جستجو
کد : DK-162322     

گناهکار


بزهمند و سیاهکار و عاصی . (آنندراج ).بزه کار. اهمند. تباه کار. تبه کار. آثِم . اَثیم . اَثوم . جارِش . جافی . جَریم . مُجرِم . (منتهی الارب ). جائِب . (ناظم الاطباء). حارِج . حَرِج . (منتهی الارب ). خاطِی . (دهار). عاصی . مُذنِب . مُسی . مُقَصٍّر. (ناظم الاطباء): پدر این فیروز از نژاد یزدجرد گناهکار بود. (فارسنامه ابن البلخی ص 110). معنی اثیم ، گناهکار باشد او را یزدجرد گناهکار گفتندی . (فارسنامه ابن البخی ص 74). ترا کشتنی کشم که هیچ گناهکار را نکشته اند. (تاریخ بیهقی ). اختیار آن است که که عذر گناهکاران بپذیریم و بگذشته مشغول نشویم . (تاریخ بیهقی ).
زیرا که به دوستی رسولت
زی لشکر او گناهکارم .

ناصرخسرو (دیوان ص 451).