جستجو
کد : DK-126711     

ضربت


ضربه . رجوع به ضربه شود. زَخم . یک بار زدن . ج ، ضربات: مردی از مسلمانان نامش واصل بن عمرو حمله کرد و روی به خاقان نهاد و او را یک ضربت بزد بر میان خود و خود از سرش بینداخت . (ترجمه طبری بلعمی ).
بر مگسی خوب نیست ضربت فرهاد.

ناصرخسرو.