متن
ترجمه آیتی
ترجمه شهیدی
ترجمه معادیخواه
تفسیر منهاج البرائه خویی
تفسیر ابن ابی الحدید
تفسیر ابن میثم
[ 367 ]
159 خطبهاى از آن حضرت ( ع )
فرمان او فرمانى است حتم و حكمتآميز و خشنودى او ، امان است و رحمت .
بر مقتضاى علم حكم كند و از سر علم ببخشايد . اى خداوند ، سپاس باد تو را ، چه آنگاه كه مىستانى و چه آنگاه كه عطا مىفرمايى . يا آنگاه كه عافيت مىبخشى يا به بلا مبتلا مىسازى . ستايشى كه پسنديدهترين ستايشهاست و محبوبترين آنها و برترين آنهاست در نزد تو . ستايشى كه سراسر عالم وجود را پر كند و به آن پايه كه خواستهاى برسد . ستايشى كه از تو پوشيده نماند و در رسيدن به آستان جلال تو كوتاه نيايد . ستايشى كه شمار آن منقطع نگردد و افزون شدنش پايان نپذيرد . پس ، ما حقيقت عظمتت را ندانيم ، آنچه مىدانيم اين است ، كه تو زندهاى و برپايى ، نه خواب گران بر تو چيره شود نه خواب سبك . انديشه و دانشى را توان دست يافتن به تو نيست و هيچ چشمى تو را درنيابد . ديدهها را مىبينى و اعمال بندگانت را حساب مىكنى . سرها و پاهاى همگان در قبضه قدرت توست . چه اندك است آنچه از آفرينشت مىبينم و از تواناييت در شگفت مىشويم و عظمت سلطنتت را بدان وصف مىكنيم ، در حالى كه ، آنچه از تو بر ما پوشيده مانده است و ديدگانمان را ياراى دركشان نيست و عقلهايمان را توان رسيدن به آنها نباشد و پردههاى غيب ميان ما و آنها حايل شده ، بسى بزرگتر است . هر كه دل خالى دارد و انديشهاش را به كار گيرد تا بداند كه عرش خود را چگونه برپاى داشتهاى و آفريدگانت را چسان آفريدهاى و آسمانهايت را چگونه در هوا معلق داشتهاى و زمينت را چگونه بر امواج آب گستردهاى ، در كار خويش بماند و نگاهش خيره بازگردد و عقلش مغلوب شود و شنواييش از كار بيفتد و انديشهاش مبهوت و حيرت زده ماند .
از اين خطبه
به گمان خود ادعا مىكند ، كه به خدا اميد بسته است . سوگند به خداى بزرگ ، كه دروغ مىگويد . چه مىشود او را كه اميدوارى در عملش پديدار نيست . زيرا هركس
[ 369 ]
به چيزى اميد بسته باشد ، اميدواريش در اعمالش نمودار است ، مگر اميد به خدا كه آميزهاى و غشّى در آن هست . و هر كسى از چيزى بترسد ، ترس او را باور توان داشت ، جز ترس از خدا كه تا در اعمال آشكار نشود باورش نتوان داشت .
در كارهاى بزرگ به خدا اميد مىبندد و در كارهاى خرد به بندگان خداى . ولى آن خضوع و فروتنى كه در برابر بنده دارد ، در برابر خداى ندارد . چرا بايد در اداى حق ايزد جلّ شأنه قصور ورزد و حق بنده او را بتمامى ادا نمايد ؟ آيا مىترسى كه اگر به خداى تعالى اميد بربندى اميدواريت رنگ دروغ گيرد ؟ يا خداوند تعالى را درخور اميد بستن نمىبينى ؟ همچنين ، اگر از بندهاى از بندگان خدا بيمناك باشد ،
ترس خود بر او عرضه دارد ، در حالى كه ، با خدا چنين نكند . يعنى ترس از بنده خدا به نقد است و ترس از خدا در عهده وعده و تعويق . چنين است كسى كه دنيا در نظرش بزرگ آيد و در دلش مقام و موقعيتى رفيع يابد ، سپس ، دنيا را بر خداى تعالى برگزيند ، و همواره به دنيا پردازد و بنده آن گردد .
سخن رسول الله ( صلى اللّه عليه و آله ) در نكوهش و عيب كردن دنيا و بىاعتبارى و بديهاى بسيارش ، مقتداى تو كافى است . زيرا دنيا را از هر سو از رسول الله ( ص ) گرفتند و به ديگران سپردند ، و او از شير اين مادر ننوشيد . زيورها و زينتهايش را از او دور كردند .
اگر خواهى ، جز رسول الله ( ص ) موساى كليم ( ع ) را نيز مقتداى ديگر خود قرار ده ، كه گفت : « پروردگارا من به آنچه برايم مىفرستى نيازمندم » ( 1 ) به خدا سوگند ، موسى از خدا جز لقمه نانى درخواست نكرد ، زيرا او از گياه زمين مىخورد و آنچنان لاغر و كمگوشت شده بود كه سبزى آن علف كه خورده بود ، از درون شكمش پيدا بود .
اگر خواهى سومين نمونه را هم بياورم ، و آن داود ( ع ) است ، صاحب مزامير و خواننده اهل بهشت . با دست خود زنبيل مىبافت و به كسانى كه در مجلس او نشسته بودند ، مىگفت : كداميك از شما فروختن آن را بر عهده مىگيرد ؟ سپس از بهاى آن قرص جوينى مىخريد .
