جستجو
کد : DK-126810     

ضغط


فشردن . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). بیفشردن . (زوزنی ). فرا جای افشردن . (تاج المصادر). افشردن . (غیاث ).
  • تنگ کردن . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ).
  • انبوهی نمودن .
  • سخت فشردن بدیوار و جز آن . (منتهی الارب ). بدیوار و جز آن سخت مالیدن . (منتخب اللغات ). کوفتن . (منتهی الارب ).
    -ضغط القبر ; عذاب تنگ گرفتن گور و سخت فشارش آن .(منتهی الارب ). فشار قبر.
    -ضغط عین ; صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: ضغط عین ، بیمارییست که بیمار گمان میبرد در چشم او خاشاکی خلیده ، و سخت فشار می آورد و دردی شدید دارد و از حرکت حدقه چشم مانع شودو سوزش شدیدی را سبب شود و باعث ریزش اشک گردد، و محل هذه العلة الجلیدیه . کذا فی حدودالامراض .
    -ضغط قلب ;فشار دل . صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد: ضغط قلب بیمارییست که آدمی چنان پندارد که قلب او در فشار است و گاه چندان سخت باشد که آدمی را غشی دست دهد و لعاب بسیاری درین بیماری از دهان بیمار جاری گردد، و سبب بروز این بیماری سوداء کمی باشد که بر قلب ریزش کند. کذا فی حدودالامراض .