طرف . کرانه . کنار. ساحل . زیس .
ولایت . کشور. چکله . دیار. بقعه . (ناظم الاطباء). رجوع به ناحیه شود: مشرق خرخیز ناحیت چین است . (حدود العالم ). ناحیتی از ناحیتی به چهار روی جدا گردد. یکی باختلاف آب و هوا...) (حدود العالم ). بلغار شهری است که مر او را ناحیتکی است خرد بر لب رود آتل نهاده . (حدودالعالم ).
اندر آن ناحیت به معدن کوچ
دزدگه داشتند کوچ و بلوچ .
عنصری .