جستجو
کد : DK-145258     

قاتق


ماست . دوغ . در تداول عامیانه نانخورش . اُدم . اِدام .
  • صبغ. سباغ . (ناظم الاطباء).
    -امثال :
    گفتم قاتق نانم شود قاتل جانم شد .
    هم حلوای مرده هاست هم قاتق زنده ها .
  • ترشی که بر آشها کنند. (آنندراج ). و آن ترکی است و آن را به فارسی کتخ گویند. (غیاث ). چاشنی .
  • روزی . روزی حلال: قاتق نان خود بهم رسانید، یعنی چیزی از کسب حلال بهم رسانید و از پریشانی درآمد. (آنندراج ).