بزرگپهلو. (مهذب الاسماء). سخت بازو. (منتخب اللغات ). آنکه بازوی قوی دارد. آنکه استخوانهای پهلوی او سخت و محکم باشد. (منتخب اللغات ). مرد زورآور و سخت و کلان جثه بزرگسینه فراخ پیشانی . ج ، اضلاع ، ضُلع.
فرس ٌ ضلیع; اسبی تمام خلقت بزرگ و فراخ میان درشت استخوان بسیارپی سطبرسرین . (منتهی الارب ). اسب تمام خلقت سطبرسرین بسیارعصب بزرگمیان . (منتخب اللغات ). رجل ٌ ضلیعالفم ; مرد کلان دهن یا بزرگدندان با هم نزدیک شده . (والعرب تحمد سعة الفم و تذُم ّ صغره ). (منتهی الارب ). کج . (منتخب اللغات ). کمانی که چوب آن خم و کجی داشته باشد و باقی بدن مانند قبضه باشد یعنی همه تن آن برابر بود. (منتهی الارب ).