نه طمعى كه به ذلت بكشاندش ، جز از دو پايش مركبى نبود و جز از دو دستش خدمتگزارى ( 285 ) اينك ، پيامبرت را الگو گير كه پاك و پاكيزهترين است كه درود خدا بر او و خاندانش باد نمونه جريان را كاملترين نماد است ، و تبار خواهان فخر جوى را بهترين تبار . و خداى را محبوبترين بنده ، كسى است كه به پيامبرش اقتدا كند و گام بر گامجاى او نهد ، كه نوالههاى لذيذ دنيايى را ، با بىاشتهايى تمام ، در دهان چرخاند و هرگز فرو بردن و افزونيشان را آرزو نكرد از تمامى مردم جهان و در مقايسه با محرومترين فرد جامعه ، گرسنهترين بود و دو پهلويش فرو رفتهترين ، تمامت دنيا را به كمال بر او عرضه كردند ، اما او از پذيرشش سرباز زد كه نيك مىدانست هر آن چه را كه خدايش دشمن دارد ، خوار شمرد و خرد گيرد ، او نيز بايد همان كند .
آرى ، اگر جز اين هيچ نقطهى ضعيفى نداشتيم كه آن چه را كه خدا و رسولش دشمن مىدارند ، دوست بداريم و هر چه را كه كوچك مىشمرند بزرگ بينگاريم ، به عنوان سند جدايى ما از خدا و رسولش و سرپيچيمان از فرمان خدا بسنده بود .
اين سيرهى مسلم رسول خدا است كه درود خدا بر او و بر خاندانش باد كه نشسته بر خاك غذا مىخورد ، نشست و برخاستى بردهوار داشت ، خود به دست خويش پينه بر كفشش مىزد و جامهاش را وصله مىكرد . بر الاغ برهنه مىنشست و
[ 185 ]
ديگرى را نيز بر پس پشت مىنشاند . روزى پردهاى رنگين و پر نقش و نگار بر در خانه آويخته ديد ، به همسرى از همسرانش فرمود : « آن را از برابر چشمانم دور بدار كه هر گاه نگاهم بدان مىافتد به ياد دنيا و زرق و برقش مىافتم » . بدين سان روى دل از دنيا برتافت و يادش را از صفحهى جانش زدود . همواره دوست مىداشت كه جاذبههاى دنيا از نگاهش پنهان بماند ، مباد كه از آن پيرايهاى برگيرد يا جاودانهاش انگارد و به جايگاه و مقام خاصى از آن دل ببندد ، بدينسان دنيا را از صحنهى جان و از خانهى قلب بيرون راند و بر هر چه دنيوى بود ، چشم فرو پوشيد .
آرى ، چنين است كه هر كه به راستى چيزى را منفور شمارد ، نگاه و ياد آن را نيز ناخوش دارد .
( 286 ) بىگمان سيرهى رسول خدا كه درود خدا بر او و بر خاندانش باد بر بديها و عيبهاى دنيا ، تو را دليلى بسنده دارد ، آن جا كه خود و خاصانش گرسنگى كشيدند و با آن مقام بلند و نزديكيش به حق ، در نزدش و در تمامى زندگيش ، از زر و زيور دنيا هيچ نشانى نبود . هر ژرفانديش را بايد كه ژرف بينديشد كه به اينها ،
خداوند محمد را گرامى داشته ، يا مورد اهانت قرار داده است ؟ اگر بگويد در آماج اهانت نشانده است ، به همان خداى بزرگ سوگند كه لب به دروغ آلوده ، به تهمتى بزرگ زبان گشوده است ، و اگر بگويد بدين سان خداوند پيامبرش را گرامى داشته است ، پس بايد بداند كه اين ديگراناند كه در آماج اهانت نشستهاند ، كه بساط دنيا را برايشان گسترده ، ولى از نزديكتر مردمان به خويش دريغ كرده است . پس هر آن كه الگويى مىطلبد ، پيامبر را سرمشق خويش قرار دهد و گام بر گامجاى او بگذارد و راهى را كه او پيموده است بپيمايد . و جز اين ، هرگز خود را از هلاكت و سقوط در امان نداند ، چرا كه خداوند محمد را كه درود خدا بر او و بر خاندانش باد پرچم قيامت ، نويدگر بهشت و بيم رسان كيفر قرار داد . او كه با شكم تهى پا از دنيا بيرون كشيد و پاكدامن به سراى آخرت در آمد ، تا به هنگامى كه راهش را به پايان برد و دعوت پروردگارش را لبيك گفت ، سنگى بر سنگى ننهاد . وه كه چه نعمت بزرگى است كه خداوند بر ما منت نهاده ، حضرتش را پيشرومان ساخته است . تا پيرويش كنيم ، و پيشوامان قرار داده است تا راهش را پى گيريم .
به خدا سوگند ، شولاى خويش را چندان وصله كردهام كه از وصله كنندهاش شرمگينم . ياوهگويى مرا گفت : « آيا زمان به دور افكندن آن فرا نرسيده است ؟ » و من در پاسخش گفتم : « از من دور شو » « به بامداد ستايش شوند شب پويان . »