صاحب تیر. (منتهی الارب ). تیردار. (دهار). کسی که با خود تیر داشته باشد. (اقرب الموارد).
تیرساز. (منتهی الارب ). تیرگر. (دهار). سازنده تیر. (المنجد). تیرانداز. ماهر در تیراندازی . (منتهی الارب ). ماهر در تیراندازی . (المنجد) (اقرب الموارد). زیرک در کار. (منتهی الارب ): هو نابل و ابن نابل ; او زیرک و پسر زیرک است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). ثار حابلهم علی نابلهم ; یعنی آتش بلا افروختند بر خود. (منتهی الارب ).
-امثال :
اختلط الجاهل بالنابل ;برای آشفتگی و درهم آمیختن کار مثل زنند.