جستجو
کد : DK-189303     

ناخجسته


شوم . بدقدم .نافرخنده . مشئوم . نحس . نامبارک . نامیمون . منحوس . که خجسته و فرخنده نیست: جغد را نفرین کرد وبرین واسطه مردمان عجم او را شوم دانند بانگ ناخجسته واللّه که او را هیچ گناه نباشد. (قصص الانبیاء ص 33).
از پیل و بوم شوم تر و ناخجسته تر
دیدار روی اوست به سیصد هزار بار.

سوزنی .