جستجو
کد : DK-145439     

قاری


(از ریشه قری ) ده نشین . باشنده ده . فرودآینده در ده . (منتهی الارب ). روستائی . ضد بادی . (ناظم الاطباء): جانی کل قار و باد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
  • (از ریشه قرء) خواننده . (دهار) (منتهی الارب ).
  • گورخوان . خواننده قرآن . آنکه قرآن درست کرده است . مقری . قرآن خوان در مجالس ترحیم . ج ،قَرَاَة، قُرّاء، قارئون . (منتهی الارب ):
    آرزوی خواندن قرآنت نیست
    جز که مگر نام تو قاریستی .

    ناصرخسرو.