جستجو
کد : DK-164130     

لاذع


نعت فاعلی از لَذع به معنی سوزاندن و برگردانیدن آتش ، گونه چیزی را. (از منتهی الارب ). سوزان . سوزنده . (غیاث ).
  • دردی است که صاحب آن پندارد که آن عضومیسوزد. (شرح نصاب ). و شیخ الرئیس در «الاوجاع التی لها اسماء» گوید: الوجع اللاذع هومن خلط له کیفیة حادة. و صاحب ذخیره خوارزمشاهی گوید: المی سوزاننده است و به تازی لذّاع گویند. رجوع به وجع شود. آن است که اتصال عضو را متفرق سازد بقوه نفاذه خود. (از بحرالجواهر).
  • هوالدواء الذی له کیفیة نفاذة جدالطیفة یحدث فی الاتصال تفرقاً کثیرالعدد متقارب الوضع صغیر المقدار فلا یحس کل واحد بانفراده و یحس ّ الجملة کالوضع الواحد مثل الضماد الخردل بالخل و الخل نفسه . (کتاب دوم قانون ابوعلی ص 119 سطر 21). هرچه به کیفیت حاره لطیفه نفوذ در اجزاء عضو کرده تفرق اتصال در منافذ کثیره قریب بهم احداث کند و نفوذ هر جزء آن بانفراده محسوس نباشد مثل ضماد خردل با سرکه .