جستجو
کد : DK-86272     

خیول


ج ِ خیل . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). رجوع به خیل شود: بفرمود تا بزمگاه او بتعبیه خیول و تغشیه فیول بیاراستند. (ترجمه تاریخ یمینی ). فیول و خیول سلطان بهدم آن حصار و آن دیوار برجوشیدند. (ترجمه تاریخ یمینی ). و در شب بکنار خیول تراکمه رسیدند. (جهانگشای جوینی ). بعد از سه سال در بازار میروم و خواجه را می بینم با خیل و خیول و نبال و جمال . (جهانگشای جوینی ).