چشم دارنده . (منتهی الارب ). پاسبان . (مهذب الاسماء). چشم دارنده و مراقب چیزی . (ناظم الاطباء). رقیب . (اقرب الموارد). آنکه در مرصاد یعنی طریق برای حراست نشیند. (از کشاف اصطلاحات الفنون ) (از اقرب الموارد). ج ، رَصَد. (تاج العروس ). ج ، رَصًّد و رصد. (از اقرب الموارد). نگهبان . (یادداشت مولف ). و رجوع به رصد شود.
مراد از منجم . (غیاث اللغات ). منجم . (ناظم الاطباء). چشم دارنده از منجم . (آنندراج ). در عرف منجمان کسانی را گویند که ستارگان را رصد میکنند یا منتظر حرکت آنها و رسیدن بموضع معین میشوند. ج ، رصد. (کشاف اصطلاحات الفنون ). رجوع به رصد شود:
پیش از آن راصد ستاره شناس
از پی بخت بود داشته پاس .
نظامی .