[ 371 ]
و اگر خواهى مثلى از عيسى بن مريم ( ع ) بياورم . عيسى سنگ زير سر مىنهاد و جامه خشن مىپوشيد [ و غذاى ناگوار مىخورد . ] به هنگام گرسنگى نان خورشش گرسنگى بود و در شبها چراغش ماه بود و در زمستان سرپناهش خاور و باختر زمين بود و ميوه و ريحانش همان بود كه براى ستوران از زمين مىرويد . نه همسرى داشت كه فريفته او شود و نه فرزندى كه برايش اندوهگين گردد و نه مالى كه به خود مشغولش دارد و نه آزمنديى كه سبب خواريش گردد . مركبش پاهايش بود و خادمش دستهايش .
به پيامبر خود ( صلى اللّه عليه و آله ) ، آن نيكوترين و پاكيزهترين مردم اقتدا كن كه او بهترين مقتداست براى هر كس كه به او تأسّى جويد و شايستهترين انتساب ،
انتساب به اوست . نيكوترين بندگان در نزد خدا ، بندهاى است كه به پيامبرش اقتدا كند و از پى او رود . رسول الله ( صلى اللّه عليه و آله ) خوردنش اندك و به قدر ضرورت بود . به اين دنيا حتى به گوشه چشمى ننگريست . پهلوهايش از همه مردم لاغرتر بود و شكمش از همه خاليتر . دنيا بر او عرضه شد و او از پذيرفتنش ابا كرد و مىدانست كه خداى سبحان چه چيز را دشمن مىدارد تا او نيز آن را دشمن دارد يا چه چيز را حقير شمرده تا او نيز حقيرش شمارد و چه چيز را خرد و بيمقدار دانسته تا او نيز بيمقدارش داند . اگر چيزى را كه خدا و پيامبرش دشمن داشتهاند ، دوست انگاريم يا چيزى را كه آن دو حقير شمردهاند ، بزرگ پنداريم ، براى سركشى از فرمان خدا و مخالفت با اوامر او ، همين ما را بس . رسول الله ( صلى اللّه عليه و آله ) بر روى زمين غذا مىخورد و چون بندگان مىنشست و پارگى كفشش را ، خود ، به دست خود مىدوخت و جامهاش را ، خود ، به دست خود وصله مىزد . بر خر بىپالان سوار مىشد و بسا كسى را هم بر ترك خود مىنشاند . پردهاى بر در خانهاش آويخته بودند و بر آن نقش و نگارى چند ، به يكى از زنانش گفت : اى زن ، اين پرده را از جلو چشمم دور كن . زيرا ، هرگاه ، بدان مىنگرم به ياد دنيا و زيورها و زينتهايش مىافتم .
رسول الله ( صلى اللّه عليه و آله ) به دل از دنيا اعراض كرده بود و ياد دنيا را در وجود خود ميرانده بود و دوست داشت كه زينت دنيا را از برابر چشم خود دور كند تا مبادا چيزى از آن برگيرد . و دنيا را پايدار نمىدانست و در آن اميد درنگ نداشت .
[ 373 ]
پس علاقه به دنيا را از خاطر دور ساخت و از دل براند و از نظر انداخت . زيرا كسى كه چيزى را ناخوش دارد نگريستن به آن را نيز ناخوش شمارد و نخواهد كه در نزدش از آن سخن گويند . در سيرت رسول الله ( صلى اللّه عليه و آله ) نكتههايى است كه تو را به زشتيها و بديهاى دنيا رهنمون مىآيند ، زيرا او با خواص و نزديكان خود همواره گرسنه مىزيست ، و با مقام و منزلتى كه او را بود ، آرايشهاى دنيا از چشمش به دور مانده بود .
بايد آن را كه ديده بصيرت است از روى خرد ببيند كه آيا خداى تعالى محمد ( صلى اللّه عليه و آله ) را ، با چنين روش و سيرتى كه داشت ، گرامى داشته يا خوار و حقيرش كرده . اگر بگويد كه خوار و حقيرش كرده ، سوگند به خداى بزرگ كه دروغ مىگويد و بهتانى بزرگ مىزند و اگر بگويد ، گراميش داشته ، پس بداند كه خداوند ديگران را تحقير كرده كه دنيا را به آنان ارزانى داشته ، در حالى كه آن را از مقربترين مقربان خود دور ساخته است . پس هر كه ، بايد به پيامبرش تأسّى جويد و پاى بر جاى پاى او نهد و از هر جا كه او داخل شده داخل شود ، اگر نه از هلاكت ايمن نباشد .
خداى تعالى محمد ( صلى اللّه عليه و آله ) را نشانه قيامت قرار داده و مژده دهنده بهشت و ترساننده از عقوبت . سير ناشده از دنيا رخت بر بست و سالم از هر خطا و گناهى به عالم آخرت درآمد . سنگى بر روى سنگى ننهاد تا به راه خود رفت و دعوت پروردگارش را اجابت كرد . چقدر خدا را بر ما منت است كه نعمت وجود محمد صلى الله عليه و آله را به ما عطا نمود . پيشروى كه از پى او مىرويم و پيشوايى كه پاى بر جاى پاى او مىنهيم .
به خدا سوگند ، كه اين جبّه خود را چندان وصله زدهام كه ديگر از وصله زننده آن شرم مىدارم . يكى مرا گفت : آيا وقت آن نرسيده كه به دورش افكنى ؟ گفتم : از من دور شو كه « به هنگام صبح است كه مردم روندگان شب را مىستايند . » 375