جستجو
کد : DK-137380     

غب


سرانجام . پایان . پایان کار. پایان هر چیزی . (منتهی الارب ).
  • یک در میان . روز در میان . (از قطر المحیط). روزی آمدن و روزی نه . (دهار). و منه : زر غباً تزدد حباً. (منتهی الارب ). و قال الحسن : الغب فی الزیارة ان تکون فی کل اسبوع . (منتهی الارب ). ج ، اغباب . (المنجد). دیدن بعد از روزهایی یا هر هفته . (از قطر المحیط).
  • (مص ) روز در میان با آب آمدن شتر. (منتهی الارب ). روزی آب خوردن چهارپا و روزی تشنه ماندن . (از قطر المحیط).
  • بدبوی شدن گوشت . (از قطر المحیط).
  • به آخر رسیدن کار. (از قطر المحیط) (آنندراج ).
  • روز در میان آمدن تب : غبت الحمی غباً. (منتهی الارب ). تبی که دو روز در میان آید و آن را حمای مثلثه نیز نامند. و این همان نوبه سه یک است . و منه الحدیث : اغبوا فی عیادة المریض ای لاتعودوه فی کل یوم لما یجد من ثقل العواد. والحمی الصفراویه سمی غباً لانها تنوب یوماً و یوماً و اذا اطلق الاطباء الغب اراد وا بها الدایرة. ج ، اغباب . (بحرالجواهر). و مولف ذخیره خوارزمشاهی آرد: و اگر خلط صفرایی باشد، یک روز تب آید و دیگر روز نه و این تب را تب غب گویند. و نیز آرد: تب غب غیر خالصه است از بهر آنکه این تب از دو خلط باشد که آمیخته گردد. وابن البیطار گوید: و ینفع من جمیع حمیات الغب المتطاولة . تب روز افکن . (زمخشری ).
  • پوشیدن .
  • پوشاندن . (دزی ج 2 ص 199).
  • فاصله دادن در زمان : کان لایغب الغزو; وی لاینقطع می جنگید. (دزی ج 2 ص 199).

    • برچسب ها:
    • غب