(از ریشه قری ) ده نشین . باشنده ده . فرودآینده در ده . (منتهی الارب ). روستائی . ضد بادی . (ناظم الاطباء): جانی کل قار و باد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
(از ریشه قرء) خواننده . (دهار) (منتهی الارب ). گورخوان . خواننده قرآن . آنکه قرآن درست کرده است . مقری . قرآن خوان در مجالس ترحیم . ج ،قَرَاَة، قُرّاء، قارئون . (منتهی الارب ):
آرزوی خواندن قرآنت نیست
جز که مگر نام تو قاریستی .
ناصرخسرو.