جستجو
کد : DK-79624     

خدمتکار


خدمتگار. پرستار. نوکر. چاکر. بنده . چاکر اعم از کنیز و غلام . بلون . (از برهان قاطع). زوار. زواه . زاور. زواره .(از ناظم الاطباء). بنده . خادم . خدمتگر. گماشته . ملازم . (آنندراج ) (یادداشت بخط مولف ). تُوّثور. (از منتهی الارب ). ج ، خدمتکاران: خدمتکار چندان دار که نگریزد و آنرا که داری بسزاوار و نیکو که یک تن ساخته داری به که دو تن ناساخته . (از قابوسنامه ).
چنانکه این پادشاه را پیدا آرد و با وی گروهی مردم دررساند اعوان و خدمتکاران وی که فراخور وی باشند. (تاریخ بیهقی ). پادشاهان بزرگ آن فرمایند که ایشان را خوشتر آید و ترسد خدمتکاران ایشان را که اعتراض کنند. (تاریخ بیهقی ) . از جمله همه معتمدان و خدمتکاران اعتماد بر وی افتاد. (تاریخ بیهقی ). تاریخها دیده ام بسیار که پیش از من کرده اند پادشاهان گذشته را خدمتکاران ایشان . (تاریخ بیهقی ). دست وی را از شغل عرض کوتاه کرده ، او را نشاندند تا تضریب و فساد وی از ملک و خدمتکاران دور شود. (تاریخ بیهقی ). قرار گرفت که عبدالجبار پسر وزیر آنجا برسولی فرستاده آمد، با دانشمندی و خدمت کارانی که رسم است . (تاریخ بیهقی ). دوازده هزار کنیزک در سراهاء او بودند از سریه یا مطربه یا خدمتکار. (فارسنامه ابن بلخی ص 103). و هرکه از خدمتکاران خدمتی شایسته بواجب بکردی در حال او را نواخت و انعام فرمودندی بر قدر خدمت . (نوروزنامه خیام ). و سلطان سنجر را بگرفتند و همچنان با خویشتن می آوردند بر آیین سلطنت الا آنکه خدمتکاران از آن خویش نصب کردند. (مجمل التواریخ و القصص ). زینت ملوک خدمتکاران مهذب و چاکران کار دانند. (کلیله و دمنه ). از حقوق پادشاهان بر خدمتکاران گذارد حق نعمت است . (کلیله و دمنه ). با آنچه ملک عادل انوشیروان کسری بن قبادرا سعادت ذات ... و تربیت خدمتکاران ... حاصل است ، می بینم که کارهای زمانه میل به ادبار دارد. (کلیله و دمنه ).
تا صبح دمد آمده با خدمتکاران
تا شام شود درشده با روزه گشایان .

سوزنی .