جستجو
کد : DK-117118     

شادمانی کردن


شادی کردن . نشاط. تنشط. اهتزاز: بر سلامت حالش شادمانی کرده گفتم ... (گلستان ). به صحبتش شادمانی کردند و به نان و آبش دستگیری نمودند. (گلستان ).
مکن شادمانی به مرگ کسی
که دهرت نماند پس از وی بسی .

(بوستان ).