جستجو
کد : DK-116973     

شاد


خوشوقت . خوشحال . بیغم . بافرح . (برهان قاطع). خوش و خرم . (آنندراج ). رام . (لغت محلی شوشتر، نسخه خطی ذیل رام ). در پهلوی «شاد» و در اوستا «شات َ» بوده و در سنسکریت «شات َ» بمعنی خوشحال شدن هم هست . (فرهنگ نظام ). مسرور. شادان . شادمان . خوشرو و تازه روی . مبتهج . بهج . بهیج . ارن . ارون . جذل . جذلان . مقابل دژم . با بودن ، شدن ، کردن ، آمدن ، زیستن و نظائر آنها صرف می شود. و به فهرست ولف رجوع شود:
نشستندهر سه به آرام و شاد
چنان مرزبانان فرخ نژاد.

فردوسی .