جستجو
کد : DK-159949     

گذرنده


عبورکننده . عابر: رجل و فرس صمصام ; مرد گذرنده در عزیمت . صَمَم ;صُماصِم ; گذرنده در عزیمت . هاجس ; در دل گذرنده . هالع; شترمرغ رمنده و گذرنده . (منتهی الارب ):
ای با عدوی ما گذرنده به کوی ما
ای ماه روی ، شرم نداری ز روی ما.

منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 172).