مرکب از: گیر به معنی گیرنده و گرفتن + الف اتصال یا (میانوند) + گیر مکرر. (از حاشیه برهان چ معین ). گرفتگی سخت . (ناظم الاطباء). هنگام گیرودار.
در لحظه حساس . در لحظه اخیر. (یادداشت به خط مولف ).
غوغا و همهمه و شور. (ناظم الاطباء).
-گیراگیر جنگ ; در لحظه حساس جنگ. همهمه و شور و غوغای جنگ. در بحبوحه جنگ. (یادداشت مولف ).
-در گیراگیر حرکت ; در جناح حرکت . (یادداشت به خط مولف ).
-در گیراگیر رفتن ; در جناح حرکت رفتن . (یادداشت به خط مولف ).
-در گیراگیر معرکه ; در بحبوحه جنگ.(یادداشت به خط مولف ).
-روز گیراگیر ; روز جنگ و ستیز:
خنجر خسرو است و کلک وزیر
سپر ملک روز گیراگیر.
اوحدی .